لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 52
تعریف بافت مارپیچ:
1-1 طرح های مارپیچی :
بافت مارپیچ : اساساً یک مفهوم ساده در بافت چوب(برای مثال آنچه که در بیرون کنده درخت دیده می شود.) است که خطهای اطراف آن در یک پیچیدگی موازی با محور هستند.
حتی مشاهدات تصادفی زیادی نشانه های مارپیچی را در حرکت شکافهای اطراف درختان پیرمرده، یا اطراف تیرهایی که خوب آفتاب خورده و پخش اند، دیرکهای حصار و مانند اینها نشان می دهد.
هنوز مسائل فنی بسیاری در استفاده از چوبهای خمیده و قوس دار، الوارهای اره شده و روکشهای ساخته شده از درختان دارای بافت مارپیچ اتفاق می افتد که برخی دانشمندان چوب(چوب شناسان) نظر داده اند که تنها نقص بزرگ جدی در رشد درختزارهای سوزنی برگ است (deuilliers 1974, Banks 1953, 1969 Rault and marsh 1952)
نقص های فنی که برای استفاده الوار از نظر بافت مارپیچ روی می دهد اخیراً دلایل عمده ای هستند که توجه موضوعات نوشته شده بسیاری را جلب کرده اند، اما همچنین کارگران بسیاری راههای متفاوت در اینکه چگونه ممکن است بافت چوب از محور مشخص خود منحرف شود دیده بودند. آنها مشاهدات دیگری از ویژگی چوب بدست آوردند (اغلب دارای ارزش بالا)، از قبیل بافتهای بهم وابسته و بافت موج دار و روی دادهای کالبد شناسانه و تشریحی در راههای یکسان، پس بنابراین به عنوان قسمتی از پدیده های خارق العاده مشابه دانسته شده است.
در این مفهوم کلی از مجموعه انحراف های بافت، هر مارپیچی ساده تنها یک عضو است، که می تواند تخته های اره شده تقریباً کم ارزش را ارائه دهد، یا ارزش آن را به طور فوق العاده بالا ببرد. در نتیجه جنگلبانان، کالبد شناسان چوب، ژنتیک شناسان، و فیزیولوژی دان ها (متخصصین فیزیولوژی) همه برای یافتن علت این الگوها و طرح های بافت و در نتیجه اغلب رخدادها در مطالعه ی ظاهر «انحراف ها» تحریک شده اند، کار آنها ترقی بزرگی کرده است.
این نتایج در قسمتهای دیگر ارائه خواهد شد، اما پرسش اساسی هنوز باقی مانده که چگونه بافت مارپیچ ممکن است مشخص باشد. چه توجیهی برای در برداشتن این چنین پدیده های خارق العاده همچون بافت های موج دار در این مقوله ی اساسی است؟ براستی ما باید همچنین، داشته های دیگران را سوال کنیم.
(priestlevn945- vite1967). که آیا همه پیشنهادهای ظاهراً مساوی مارپیچ های ساده در ساقه انواع گوناگون درخت شبیه هستند یا اینکه یک شکلی تنها اختلاف معنایی را در بر دارد. در این قسمت این سوالها ما را به رسیدن در یک پاسخ قطعی هدایت نخواهد کرد، اما تنها تلاش می کند که نمونه های خیالی، تزئینی بافت که در چوب با آنها مواجه می شویم در دانسته های مارپیچی ما شرکت کند. در طول دوره آشکار می شود که یک مارپیچ (درجه اول) ساده یا به تعبیر دیگر مارپیچی که کاملاً در هدایتش سازگار است و در سراسر ساقه در شرایط عادی، کم است.
جایی که مارپیچ های ساده توصیف شده بودند به سطح مقطع کنده درخت بر می گردد. با این همه مارپیچ های ساده به عنوان یک هدف آغازی برای بررسی جزئیات مناسب تر خواهند بود.
مارپیچ ساده (درجه اول):
یک مارپیچ از لحاظ ضخامت معین در دوره ی هدایتش از چرخش و زاویه آن با محور استوانه ای که آن را احاطه کرده اند تعریف می شود.
1-1-1-1 جهت مارپیچ :
آن کاربرد رایج است که جهت مارپیچ گونه را بطوریکه بافت مارپیچ چپگرد (LH) بودند تعریف می کند هنگامی که در انتهای بالای محور قطب جغرافیایی از یک درخت اره شده، مشاهده شود که انحراف به چپ است. و بافت مارپیچ راست گرد هنگامی که انحراف به راست است. در مفهوم مشابه بافت چپ و زاویه راست بیان هایی هستند که درجه انحراف را توصیف می کنند.
