انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

علت بیشتر بودن تخریب لایه اورون در قطب جنو ب

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 2

 

علت بیشتر بودن تخریب لایه اوزون در قطب جنوب

اخیراً دانشمندان علت ایجاد حفره در لایه اوزون را گرداب های سنگین ، که در قطب جنوب جریان دارند می دانند . در زمستان در طول شبهای قطبی، نور خورشید درتمام سطح قطب جنوب در دسترس نیست به همین دلیل در این قطب در لایه استراتوسفر طوفان های سنگینی گسترش می یابند که به آن ها "گرداب قطبی"(polar vortex) می گویند . گرداب قطبی می تواند ذرات سازنده هوا را تجزیه کند .

این گرداب ها باعث ایجاد ابرهای سردی می شوند که بر فراز قطب جنوب جریان می یابند. که به این ابرها "ابر استراتوسفر قطبی" (polar stratosphere cloud) می گویند.اختصار آن psc است. Pscها بسیار سرد هستند و دمای آن ها حدود ۸۰- سیلسیوس است. Psc از نیتریک اسید تری هیدرات (nitric acid trihydrate) تشکیل شده است و با ابرهایی که ما آن ها را در آسمان می بینیم کاملاً متفاوتند. پس این ابرهای اسیدی می توانند لایه اوزون را تخریب کنند.

موارد زیر از عوامل موثر در تخریب لایه اوزون می باشند:

۱) محور زمین به گونه ای می باشد که نور خورشید به قطب شمال بیشتر از قطب جنوب می تابد به همین دلیل ضخامت لایه اوزون در قطب شمال بیشتراز ضخامت آن در قطب جنوب می باشد { زیرا ما گفتیم که پیوند میان مولکول اکسیژن و اتم اکسیژن در مولکول اوزون بسیار ضعیف می باشد و ممکن است با کوچکترین برخورد از هم جدا ویا با دریافت کوچکترین انرژی(مانند انرژی تابشی خورشید ) به حالت اولیه خود برگردند}

۲)از مورد دوم نتیجه می گیریم که هوای قطب جنوب سردتر از هوای قطب شمال می باشد ، بنابراین هوای گرم هنگامی که بر اثر جریان هایی به قطب جنوب می روند ، چون سبک می باشند ،به سمت بالا می روند و موجب نابودی لایه های اوزون برفراز قطب جنوب میشوند.

۳) در زمستان نور خورشید کاملاً در تمام سطح قطب جنوب در دسترس نمی باشد، واین امر باعث کاهش دما و تشکیل ابرهای psc می شود .

۴) ابرهای psc اسیدی هستند و به همین دلیل آن ها به لایه اوزون آسیب می رسانند.



خرید و دانلود  علت بیشتر بودن تخریب لایه اورون در قطب جنو ب


دانلود پروژه چگونه می توان مشکلات بی انگیزه بودن دانش آموزان را حل کرد

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 6

 

مقدمه:

انگیزه ندارم، بی انگیزه ام و نظایر آن، کلماتی است آشنا که اغلب از زبان بعضی از دانش آموزان جاری می شود. اگر کمی با دقت به علل آن بیندیشیم، خانواده مدرسه، محیط و غیره در آن دخیل هستند که مسئولیت سنگینی که هر یک بر دوش دارند را مشخص می سازد. این مقاله سعی دارد با معرفی راه های افزایش انگیزه در فراگیران جهت مشکل بی انگیزه بودن آنان راه کارهایی را ارائه دهد.

کلید واژه ها:

انگیزش: به حالت های درونی ارگانیسم که موجب هدایت رفتاری او به سوی نوعی هدف می شود اشاره می کند.(مورگان و همکاران، 1984، ص 210)

انگیزه: حالت مشخصی که سبب ایجاد رفتاری معین می شود که غالبا با انگیزش مترادف به کار می رود. به عبارت دیگر انگیزش عامل کلی مولد رفتار به حساب می آید در حالی که انگیزه را علت اختصاصی یک رفتار مشخص می دانند. مثلا وقتی می پرسیم چرا علی با دوستش بد رفتاری کرده به دنبال انگیزه او هستیم.

شناسایی مفهوم انگیزش و آگاهی از انگیزه های مختلف و تاثیر آن ها بر فرآیند یادگیری دانش آموزان به معلم کمک می کند تا در طرح و اجرای برنامه های آموزشی خود روش های مناسب تری را به کار گیرد. از جمله نظریه پردازان انگیزش، آبراهام مازلو روان شناسی انسان گراست که هفت سطح اصلی نیاز را مطرح کرده است: جسمانی، ایمنی، تعلق و عشق، احترام، خود شکوفایی، دانستن و درک کردن، زیبا شناسی. او چهار نیاز اولیه را نیازهای کمبودی و سه نیاز دیگر را وجودی نامید و معتقد است که وقتی در انسان ها کمبودی پیش می آید مثل غذا، ایمنی، نبودن عشق، فقدان احترام، برانگیخته می شوند تا نیاز خود را تامین کنند و زمانی که به نیازهای کمبودی پاسخ داده نیازهای وجودی، نه به دلیل کمبود، به دلیل علاقه اساسی انسان ها به خود شکوفایی دانش و زیبایی برانگیخته می شود(خرازی، 276).

بنابراین معلمان باید آن چه در توان دارند انجام دهند و به فراگیران کمک کنند تا نیازهای کمبودی آن ارضا شود زیرا در دانش آموزان انگیزه ای درونی برای کسب دانش به وجود نمی آید مگر آن که نیازهای اولیه او ارضا شده باشد. معلم با نقش حمایتی خود می تواند به دانش آموزان و راهنمایی خانواده اشان در مواقع بروز مساله کمبود غذا یا محبت، هر چند نتوانند کمبود محبت کودک را در خانه جبران کند، مسائل مزبور را حل و فصل نماید.

نظریه پرداز دیگر آزوبل، به یادگیری معنی داری پرداخته است، از نظر او تنها عامل مهم که بر یادگیری بیش ترین تاثیر را دارد، آموخته های قبلی یادگیرنده است. به اعتقاد او مهم ترین عامل انگیزش موثر بر یادگیری معنی دار سائق شناختی است. سائق شناختی یک انگیزه ی درونی است که از کنجکاوی ها و علاقه های یادگیرنده نسبت به کشف، درک و فهم و دست کاری و برخورد با محیط سرچشمه می گیرد. سائق ها یا علائق شناختی به طور کلی جنبه ی اکتسابی دارند و بر تجارب ویژه فراگیران مبتنی هستند. از آن جا که منشاء اصلی سائق شناختی کنجکاوی های یادگیرنده به حساب می آید، آزوبل به معلمان پیشنهاد می کند یا تحریک کنجکاوی های یادگیرندگان، از طریق ارائه مطالبی که منجکاوی را بر می انگیزاند سطح سائق شناختی آنان را افزایش دهید(سیف،284)

بهترین راه ایجاد علاقه و انگیزه در یادگیرندگان این است که از فقدان علاقه و فراگیران موقتا چشم پوشی کرد و سعی می شود هر چه موثرتر در آنها یادگیری انجام شود، آن وقت علی رقم، بی علاقگی آنها نسبت به مطالب درسی یا یادگیری یاد خواهد گرفت و این یادگیری به ایجاد علاقه در آن ها منجر می شود. زیرا یادگیری معنی دارد خود تولید کننده پاداش است.(سیف، ص 356). بلدم نظریه پرداز یادگیری آموزشگاهی می گوید: عاطفه ی مربوط به یادگیری آموزشگاهی دانش آموز پیشرفت آموزشگاهی او را تحت تاثیر قرار می دهد و پیشرفت آموزشگاهی او، به نوبه ی خود، به عاطفه مربوط به یادگیری آموزشگاهی وی اثر می گذارد. اگر فراگیران دریابند که در گذشته، در یادگیری مطالب مشابه با مطلب جدید موفق بوده است با علاقه مندی به مطلب جدید برخورد خواهد کرد، به نظر او معلمان برای افزایش سطح علاقه و انگیزش دانش آموزان خود نسبت به یادگیری مطالب درسی، باید سعی کنند شرایط یادگیری آموزشگاهی را بهبود بخشد و کیفیت روش آموزشی خود را افزایش دهند تا دانش آموزان موفق شوند و نسبت به توانایی خود در امر یادگیری اعتماد به نفس کسب کنند. آزوبل نیز مانند بلوم همین نکات را یادآوری کرده است.(سیف 367)

روش های ایجاد یا افزایش انگیزه در فراگیران

1- استفاده از تشویق های کلامی و غیرکلامی مناسب مانند مرحبا، آفرین و نوشتن کتبی در پایان تکلیف؛

2- کمک به دانش آموزان در برطرف ساختن نیازها و کمبودهای اولیه مثل غذا، آب و پوشاک

3- افزایش احساس موفقیت در فراگیران، با تائید معلم و والدین او نسبت به آن چه که انجام داده اند؛

4- استفاده از خاصیت برانگیختگی مطالب مختلف مانند مطالب معنی دار و تعجب انگیزه؛

5- تهیه مطالب از ساده به دشوار؛

6- پرهیز از ایجاد رقابت ناسالم در میان فراگیران. برای این کار بهتر است معلم ابتدا نام دانش آموزی را بگوید. سپس سئوال طرح کند تا با مشارکت همه دانش آموزان همراه شود و عده ای خاص مرتبا تشویق نشوند؛



خرید و دانلود دانلود پروژه چگونه می توان مشکلات بی انگیزه بودن دانش آموزان را حل کرد


تحقیق در مورد امی بودن پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

دسته بندی : وورد

نوع فایل :  .docx ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه : 16 صفحه

 قسمتی از متن .docx : 

 

مقدمه

امیین جمع امی، به معنای درس ناخوانده، مکتب ندیده و بی‌سواد ذکر شده است. در آیات قرآن مجید این کلمه چهاربار به صورت جمع امیین و دو بار به صورت (=امی) و صفت برای پیامبر مقدس اسلام استعلام شده است. لذا در ابتدا لازم است قدری درباره واژه امی و مفهوم آن دقت و تأمل به عمل آید.