بعضی نویسنده ها نیز حروف Z,S را برای جهت بافتها به کار برده اند، مخصوصاً برای نشان دادن جهت یابی بافت سلولی در مطالعات تشریحی، جهت حرکت مایل در نمونه های استفاده شده دیگر، بر شیب غیر مستقیم چپ و راست اشاره می کند.
نظریه های بیشمار دیگری در توصیف جهت مارپیچ ها به کار رفته اند.
انعکاس اشکال آشکار چنین کاری بدون چرخش بازوها و انحراف مچ ها انجام می شود، در مطبوعات آلمانی با عبارات (Sonnig) و (widersonnig) زیاد مواجه می شویم. معنای آنها «با خورشید » و «در برابر خورشید » است و بنابراین (در نیمکره شمالی) آنها به ترتیب به بافت مارپیچ چپ گرد (LH) و راستگرد (RH) منعکس می شوند. عبارات انگلیسی جهت حرکت عقربه های ساعت و خلاف جهت عقربه های ساعت به صورت مشابه به کاربرده شده نظریه مشاهده ساقه از بالا است که پایین می آید، و (1939 Misr) خاطرنشان کرد که این شاید ناشی از سیستم استفاده شده باشد که برش رشته های پیچانده شده را توصیف می کند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
بخش چهارم
بافتهای گیاهی (PLANT TISSUES )
به مجموعه ای از سلولها که کار ویژه ای را بصورت یک سیستم انجام می دهند بافت گویند . از اجتماع بافتها ، اندام ( organ ) و از اجتماع اندام ها موجود زنده (گیاه) بوجود می آید.
چنانچه سلولهای تشکیل دهنده بافت از نظر ساختار و عمل مشابه هم باشند بافت را بافت همگن می نامند . مانند: کلانشیم ، مریستم اولیه و بافت پارانشیم نرده ای .
بافت ناهمگن بافتی است که سلولهای تشکیل دهندة آن از نظر شکل و حتی عمل با همدیگر همسان نیستند . مثلا بافت هادی متشکل از پارانشیم ، آوند چوب و آوند آبکش است این عناصر از نظر شکل و وظیفه با هم تفاوت دارند بنابر این بافت هادی بافتی ناهمگن است. اپیدرم نیز از بافتهای ناهمگن است زیرا در آن علاوه بر سلولهای معمولی اپیدرمی می توان گاهی کرکها ، سلولهای محافظ روزنه و سلولهای همراه را مشاهده نمود .
بافتهای گیاهی را علاوه بر تقسیم بندی فوق بر اساس ساختار و عمل به گروه های زیر تقسیم می نمایند :
1 ـ بافت مریستمی ( Meristematic tissue )
2 ـ بافت پارانشیمی ( Parenchyma )
3 ـ بافت محافظ ( Protecting tissue )
4 ـ بافت استحکامی یا نگاهدارنده ( Supporting tissue )
5 ـ بافت هادی ( Conductive tissue )
6 ـ بافت ترشحی (Secretory tissue )
1 ـ بافت مریستمی
مریستم از واژه یونانی ( meristus ) به معنی قابلیت تقسیم یا دو تا شدن گرفته شده است . این بافت شامل جوان ترین و تمایز نیافته ترین سلولهای گیاه می باشد که سلولهای آن قادر به تقسیم شدن می باشند و سلولهایی را تولید می نمایند که با تمایز یابی خود سایر بافتهای گیاهی را بوجود می آورند .
مریستم ها را بر اساس منشأ و مکان قرار گیری می توان به دو گروه : مریستم اولیه ( Primary meristem ) و مریستم ثانویه (Secondary meristem) تقسیم نمود .
1 ـ الف ) مریستم اولیه
این مریستم به مریستم نخستین نیز موسوم است . منشأ آن معمولاً سلولهای جنینی می باشد . البته بایستی تذکر داد که گاهی ممکن است دیگر بافتها با برگشت تمایز یا تمایز زدایی (Dedifferentiation) نیز به این نوع مریستم تبدیل شوند .
سلولهای مریستم اولیه ، کروی ، کوچک و تمایز نیافته بوده تقریباً در تمام جهات قادر به تقسیم هستند و معمولاً تولید مریستم های دیگری می نمایند که این مریستم ها با تمایز یابی بعدی خود سایر بافتها را بوجود می آورند . البته گاهی نیز بدون واسطه بافتهای خاصی را می توانند تولید نمایند .
هستة سلولهای مریستم اولیه بزرگ و کم تراکم است . نسبت حجم هسته به حجم سیتوپلاسم نسبت به دیگر سلولها بسیار زیاد تر است . این سلول ها دارای واکوئل های بسیار اندک و نادر می باشد و در آنها مواد غیر فعال چون: برخی بلورها و رسوبات و غیره دیده نمی شود . دیواره نیز بسیار و نازک و از نوع دیواره اولیه است .