درباره واژه امی هم از نظر ریشه‌یابی و هم از نظر معنی و مفهوم آن اختلاف نظر وجود دارد:

1- عده گفته‌اند: امی منسوب به ام(مادر) است.

2- عده دیگر عقیده دارند که امی منسوب به ام‌القری (مکه) است

3- دسته سوم اظهار داشته‌آند که امی منسوب به امت است.

اما خود واژه‌ ام گفته شده است از ریشه امم به معنای والده و اصل آن امه بوده است که جمع آن برای انسان امهات و برای بهایم امات استعمال می‌شود، در آیات شریفه قرآن مجید هم بیش از سی مورد کلمه: ام، امهات، ام‌القری و ام‌الکتاب به کار رفته است که:

بیست و پنج مورد آن درباره مادر صلبی و حقیقی استعمال شده است. پنج بار به صورت مرکب: ام القری و ام الکتاب به کار رفته است. یک بار به معنای جایگاه «و ام هاویه» به کار رفته است. یک بار در مورد زنان پیامبر (ص) آمده است که به عنوان مادران مؤمنین معرفی شده‌اند.

و یک بار هم به معنای مرکز استعمال شده است آن جای که سخن از هلاکت دسته جمعی مطرح می‌شود قرآن می‌گوید:

«و ما کان ربک مهلک القری حتی بیعث فی امها رسولاً یتلوا علیهم آیاتنا»

یعنی:

«پروردگار تو هرگز شهرها و آبادی‌ها را هلاک نمی‌کرد، تا این که در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند»

در مقردات راغب اصفهانی ذیل واژه الام این گونه می‌خوانیم که:

«الام بازاء الاب و هی الوالده القربیه اللتی ولدته و البعیده اللتی ولدت من ولدته و لهذا قیل لحواء هی امنا و ان کان بیننا و بینها وسائط و یقال لکل ما کان اصلاً لوجود شی‌ء او تربیته او اصلاحه او مبدثه»

یعنی:

«مادر در برابر پدر است و به کسی که انسان را مستقیماً و بدون واسطه به دنیا می‌آورد و یا به مادر بزرگ که مادر انسان را به دنیا می‌آورد گفته می‌شود لذا حواء را مادر همه انسان‌ها می‌گویند با این که بین او و بقیه انسان‌ها فاصله‌های زیادی قرار دارد در واقع به هر چیزی که منشاء پیدایش و وجود و یا تربیت وا اصلاح چیزی دیگری شود، مادر اطلاق می‌گردد.»

با توجه به معنای که اهل لغت برای کلمه ام ذکر کرده‌اند می‌شود گفت که : امی به کسی و یا چیزی گفته می‌شود که منسوب به اصل خود شود و این اصل یک وقت مادر واقعی و صلیبی انسان است. زمانی اصل خلقت و سرشت انسان موردنظر قرار می‌گیرد و گاهی هم جای و مکان و مرکز که انسان در آن جا به دنیا آمده است در نظر گرفته می‌شود لذا خلیل گوید:

«کل شی‌ء ضم الیه سایر مابلیه بسمی اما»

و اگر در سوره مبارکه الزخرف می‌خوانیم«وانه فی ام الکتاب» «ای اللوح المحفوظ» برای این است که العلوم کلها منسوبه الیه و متولده منه و اگر به فاتحه الکتاب، ام الکتاب گفته می‌شود برای این است که الکونها مبدأ الکتاب و اگر به مکه ام القوی اطلاق می‌شود. لتذرام القری و من حولها برای روایت است که ان الدنیا دحیث من تحتها یا برای این است که مکه مرکزی است برای اطراف و اکناف آن، پس امی یعنی کسی به اصل و ریشه خود نسب داده شود.

مفهوم واژه امی

مرحوم راغب اصفهانی در کتاب وزین مفردات خود برای واژه امی این گونه تعریف می‌آورد که:«هو الذی لایکتب و الا بقوأمن کتاب» و علیه حمل»

هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم

مرحوم دهخدا در لغتنامه خود به نقل از غیاث الغات می‌گوید:

«امی‌: کسی که پدرش در ایام طفلی او بمیرد و از تربیت پدر مرحود باشد و در کنف مادر و یا دایه پرورش یابد و از جهت علم نوشتن و خواندن او را حاصل نشود و مجازاً به معنی هر آن کسی که نوشتن و خواندن نداند اگر چه بیش پدر جوان شده باشد»

و نیز از ناظم الطبا نقل می‌کنند که :

«امی کسی است که بر اصل خلقت خود بود و کتاب و حساب نیاموخته باشد»

پس امی یعنی کسی که خواندن و نوشتن را نیاموخته باشد، آنگاه اگر منسوب به ام=مادر شود مهربانی مادر باعث شده است که ان نزد معلم نرود و خواندن و نوشتن را فرا نگیرد و اگر منسوب به امت شود برای این است که بر اصل خلقت و سرشت اولیه خود باقی است و اگر منسوب به ام القوی باشد به لحاظ این است که اکثریت مردم درس نخوانده و استاد ندیده است .