بافتهای حاصل از فعالیت این مریستم ، بافتهای اولیه یا نخستین و رشد حاصل از فعالیت این مریستم رشد نخستین یا اولیه ( Primary growth ) نامیده می شود .
مریستم اولیه در تک لپه ایها ، دو لپه ایها و بازدانگان دیده می شود. مریستم اولیه به انواع : مریستم انتهایی (Terminal meristem ) ، مریستم میانگره ای (Intercalary meristem ) و مریستم حاشیه برگ ( Leaf marginal meristem ) تقسیم می شود .
1 ـ الف ـ 1 ) مریستم انتهایی
در نوک اندام ها وجود دارد و به انواع مریستم انتهایی ریشه و مریستم انتهایی ساقه تقسیم می شود. تمام انواع بافتها و اندام های دیگر در گیاه بصورت مستقیم یا با واسطه از این مریستم تولید می شود .
1 ـ الف ـ 1 ) مریستم انتهایی ریشه
مریستم انتهایی ریشه بوجود آورنده تمام بخش های ریشه می باشد مریستم نوک ریشه شامل دو بخش است که عبارت است از : منطقه آرام یا مرکز سکون و مریستم فعال . منطقه آرام در قسمت نزدیک به انتها قرار دارد در این بخش کمترین تقسیم شدن سلول مشاهده می شود. پیرامون منطقه آرام مریستم فعال دیده می شود که با فعالیت خود بطرف نوک ریشه کلاهک ( Root cap ) و به طرف بالا سه استوانه تودرتوی مریستمی را تولید می نماید .
کلاهک انتهایی ترین بخش ریشه است . وظیفه کلاهک محافظت از نوک ریشه ، کمک به نفوذ ریشه در خاک و کمک به جذب کاتیون های خاک می باشد . از سه استوانه مریستمی تولید شده ، استوانه بیرونی پروتودرم ( Protoderm ) نام دارد که منشأ ریزودرم (اپیدرم ریشه ) و تارهای کشنده (Root hairs) است . استوانه درونی مریستم زمینه ای ( Ground meristem ) نامیده می شود و منشأ پارانشیم پوست ( cortex ) و آندودرم ( Endoderm ) است.
مرکزی ترین استوانه به استوانه پروکامبیومی موسوم می باشد که منشأ دایره محیطیه ( Pericycle ) ، چوب اولیه ( Primary xylem ) ، فلوئم اولیه ( Primary phloem ) ، مغز (Pith) و کامبیوم آوندی ( Vascular cambium ) است . دایره محیطیه خود می تواند منشأ ریشه های فرعی ( Lateral roots ) یا ریشه های ثانویه ( Secondary roots ) باشد . بدین ترتیب تمام بخش های ریشه از فعالیت مریستم انتهایی آن بوجود می آید . در تک لپه ای ها و نهانزادان آوندی کامبیوم آوندی و کامبیوم چوب پنبه تولید نمی شود و سایر عناصر فوق مشابه سایر گروه های گیاهی در آنها بوجود می آید .
بافتهای تولید شده را بافتها یا عناصر اولیه یا نخستین گویند . و رشد حاصله که غالباً باعث طویل شدن ( و اندکی نیز قطور شدن ) ریشه می شود را رشد اولیه یا نخستین (Primary growth ) می نامند .
از آنجا که فعالیت مریستم اولیه منجر به تولید اندام می شود این مریستم به مریستم اندام زا ( Organogen ) موسوم شده است.
1 – الف ـ 1 – 2 ) مریستم انتهایی ساقه
چندین تئوری برای مریستم انتهایی ساقه ارائه شده است . یکی از معروفترین نظریات راجع به ساختمان این بخش نظریه تونیکا و کورپوس نام دارد .
طبق این نظریه مریستم انتهایی ساقه شامل دو بخش است که بخش سطحی آن تونیکا و بخش میانی آن کورپوس نامیده شده است . طبق این نظر سلولهای ناحیه تونیکا غالباً بطریق پری کلین ( در جهت مماس با سطح اندام ) تقسیم شده و سلول های کورپوس در همه جهت قادر به تقسیم می باشند.
نظریه بعدی که قابل قبول تر نیز می باشد به نظریه پلانتفول ـ بوآ و یا نظریه حلقه بنیادی موسوم است .