پیامبر امی

بعد از توضیحات که درباره واژه امی و معنی آن داده شد، بحث جنجالی که همواره ذهن و ضمیر محققان اسلامی و نویسندگان متون تاریخی را به خود معطوف داشته است مطرح می‌گردد که :آیا پیامبر اسلام که قرآن او را به حیث یک فرد امی معرفی می‌کند، قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را داشته است یانه؟ در صورت که جواب مثبت باشد آیا دلیل متقن که ثابت کند پیامبر اسلام که خاتم پیامبران است، دین و شریعتش دین جاوید و جهانی است و نزول وحی بعد از نام خداوند، طبق قول مشهور با کلمه اقرء شروع می‌شود خودش قدرت و توانایی خواندن و نوشتن را داشته است یا نه؟

در جواب این سؤال بین علما و دانشمندان اسلامی اختلاف نظر وجود دارد، ولی در این که: پیامبر گرامی اسلام هرگز مدرسه‌ای را ندیده و نزد هیچ استادی زانو نزده است کمترین تردیدی وجود ندارد و این مطلبی است که حتی محققین غیر مسلمان نیز به آن تصریح دارند من باب نمونه کارلیل در کتاب الابطال خود می‌گوید:

«‌یک چیز را نباید فراموش کنیم و آن این که: محمد هیچ استادی نیاموخته است. صنعت خط تازه در میان عرب پیدا شده بود و به عقیده‌ای من حقیقت این است که محمد با خط و خواندن آشنا نبود جز زندگی صحرا چیزی نیاموخته بود»

دانشمند معروف ویل دورانت نیز گوید:

«ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وی را نوشتن و خواندن آموزد در آن موقع نوشتن و خواندن به نظر عربان اهمیتی نداشت به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی‌دانستند معلوم نیست که محمد شخصا چیزی نوشته باشد، معذلک معروف‌ترین و بلیغ‌ترین کتاب زبان عربی به زبان وی جاری شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم داده شناخت»

جان دیون پورت نیز در کتاب خود می‌نویسد:

«درباره تحصیل و آموزش آن طوری که در جهان معمول است همه معتقدند که محمد تحصیل نکرده است و جز آنچه در میان قبیله‌اش معمول رایج بوده چیزی را نیاموخته است»

از منظر عقل

اصولا قبل از بعثت رسول گرامی آن طوری که از کتب تاریخی استفاده می‌شود در بین مردم حجاز، هنر و صنعت خواندن و نوشتن رواج نداشت، عده‌ای محدود و انگشت‌شماری بودند که خواندن و نوشتن را



خرید و دانلود تحقیق در مورد امی بودن پیامبر


دانلود تحقیق آیات قرآن و امى بودن پیامبر

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

آیات قرآن و امى بودن پیامبر(ص)

مقدمه: کلمه امى به عنوان یکى از صفات پیامبر اکرم در قرآن مجید آمده است مفسرین، تفاسیر مختلفى در معناى این کلمه دارند. در این مقاله مطالب این تفاسیر بیان شده و قول صحیح ذکر گردیده است.

مفسران اسلامى کلمه‏«امى‏» را سه جور تفسیر کرده‏اند: 1 - درس ناخوانده و ناآشنا به خط و نوشته.

اکثریت طرفدار این نظرندو یا لااقل این نظر را ترجیح مى‏دهند.طرفداران این نظر گفته‏انداین کلمه منسوب به «ام‏» است که به معنى مادر است.امى یعنى کسى که به‏حالت مادرزادى از لحاظ اطلاع بر خطوط و نوشته‏ها و معلومات بشرى باقى مانده است، و یا منسوب به «امت‏» است،یعنى کسى که به عادت اکثریت مردم است، زیرا اکثریت توده، خط و نوشتن نمى‏دانستند و عده کمى مى‏دانستند، همچنانکه «عامى‏» نیزیعنى کسى که مانند عامه مردم است و جاهل است (1) .بعضى گفته‏اند یکى از معانى کلمه «امت‏» خلقت است و«امى‏» یعنى کسى که بر خلقت و حالت اولیه که بى‏سوادى است باقى است و به شعرى از «اعشى‏» استناد شده است (2) ، و به‏هر حال، چه مشتق از «ام‏» باشد و چه از «امت‏» ، و «امت‏» به هر معنى باشد، معنى این کلمه درس ناخوانده است.