طبق این نظریه مریستم انتهایی ساقه شامل یک بخش پوسته معادل تونیکا و یک بخش مغزی معادل کورپوس است . در ناحیة مغزی و نیز نوک کمترین تقسیم در سلولها دیده می شود اما کمی پائین تر در ناحیه ای مانند یک حلقه بیشترین فعالیت میتوزی صورت می گیرد . این ناحیه را حلقه بنیادی می نامند. حلقه بنیادی تولید کننده برگها و جوانه ها و قسمت های سطحی ساقه است . بخش قاعده ای مغز بخش های اساسی استوانه مرکزی را تولید می نماید و انتهای منطقه مغزی مریستم خفته یا مریستم منتظر نام دارد که به هنگام تبدیل جوانه رویشی به جوانه زایشی یعنی بهنگام گلزایی این لایه فعال می شود .
مطالعات نشان می دهد که مریستم انتهایی ساقه در ناحیه حلقه بنیادی با تقسیمات متعدد برجستگی های کوچکی بنام ( Leaf buttress ) را بوجود می آورد . این برجستگی ها کمی
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
فهرست مطالب
مقدمه 2
بافت مریستم 4
ویژگیهای یاخته های مریستمی 4
طبقه بندی مریستم ها 4
بافت پارانشیم 5
انواع بافت پارانشیم 6
پارانشیم کلروفیلی یا کلرانشیم 6
پارانشیم ذخیره ای 7
پارانشیم آبی یا آبدار 7
پارانشیم هوایی یا حفره ای یا آئرانشیم 7
بافتهای نگاهدارنده 8
بافت کلانشیم 8
بافت اسکلرانشیم 9
یاخته های فیبری 10
اسکلرئید 10
بافتهای آوندی 11
مقدمه
بافت شناسی (هستولوژی) یکی از رشته های مهم علم زیست شناسی محسوب می شود. بافت شناسی گیاهی، تاریخی دیرینه دارد و با کوشش دانشمندانی نظیر مالپیگی و گرو ابتدا در اواسط قرن هفدهم بنیانگذاری شد. تصاویر بسیار دقیقی که گرو از بافتهای گیاهی رسم کرد امروزه نیز در بسیاری از کتب گیاهشناسی استفاده می شوند.
بافتهای گیاهی بسیار متنوعند و اصولا تنوع آنها در نتیجه تکامل به وجود آمده است. بدین صورت که گروههای گیاهی تکامل یافته تر، دارای تنوع بافتی بیشتری می باشند. بیشترین تنوع بافتی در گیاهان گلدار یعنی تک لپه ایها و دو لپه ایها مشاهده می شود، چون در این گروهها بافتها و سلولها به حد والایی از تکامل خود رسیده اند و کاملا اختصاصی شده اند.
در گروههای پست ترف بافتها تنوع کمتری دارند. برای مثال در خزه ها اگر چه تقسیم کار تا حد زیادی رخ داده است و اندامهای شبیه برگ، ساقه، ریشه ایجاد شده است و سلولهای فتوسنتر کننده و ذخیره ای و جذب کننده ساخته شده است ولی هنوزبافتها تمایز کامل نیافته و کاملا اختصاصی نشده اند، بنابراین بافتها عمدتا پارانشیمی میباشند. در نهانزادان آوندی بعضی از بافتها نظیر بافت هدایت کننده برای اولین مرتبه تمایز یافته است و سپس تکامل آنها ادامه می یابد تا در گیاهان گلدار به حد کمال خود می رسد و کاملا اختصاصی می شوند.
بسیاری از گیاهان دارای اندامهای گوناگون ( ریشه، ساقه،برگ، گل) هستند. هر اندام از اجتماع چند نوع بافت و هر بافت از اجتماع یاخته هایی با ساختار و نقش یکسان به وجود آمدی هست. یاخته واحد ساختاری و کنشی گیاه است.
بافتهایی که در گیاهان دیده می شوند عبارتند از بافتهای : مریستم، پارانشیم، اپیدرم (بشره یا روپوست)، پریدرم، کلانشیم، اسکلرانشیم و همچنین بافتهای چوبی، آبکشی و ترشحی. بافت ÷ارانشیم را "بافت زمینه ای" بافتهای اپیدرم و پریدرم را " دستگاههای محافظ یا پوششی"، بافتهای کلانشیم و اسکلرانشیم را " دستگاههای نگاهدارنده یا استحکامی" و بافتهای چوبی و آبکشی را " دستگاههای هادی " گویند. ( شکل 1)
بسیاری از گیاهان دارای اندامهای گوناگون ( ریشه، ساقه،برگ، گل) هستند. هر اندام از اجتماع چند نوع بافت و هر بافت از اجتماع یاخته هایی با ساختار و نقش یکسان به وجود آمدی هست. یاخته واحد ساختاری و کنشی گیاه است.
بافتهایی که در گیاهان دیده می شوند عبارتند از بافتهای : مریستم، پارانشیم، اپیدرم (بشره یا روپوست)، پریدرم، کلانشیم، اسکلرانشیم و همچنین بافتهای چوبی، آبکشی و ترشحی. بافت ÷ارانشیم را "بافت زمینه ای" بافتهای اپیدرم و پریدرم را " دستگاههای محافظ یا پوششی"، بافتهای کلانشیم و اسکلرانشیم را " دستگاههای نگاهدارنده یا استحکامی" و بافتهای چوبی و آبکشی را " دستگاههای هادی " گویند. ( شکل 1)
شکل 1: انواع بافتهای گیاهی
بافت مریستم
یاخته های مریستمی که منشاء بافتهای گیاهی هستند جایگاههای مشخصی را در اندامهای گیاهی اشغال می کنند. واژه مریستم از کلمه یونانی " مریستوس" به معنای قابلیت تقسیم گرفته شده و بافتی است که یاخته های آن همواره دارای فعالیت تقسیم یاخته ای هستند.
ویژگیهای یاخته های مریستمی
یاخته های مریستمی معمولا چند وجهی، دارای دیواره نازک، هسته بزرگ، سیتوپلاسم متراکم و چند واکوئول کوچک اند. این یاخته ها در شرایط مساعد بیرعت تقسیم میشوند و یاخته های جدید می سازند.
طبقه بندی مریستم ها
یکی از متداولترین روش طبقه بندی مریستمهای گیاهی، طبقه بندی آنها بر اساس محل قرار گرفتنشان در پیکره گیاه است. بر این اساس دو نوع مریستم وجود دارد:
مریستمهای انتهایی : این نوع مریستمها در انتهای ساقه ها و ریشه های اصلی و فرعی وجود دارند.
مریستم های جانبی : این نوع مریستمها در داخل ساقه ها و ریشه های اصلی و فرعی به موازات کناره ها و پهلو های آنها قرار دارند مانند کامبیوم آوندی و کامبیوم چوب پنبه ای.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
بافت
هر جسم سرامیکی پخته شده از مقداری فاز بلوری و فاز شیشه ای و تخلخل تشکیل یافته است مقدار و طرز تقسیم این فازها و همچنین اندازه و شکل آنها نشان دهندهی بافت آن جسم سرامیکی خواهد بود. تشکیل هر بافتی به عوامل مختلفی بستگی دارد، که برای مثال عبارتند از نوع ومقدار درشتی دانه مواد خام اولیه، روش مخلوط کردن و شکل دادن، خشک کردن و شرایط پخت.
تخلخل
تخلخل د راغلب اجسام سرامیکی بخصوص نوع زبر آن دیده می شود و بسیاری از عوامل مکانیکی و خواص سرامیک ها به شکل این تخلخل ها بستگی دارد.
تخلخل از لحاظ شکل به دو دسته تقسیم می شود. تخلخل باز و تخلخل بسته.
تخلخل باز خود به دو دسته دیگر تقسیم می شود .1-تخلخلی که گاز قابلیت عبور از آن را دارد و تخلخل بن بست یا کیسه ای که گاز یا هوا نم تواند از آن عبور کند.
ترموشیمى سرامیک
برای تهیه محصولات سرامیکی که به پخت احتیاج دارند تا از ماده اولیه به محصول آخری برسند یک رشته فعل و انفعالات مختلف انجام می گیرد ، از این لحاظ مهم استکه دانسته شود از این فعل و انفعالات چه حاصل می گردد، به چه سرعتی انجام می گیرند و به چه مقدار گرما نیازمندند. این محاسبات با کمک ترمودینامیک امکان پذیر است، البته اگر همیشه حالت تعادل فرض شود. برای رسیدن به این تعادل ها به علم سینتیک احتیاج است که معرف سرعت فعل و انفعالات فرآیندهاست.