2 - اهل ام القرى.

طرفداران این نظر این کلمه‏را منسوب به «ام القرى‏» یعنى مکه دانسته‏اند.در سوره انعام آیه‏92 از مکه به «ام القرى‏» تعبیر شده است: و لتنذر ام القرى و من حولها.

براى اینکه تو به مکه و آنان که در اطراف‏مکه هستند اعلام خطر کنى.

این احتمال نیز از قدیم الایام در کتب تفسیر آمده‏است(3) و در چندین حدیث از

.............................................................. 1.مفردات راغب، ذیل کلمه «ام‏» .و مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 2.مجمع البیان، ذیل آیه 78 بقره. 3.مجمع البیان، ذیل آیه 75 آل عمران‏و آیه 156 اعراف، و تفسیر امام فخر رازى، ذیل آیه 75 از سوره اعراف.

صفحه : 230

احادیث‏شیعه این احتمال تایید شده است هرچند خود این حدیثها معتبر شناخته نشده است و گفته شده ریشه اسرائیلى دارد (1) .

این احتمال به‏ادله‏اى رد شده است (2) : یکى اینکه کلمه «ام القرى‏» اسم خاص نیست وبر مکه به عنوان یک صفت عام نه یک اسم خاص اطلاق شده است.ام القرى یعنى مرکز قریه‏ها.هر نقطه‏اى که مرکز قریه‏هایى‏باشد ام القرى خوانده مى‏شود.از آیه دیگر از قرآن که در سوره قصص آیه 59آمده است معلوم مى‏شود که این کلمه عنوان وصفى دارد نه اسمى: و ما کان ربک مهلک القرى حتى یبعث فى امها رسولا.

پروردگار تو چنین‏نیست که مردم قریه‏هایى را هلاک کند مگر آنکه قبلا پیامبرى در مرکزآن قریه‏ها بفرستد و حجت را بر آنها تمام کند.

معلوم‏مى‏شود در زبان قرآن هر نقطه‏اى که مرکز یک منطقه باشد ام القراى‏آن منطقه است (3) .

دیگر اینکه‏این کلمه در قرآن به کسانى اطلاق شده است که مکى نبوده‏اند.در سوره‏آل عمران آیه 20 مى‏فرماید: و قل للذین اوتوا الکتاب و الامیین ء اسلمتم.

بگو به‏اهل کتاب و به امیین(اعراب غیر یهودى و نصرانى)آیا تسلیم خدا شدید؟ پس معلوم مى‏شود در عرف آن روز و در زمان قرآن به‏همه اعرابى که پیرو یک کتاب آسمانى نبودند «امیین‏» گفته مى‏شده است.

بالاتر اینکه این کلمه حتى به عوام یهود که سواد ومعلوماتى نداشتند با اینکه

.............................................................. 1.مجله آستان قدس، شماره 2. 2.همان ماخذ. 3.در یکى از روایاتى که وارد شده کلمه «امى‏» منسوب‏به ام القرى یعنى مکه است، تایید شده که این کلمه وصف عام است نه اسم خاص، زیرا مى‏گوید: «و انما سمى الامى‏لانه کان من اهل مکة و مکة من امهات القرى‏» یعنى پیغمبر از آن جهت‏«امى‏» خوانده شده است که از اهل مکه است و مکه یکى از ام القرى‏هاست.

صفحه : 231

اهل کتاب شمرده مى‏شدند نیز اطلاق شده است، چنانکه درسوره بقره آیه 78 مى‏فرماید: و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی.

بعضى از فرزندان اسرائیل امى هستند، از کتاب خود اطلاعى ندارند مگریک سلسله خیالات و اوهام.

بدیهى است‏یهودیانى که قرآن آنان را «امى‏» خوانده‏است، اهل مکه نبوده‏اند، غالبا ساکن مدینه و اطراف مدینه بوده‏اند.

سوم اینکه اگر کلمه‏اى‏منسوب به ام القرى باشد طبق قاعده ادبى باید به جاى «امى‏» ، «قروى‏»گفته شود، زیرا طبق قاعده باب نسبت در علم صرف، در نسبت به مضاف و مضاف‏الیه، خاصه آنجا که مضاف، کلمه «اب‏» یا «ام‏» یا «ابن‏» یا «بنت‏» باشد به مضاف الیه نسبت داده مى‏شود نه به مضاف، چنانکه درنسبت به ابوطالب، ابو حنیفه، بنى تمیم طالبى، حنفى، تمیمى گفته مى‏شود.

3 - مشرکین عرب‏که تابع کتاب آسمانى نبودند.

این نظریه نیز ازقدیم الایام میان مفسران وجود داشته است.در مجمع البیان ذیل آیه 20سوره آل عمران که «امیین‏» در مقابل «اهل کتاب‏» قرار گرفته است(و قل للذین اوتوالکتاب و الامیین)، این نظر را به صحابى و مفسر بزرگ عبد الله بن عباس نسبت مى‏دهد و در ذیل آیه 78 از سوره بقره‏از ابو عبیده نقل مى‏کند، و از ذیل آیه 75 آل عمران بر مى‏آید که خود طبرسى همین معنى را در مفهوم آن آیه انتخاب کرده است.