لعاب هاى سربى
امروزه استفاده از اکسید سرب قابل قبول نیست، زیرا هزینه ایجاد شرایط درج شده در قوانین استفاده از اکسید سرب سریعا" افزایش می یابد ، به نحوی که -کارخانجات قادر به تحمل چنین هزینه ای نیستند. به طور سنتی ، اکسید سرب به چند دلیل در لعاب ها استفاده می شود. قدرت گدازآوری بالای اکسید سرب به لعاب ها اجازه می دهد تا در دمای بسیار پایین تری ذوب شوند. اکسید سرب دامنه پخت لعاب را افزایش می دهد. کشش سطحی و ضریب شکست لعاب را بالا می برد و در نتیجه لعابی براق با سطح صاف ایجاد میکند. در نهایت اکسید سرب مانع از تبلور لعاب می شود. حصول چنین خواص مطلوبی بدون سرب مشکل است . با این وجود ،Pbo معایبی نیز دارد. لعاب های حاوی سرب باید در محیطی شدیدا" اکسیدی حرارت داده شوند، زیرا سرب به آسانی احیاء می شود. اکسید سرب در دمای C 1200 فرّار است. مهم ترین عیب سرب سمّی بودن آن است.احتیاط لازم باید صورت گیرد تا از مسمومیت با سرب که موضوعی جدی است پرهیز شود. مسمومیت با وارد شدن ترکیبات محلول سرب در بدن و معمولا ً از طریق دهان و گاهی از راه تنفس بخار یا غبار ایجاد می شود. تشخیص بیماری بسیار سخت است، زیرا علائم آن مشابه بسیاری از بیماری های دیگر است. بنابراین برا پرهیز از مسمومیت باید پیشگیری های ممکن انجام گیرد. در ضمن اگر لعاب ها به شیوهی مناسبی فرموله نشوند می توانند مورد حمله شیمیایی، به ویژه توسط اسید- ها، قرار گیرند که باعث آزادشدن سرب محلول می شود. اگر چنین لعاب هایی در تماس با غذا یا نوشیدنی باشند، ایجاد مسمومیت می کنند.
لعاب هاى اپک
لعاب های اپک لعاب هایی هستند که عبئور نور از آنها به قدری کم است که بدنه را از پشت آن نمی توان دید. این لعاب ها معمولاً سفید هستند، اما ایجاد رنگ های روشن در آن ها نیز با افزودن رنگ دانه ممکن است .
لعاب اپک با افزودن ماده ای که باعث ایجاد ذرات مجزا شود و بخشی از نور را پراکنده و بازبتاباند ایجاد می- شود. برای این امر ماده پخش شده باید حلالیت کمی در لعاب مذاب داشته باشد و دارای ضریب شکستی بسیار متفاوت با لعاب باشد.
هر قدر مسیر نور توسط بلورهای پخش شده بیشتر شکسته شد لعاب اپک تر است. بنابراین هر قدر ذرات بلور کوچکتر باشد. مساحت سطح و بنا بر این بازتابش بیشتر است. اندازه مناسب ذرات برای اپک کننده گی حداکثر حدود 0/4 میکرون است بنابراین از میان اپک کننده های زیرکونی موجود در بازار، که دامنه وسیعی از اندازه ذرات را می پوشانند، حداکثر اپک کنندگی توسط ریزترین آنها ایجاد می شود. چون ریز کردن ذرات با آسیاب کردن انجام می شود، این ها گرانتر هستند .
از طرف دیگر زیر کون مناسب برای ذوب فریت باید اندازه ذرات متوسطی داشته باشد. پس تاثیر زیر کون را می توان با ذوب بخشی از زیر کون در لعاب هایی که کاملاً یا بخشی از آنها فریت شده است بهبود بخشید.
لعاب هاى اطلسى و مات
لعاب های اپک را می توان حد واسط لعاب های رنگی و لعاب های مات در نظر گرفت. اطلسی یا مات بودن پدیده هایی هستند که به حضور بلور های کوچک پخش شده در لعاب مربوط می شوند. این پدیده ها ناشی از تبلور ذرات بلوری در داخل یک لعاب کاملاً ذوب شده در عین سرد شدن است. این بلور ها باید بسیار کوچک باشند و به صورت یکنواخت در لعاب پخش شوند وسطحی صاف و اطلسی ارائه دهند. بر روی یک لعاب مات یا اطلسی می توان با مداد معمولی نوشت و با انگشت آن را پاک کرد. لعاب های مات همواره کم و بیش اپک هستند، زیرا مانند لعاب های اپک معمولی بلورهای موجود در آنها باریکه های نور را می شکنند. این بلور ها در لعاب مات روی، سیلیکات روی (ویلمیت) و در لعاب های مات آهکی، دی- سیلیکات آلومینیوم کلسیم (آنورتیت) یا سیلیکات کلسیم (ولاستونیت) هستند. اگر اکسید باریم به ترکیب افزوده شود ممکن است دی سیلیکات آلومینیوم باریم -(سلسیان) متبلور شود. پدیده ی ماتی متواند با ماده ی حل نشده در لعاب مانند استخوان، فلدسپات یا تالک و نیز حاصل شود، لیکن کیفیت این پدیده پایین تر از ماتی حاصل از تبلور است.
چون برای حصول یک لعاب مات به تبلور نیاز است، لعای نباید پیش از حد پخته شود و باید سیکل سرمایش مناسبی را به کار گرفت. لعاب های ماتی که پیش از حد سریع سرد شوند سطوح براقی دارند. بیشتر لعاب ها را می توان با افزودن یک عامل مات کننده مات کرد. مات حاصل از روی را می توان با افزودن مخلوطی از اکسید روی و رس در مقادیری کم و بیش ایجاد کرد.
دلیل استفاد از رس وارد کردن آلومینا و بنا بر این کاهش اندازه ی بلورهای سیلیکات روی است، که بسیار بزرگ هستند. افزودن وایتینگ (کربنات کلسیم) یا ولاستونیت، باعث ایجاد لعاب مات آهکی می شود.
لعاب هاى داراى جلوه ویژه
برخی از لعاب ها جلوه های زیبایی بی نظیری را ایجاد می کنند، که گاهی در کاربرد های خاصی مفید هستند. برخی از این جلوه های خاص در اثر ایجاد بلورهای پخش شده در لعاب بوجود می آید.لعاب های اپک و لعاب های اطلسی ومات مثال هایی از لعاب های میکرو بلوری هستند که در آنها انداز ذره بلورها به قدری کوچک است که آنها را نمی توان با چشم غیرمسلح مشاهده کرد. در لعاب- های خاص با کاهش سرعت جوانه زنی، بلورها می توانند به اندازه ای رشد کنند که با چشم غیرمسلح قابل رویت باشند. این دسته، لعاب های شکسته، که در آن سطح می تواند با بلور های منفرد اغلب خوشه ای پوشیده شود، و لعاب های اَونچری، که در آن بلورها در زمینه شیشه ای معلق هستند، را شامل می شود.
لعاب هاى ترک دار
لعاب های ترک دار (Crackle) دارای ترک هایی هستند که عمداً ایجاد می شوند.این پدیده با استفاده از لعابی که ضریب انبساط حرارتی بیشتری از بدنه داشته باشد ایجاد می شود. معمولاً این امر توسط Na2O و K2O زیاد در لعاب ایجاد می شود.
ترک های موجود لعاب تا سطح بدنه گسترده می شود. خطوط ترک را می توان با مالیدن رنگدانه تزیین کرد. به همین دلیل این نوع لعاب ها نباید در تماس با غذا یا نوشیدنی قرار گیرند، زیرا در حین استفاده ممکن است ذرات آلی وارد ترک ها شود که با شستن قابل زدودن نیست.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
بسم الله الرحمن الرحیم
بافت شناسی در گیاهان
آرشام خزائلی پور - مدرسه راهنمایی پسرانه امام حسین (ع) نیشابور
تاریخچه
بافت شناسی گیاهی تاریخی دیرینه دارد و با کوشش دانشمندان مثل مالپیگی و گرو ، ابتدا در اواسط قرن هفدهم بنیانگذاری شد. گرو توانست تصاویر دقیقی ار بافتهای گیاهی را کشف کند که هم اکنون نیز استفاده میشود.
مفاهیم پایه
بافتهای گیاهی بسیار متنوعند و اصولا تنوع آنها در نتیجه تکامل بوجود آمده است. بدین صورت که گروههای گیاهی تکامل یافتهتر ، دارای تنوع بافتی بیشتری میباشند. بیشتری تنوع بافتی در گیاهان گلدار (تک لپهای و دو لپهای) دیده میشود. چون در این گروه ، بافتها و سلولها به حد والایی از تکامل خود رسیده اند و کاملا اختصاصی شدهاند.
در گروههای پستتر ، بافتها تنوع کمتری دارند مثلا در خزهها ، اگر چه تا حد زیادی تقسیم کار صورت گرفته اما هنوز بافتها تمایز کامل نیافته و کاملا اختصاصی نشدهاند. بنابراین بافتها ، عمدتا پارانشیمی میباشند و در نهانزادان آوندی ، بعضی از بافتها نظیر بافت هدایت کننده برای اولین مرتبه تمایز یافته است و بعد تکامل آنها ادامه مییابد تا در گیاهان گلدار به حد کمال خود میرسد و کاملا اختصاصی میشود.
انواع بافتهای گیاهی
بافت مریستم
این بافت ، بافت فوقالعاده مهمی است چون منشا کلیه بافتها و ساختمانهای گیاهی است. بافت مریستم بافت نسبتا پیچیدهای است که در اندامهای مختلف به صور گوناگون یافت میشود و در هر مکان از خصوصیات ویژهای برخوردار است. اگر چه فعالیت مهم سلولهای بافت مریستم تقسیم و تکثیر سلولی است ولی در موقعیتهای مختلف و اندامهای مختلف ، شکل و وضعیت متفاوتی را به خود میگیرند و عهدهدار تشکیل اندامها و بافتهای خاصی میباشند.بنابراین ، سلولهای مریستمی در جایگاههای مختلف از نظر فیزیولوژیکی و طرز تقسیم ، کاملا اختصاصی عمل میکنند. سلولهای بافت مریستم عموما فاقد واکوئل میباشند و گاه واکوئلهای ریزی دارند. دیواره سلولی نازک و فعالیت پرتوپلاسمی شدیدی داشته و قدرت تقسیم فوق العادهای در آنها وجود دارد. بطوری که یک سلول مریستمی ممکن است قدرت تقسیم خود را هزاران سال حفظ کند.