زمخشرى درکشاف نیز این آیه و آیه 75 آل عمران را همین طور تفسیر کرده است.

فخر رازى این احتمال را در ذیل آیه 78 بقره وآیه 20 آل عمران نقل مى‏کند.

ولى حقیقت این است که‏این معنى، یک معنى جداگانه غیر از معنى اول نیست، یعنى چنین‏نیست که هر مردمى که پیرو یک کتاب آسمانى نباشند به آنها «امى‏» گفته شود هرچند آن مردم تحصیلکرده و باسواد باشند.این کلمه به مشرکین عرب از آن جهت اطلاق شده است که مردمى بى‏سواد بوده‏اند.آنچه‏مناط استعمال این کلمه درباره مشرکین عرب است نا آشنایى آنها به خواندن و نوشتن بوده نه پیروى نکردن

صفحه : 232

آنها از یکى از کتب آسمانى.لهذا آنجا که این کلمه‏به صورت جمع آمده و به مشرکین عرب اطلاق شده است این احتمال ذکر شده، اما آنجا که مفرد آمده است و بر رسول‏اکرم اطلاق شده است احدى از مفسران نگفته که مقصود این است که آن حضرت پیرو یکى از کتابهاى آسمانى نبوده‏است.در آنجا بیش از دو احتمال به میان نیامده است: یکى ناآشنا بودن آن حضرت با خط، دیگر اهل مکه بودن، و چون احتمال‏دوم به ادله قاطعى که گفتیم مردود است، پس قطعا آن حضرت از آن جهت «امى‏» خوانده شده است که درس ناخوانده و خط نانوشته بوده است.

در اینجا احتمال چهارمى در مفهوم این کلمه داده مى‏شودو آن این است که این کلمه به معنى ناآشنایى با متون کتابهاى مقدس باشد.این احتمال همان است که آقاى دکترسید عبد اللطیف از پیش خود اختراع کرده و احیانا آن را با معنى سومى که ذکر کردیم‏و از مفسران قدیم نقل کردیم، خلط کرده است.مشار الیه مى‏گوید: «کلمات «امى‏» و «امیون‏» در قرآن در چند جاى مختلف‏به کار رفته است، اما همیشه و همه جا فقط یک معنى از آن مستفاد مى‏شود.کلمه «امى‏» در لغت اصلا به معنى کودک‏نوزادى است که از بطن مادر متولد مى‏شود و با اشاره به همین حالت‏حیات و زندگى است که کلمه «امى‏» را با معنى ضمن آن به معنى‏کسى که نمى‏تواند بخواند و بنویسد تعبیر کرده‏اند.کلمه «امى‏» همجنین به معنى کسى است که در «ام القرى‏» زندگى‏مى‏کرده است.ام القرى یعنى مادر شهرها، شهر پایتخت و عمده، و این صفتى بود که اعراب زمان پیغمبر براى شهر مکه‏قائل بودند.بنابراین کسى که اهل مکه بود «امى‏» نیز نامیده مى‏شد.

یک مورد استعمال دیگر کلمه «امى‏» براى کسى است که‏با متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته است و از پیروان دیانت‏یهود یا دین مسیح که در قرآن به عنوان «اهل الکتاب‏» نامیده‏شده‏اند، نبوده است.در قرآن کلمه «امیون‏» براى اعراب پیش از اسلام که کتاب مقدسى نداشته‏اند و پیرو تورات و انجیل‏هم نبوده‏اند، به کار رفته است و در مقابل کلمه «اهل الکتاب‏» قرار مى‏گرفته است.

در حالى که براى کلمه‏«امى‏» اینهمه معانى مختلف وجود دارد معلوم نیست چرا مفسران‏و مترجمان قرآن، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، فقط معنى ابتدایى یعنى نوزاد چشم‏و گوش بسته را گرفته‏اند و آن را به بى‏سواد و جاهل تعبیر کرده‏اند و در نتیجه اهل مکه پیش‏از اسلام را نیز امیون یا گروهى بى‏سواد معرفى کرده‏اند؟!»(1)

.............................................................. 1.نشریه کانون سردفتران،شماره آبان ماه 1344، نقل از نشریه آموزش و پرورش شماره شهریور 1344.

صفحه : 233

اولا، از قدیمترین ایام، مفسران اسلامى کلمه «امى‏»و «امیون‏» را سه جور تفسیر کرده‏اند و لا اقل احتمالات سه گانه‏اى درباره آن ذکر کرده‏اند.مفسران اسلامى برخلاف ادعاى آقاى دکتر سید عبد اللطیف فقط به یک معنى نچسبیده‏اند.