بافت پارانشیم
یکی از بافتهای بسیار مهم است. این بافت ، یک بافت عمومی و همگانی محسوب میشود و در بسیاری از ساختمانها بخصوص ساختمان نخستین ، بافتهای دیگر
درون آن واقع میشوند. بدین جهت ، بافت پارانشیم را گاهی ، بافت زمینهای نیز میگویند. سلولهای این بافت ، تنها دارای دیواره نخستین و به کلی فاقد دیواره ثانویه میباشند. سلولهای این بافت ، دارای پروتوپلاسم فعال میباشند و در فعالیتهای مهم و حیاتی گیاهان شرکت دارند. سلولهای این بافت ، معمولا شکل خاصی ندارند و در هر مکانی با شکل و خصوصیات پرتوپلاسمی خاصی ، که در ارتباط با نوع فعالیت آنها میباشند ظاهر میگردند. این بافت شامل سه نوع بافت زیر میباشد.
بافت کلرانشیم: بافت پارانشیم فتوسنتزی میباشد چرا که این سلولها دارای کلروپلاستهای متعددی میباشند و فواصل سلولی زیادی بین آنها وجود دارد.
بافت پارانشیم ذخیرهای: وظیفه ذخیره در اندامهای مختلف مثل ریشه ، ساقه ، دانه و میوه را بر عهده دارد. که غالبا این مواد ذخیرهای شامل هیدرات کربن مثل نشاسته و گاهی نیز شامل دانههای روغنی و پروتئینی میباشند سلولهای این بافت فاقد شکل مشخص میباشند و دارای دیواره نازکیاند اما پروتوپلاسم آنها فعال است.
پارانشیم زمینهای: تقریبا در همه اندامها بین بافتهای جداگانه قرار دارند و سلولهایش دارای شکلهای مختلفاند که بر حسب محل خود به بافتهای مختلف اسکرانشیم ، کلانشیم تبدیل میشوند یا در نقش انتقال مواد یا گاه در نقش ذخیره مواد یا نقشهای دیگر عمل میکنند.
بافتهای مقاوم
بافت کلانشیم: یک بافت مقاوم است که غالبا در ساختمانهای نخستین ساقه ، ریشه و اندامهای دیگر یافت میشود. این بافت معمولا در نواحی بیرونی اندامها نزدیک به روپوست به صورت دستجات سلولی یا استوانه سرتاسری یک لایه یا چند لایه سلولی ، ظاهر میشود. بافت کلانشیم فاقد دیواره ثانویه هستند و دیواره اولیه در آنها به طرز نامنظمی ضخیم میشود. نامنظم بودن رسوبات دیواره
سلولهای بافت کلانشیم کمک موثری در شناسایی سریع این بافت میکند. به خاطر اینکه سلولهای این بافت فاقد دیواره ضخیم ثانویهاند بنابراین فعالیت پروتوپلاسمی نسبتا بالایی دارند.
بافت اسکلرانشیم: بافت مقاومی است که تقریبا در همه نقاط گیاه دیده میشود این بافت گاه به صورت اجتماع ، گاه به صورت یک یا چند لایهای گاه نیز به صورت سلولهای پراکنده انفرادی دیده میشود بافت اسکلرانشیم هم در ساختمانهای نخستین و هم در ساختمانهای ثانویه گیاه دیده میشود. سلولهای این بافت به دو دسته فیبر و اسکلریدی تقسیم میشود. که بخصوص از نظر شکل باهم فرق دارند. فیبر سوزنی و کشیده اما اسکلریدی دارای اشکال متنوع میباشد.
بافت هادی
بافت آوند چوبی: بافت آوند چوبی همراه بافت آبکش ، به عنوان سیستم هدایت کننده است. این بافت در استوانه مرکزی اندامهای ریشه و ساقه قرار گرفته و دارای سلولهای متفاوتی مثل سلولهای غربالی وسل و تراکئید اختصاصیاند. اما برخی دیگر مثل سلولهای پارانشیم یا الیاف غیر اختصاصی میباشند. پس این بافت ، یک نوع بافت مرکب است.