ثانیا، هیچ کس‏نگفته است که کلمه «امى‏» به معنى نوزاد چشم و گوش بسته است که‏معنى ضمنى آن کسى باشد که نمى‏تواند بخواند و بنویسد.این کلمه اساسا در موردنوزاد به کار نمى‏رود، در مورد بزرگسالى به کار مى‏رود که از لحاظ فن خواندن و نوشتن به حالتى است که از مادر زاده شده‏است، به اصطلاح علماى منطق مفهوم «عدم و ملکه‏» دارد.منطقیین اسلامى همواره این کلمه را به‏عنوان یکى از مثالهاى عدم و ملکه در کتب منطق ذکر مى‏کرده‏اند.

ثالثا، اینکه مى‏گوید یکى از معانى این کلمه این‏بوده که با متنهاى قدیم سامى آشنایى نداشته باشد، صحیح نیست.آنچه از اقوال قدماى مفسرین و اهل لغت استفاده مى‏شوداین است که این کلمه در حالت جمع(امیین)به مشرکین عرب گفته مى‏شده است در مقابل اهل کتاب، به این علت که‏غالبا مشرکین عرب بى‏سواد بودند، و ظاهرا این عنوان تحقیر آمیز را یهودیان و مسیحیان به آنها داده بودند.

ممکن نیست مردمى فقط‏به خاطر اینکه با زبان و کتاب مخصوصى آشنایى ندارند ولى به زبان‏خودشان بخوانند و بنویسند به آنها «امیین‏» گفته شود، زیرا به هر حال ریشه این کلمه‏بنا بر این تفسیر نیز کلمه «ام‏» یا «امت‏» است و مفهوم باقى بودن به حالت اولى و مادرزادى را مى‏رساند.

و اما علت اینکه این‏کلمه از ریشه ام القرى شناخته نشده است با اینکه به صورت احتمال‏همواره آن را ذکر مى‏کرده‏اند، اشکالات فراوانى است که در این معنى وجود داشته است و قبلا بیان شد.

پس تعجب‏این دانشمند هندى بیجاست.



خرید و دانلود دانلود تحقیق آیات قرآن و امى بودن پیامبر


وحیانی بودن ساختار قرآن

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 35

 

وحیانی بودن ساختار قرآن

وحیانى بودن ساختار قرآن در نظام واژگانى, چگونگى چینش جمله ها و آیه ها و نیز قالب مصحفى آن, زیربناى بسیارى از بحث هاى قرآنى را پى ریزى مى کند; و پرده بردارى ازمعانى رازهاى آن, مى طلبد که بدانیم چه مقدار از این ساختار, وحیانى و از سوى خداوند است و چه مقدار مسلمانان صدر اسلام و مردمان پس از آنها در آن نقش داشته اند. روشن است که هر چه قلمرو وحیانى بودن گسترده تر باشد, قلمرو نکته سنجى و تیزبینى در این نظام واره آسمانى بازتر خواهد  بود. در این گفتار به یارى خدا قصد آن داریم تا به بررسى چگونگى سامان یابى و کامل شدن نظام کنونى آن در دوران رسالت پیامبراکرم(ص) بپردازیم و اثبات کنیم که ساختار کنونى قرآن چه در انتخاب واژگان و نظم دهى آنها به صورت آیات و چه در تنظیم آیه ها ضمن سوره هاى کوچک و بزرگ و چه در مرتب کردن سوره ها به صورت مصحف مستند به وحى الهى است.ساختار کنونى قرآن که از آغاز در میان مسلمانان متداول بوده بدین صورت است که از 114 سوره تشکیل یافته و هر سوره به واحد هاى کوچک ترى به نام آیه تقسیم مى شود و تعداد این آیات در سوره ها متغیر است; کوچک ترین سوره (کوثر) سه آیه و بزرگ ترین آن (بقره) 286 آیه دارد. آیه ها نیز برابر نظام ویژه اى از واژه ها و ترکیب ها تشکیل مى شوند که حجم واژگانى آنها متفاوت است; از یک واژه مانند (مدهامّتان) (رحمن/64) آغاز شده و تا حجم یک صفحه نیز مى رسند (بقره 282).ترتیب سوره هاى قرآن بدین گونه است که بجز سوره (فاتحة الکتاب) که آغازگر قرآن است, از بزرگ ترین سوره شروع و به طور تقریبى هر چه به انتهاى قرآن پیش مى رویم ازحجم آیات کاسته شده و سوره ها کوچک تر مى گردند و به سوره (ناس) ختم مى شود.سخن در این است که آیا تمامى این نظم و ترتیب ها وحیانى و مستند به خداوند هستند و با نظارت پیامبر او صورت گرفته اند, یا آن که صحابه در بخشى ازاین شکل دهى دخالت داشته اند. بررسى موضوع داراى اهمیتى درخور توجه است, زیرا بسیار تفاوت خواهد بود میان عملى که از پروردگار حکیم و آگاه به تمامى ظرافت ها و اسرار سخن سرزند, یا کارى که مستند به بندگان محدود و ظاهرنگر او باشد.البته در قرآن تقسیمات دیگرى نیز وجود دارند, مانند آن که به 30 جزء تقسیم شده است و هر جزء 4 حزب و هر حزب 10 عشر دارد که از سوى مسلمانان و براى آسانى قراءت و تعلیم و تعلّم آن انجام شده است. از این تقسیمات, دو تقسیم به خود قرآن بر مى گردد: تقسیم قرآن به سوره ها و هر سوره به آیه ها. سخن درباره وحیانى بودن ساختار قرآن را در سه محور پى مى گیریم:1. انتخاب واژگان و ترکیب آنها.2. تنظیم آیات در ضمن سوره ها.3. نظام بخشى به سوره ها در قالب مصحف.وحیانى بودن واژگان قرآنى و نظم آنهاهمان گونه که معانى قرآن از جانب خداوند متعال است, پوشاندن لباس لفظ به این معانى و مفاهیم و چگونگى ترکیب و تنظیم الفاظ آن نیز از آنِ خداوند متعال است, نه پیامبر(ص), نه جبرئیل امین و نه کس دیگر.بنابراین, این احتمال بى اساس خواهد بود که معانى قرآن از آن خداوند است که با واسطه جبرئیل بر قلب پیامبرش نازل کرده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است و یا آن که بر جبرئیل معنى القا شده و او آن را با تعبیرات عربى بیان کرده است. 2دلیل بر بطلان این نظریه خود قرآن کریم و روایات است که تصریح دارند بر این که الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن از آنِ خداست.از جمله در قرآن آمده است:(و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مکث و نزّلناه تنزیلاً) اسراء/106بنابراین جدا سازى و تنزیل قرآن از سوى خداست و پیامبر مأمور قراءت آن است, و روشن است که مراد از قرآن آن چیزى است که در دسترس ما و شامل لفظ و معنى است و خداوند تنزیل آن را مستند به خود مى کند.کتابى که پیش روى داریم از جانب خداوند آمده است:(قد جاءکم من اللّه نور و کتاب مبین) مائده/15خداوند آن را کلام خود خوانده و به صراحت به خود نسبت مى دهد:(و ان احد من المشرکین استجارک فأجره حتى یسمع کلام الله) توبه/6و کار پیامبر قراءت و تلاوت قرآن بر مردم بوده است: (اقرأ باسم ربک), (واتل ما اوحى الیک من ربک) (کهف/27) و واژه هاى قراءت و تلاوت بازگو نمودن سخن دیگران است.بنابراین از آیات یاد شده و بسیارى دیگر از آیات همانند آنها این گونه برداشت مى شود که قرآن در لفظ و معنى سخن خداست و جبرئیل مأمور بوده تا آن را به پیامبر برساند و پیامبر مأمور بوده تا آن را دریافت نموده براى مردم بازگو و تبیین نماید.در روایات نیز قرآن, کلام خالق معرفى شده است, چنان که امام باقر(ع) درباره قرآن مى فرماید, (لاخالق و لامخلوق, لکنه کلام الخالق)3 سخنان رسول اکرم(ص) نیز موجود است و اسلوب آن با اسلوب قرآن تفاوتى آشکار دارد.4در نظم بخشى به واژگان قرآنى و در ساختار جملات و عبارات آن نیز, دست بشر دخالت نداشته و پس از نزول نیز هیچ گونه تغییر و تحولى رخ نداده است. براى دریافت بهتر این مسأله توجه به نکاتى که یاد مى شود سودمند خواهد بود:1. استناد یک سخن به گوینده مانند شعر یا متن ادبى در صورتى است که وى به کلمات آن سامان بخشیده باشد و سبک بیانى آن گفتار یا نوشتار از آن او باشد و گرنه هر زبانى پر از واژگان گوناگون است, و آنچه مهم مى نماید گزینش واژگان مناسب براى بیان مقصود و چگونگى سامان دهى به آنهاست; بنابراین سخنى که خداوند آن را کلام خود مى نامد, باید در معنى, گزینش الفاظ و ترکیب آنها با یکدیگر از آنِ او باشد.2. سهم مهمى از اعجاز قرآن بسته به همین نظم شگرف و اسلوب بیانى و ساختار آهنگین است که دیگران را یاراى آوردن مانند آن نیست و اگر بنا باشد بشر در ایجاد چنین متنى دخالت داشته باشد و بتواند در نظم آن دست برد, مبارز جویى قرآن باطل گشته و اعجاز آن از میان خواهد رفت. در موارد معدودى از قراءات که واژگان دیگرى به جاى واژگان برخى آیات نهاده شده یا برخى کلمات پس و پیش شده است, نظر شخصى خود قارى است و نمى توان آن را قرآن شمرد و این نکته براى کسى که به ساختار قرآن آگاه باشد روشن است.



خرید و دانلود  وحیانی بودن ساختار قرآن