لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 10
تفسیر سورۀ ناس
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(1)
مَلِکِ النَّاسِ(2)
إِلَهِ النَّاسِ(3)
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(4)
الَّذِى یُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(5)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(6)
ترجمه آیات
به نام الله که بخشنده به همه و مهربان به خواص است .
بگو پناه مى برم به پروردگار مردم (1).
فرمانرواى مردم (2).
معبود مردم (3).
از شر وسوسه گر نهانى (4).
که در دل مردم وسوسه مى کند (5).
چه آنها که از جنس جن هستند و چه آنها که از جنس انسانند (6)
بیان آیات
سوره ناس مدنى است و شش آیه دارد. در این سوره رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اینکه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد، و به طورى که از روایات وارده در شاءن نزول آن استفاده مى شود این سوره در مدینه نازل شده ، بلکه از آن روایات بر مى آید که این سوره و سوره قبلیش هر دو با هم نازل شده اند.
طبع آدمى چنین است که وقتى شرى به او متوجه مى شود و جان او را تهدید مى کند، و در خود نیروى دفع آن را نمى بیند به کسى پناهنده مى شود که نیروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر کفایت کند، و انسان در اینگونه موارد به یکى از سه پناه ، پناهنده مى شود: یا به ربى پناه مى برد که مدبر امر او و مربى او است ، و در تمامى حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع مى کند، در این هنگام هم که چنین شرى متوجه او شده و بقاى او را تهدید مى کند به وى پناهنده مى شود تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند، و از میان آن سه پناهگاه ، این یکى سببى است فى نفسه تام در سببیت .
دومین پناه ، کسى است که داراى سلطنت و قوتى کافى باشد، و حکمى نافذ داشته باشد، به طورى که هر کس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان (و امثال ایشان )، این سبب هم سببى است مستقل و تام در سببیت .
در این میان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى که معبود واقعى باشد، چون لازمه معبودیت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شریک باشد، این است که بنده خود را براى خود خالص سازد، یعنى جز او کسى را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده مى کند اراده نکند، و جز آنچه او مى خواهد عمل نکند.
و خداى سبحان رب مردم ، و ملک آنان ، و اله ایشان است ، همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده : «ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانى تصرفون » و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده ، مى فرماید «رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا»، و در این آیه اى که از نظرت مى گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده مى فرماید: «له ملک السموات و الارض و الى الله ترجع الامور»، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهایى که او را تهدید مى کند به ربى پناهنده شود، الله تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نیست ، و نیز اگر قرار است آدمى در چنین مواقعى به پادشاهى نیرومند پناه ببرد، الله سبحانه ، پادشاه حقیقى عالم است ، چون ملک از آن او است و حکم هم حکم او است . و اگر قرار است بدین جهت به معبودى پناه ببرد، الله تعالى معبودى واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعایى است .
و بنابر این جمله «قل اعوذ برب الناس »، دستورى است به رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )،به اینکه به خدا پناه ببرد، از این جهت که خداى تعالى رب همه انسانها است و آن جناب هم یکى از ایشان است ، و نیز خداى تعالى ملک و اله همه انسانها است و آن جناب هم یکى از ایشان است .
از آنچه گذشت روشن شد که :
اولا: چرا در میان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت : «ربوبیت» و «مالکیت و «الوهیت» را نام برد؟ و نیز چرا این سه صفت را به این ترتیب ذکر کرد، اول ربوبیت ، بعد مالکیت ، و در آخر الوهیت ؟ و گفتیم ربوبیت نزدیک ترین صفات خدا به انسان است و ولایت در آن اخص است ، زیرا عنایتى که خداى تعالى در تربیت او دارد، بیش از سایر مخلوقات است . علاوه بر این اصولا ولایت ، امرى خصوصى است مانند پدر که فرزند را تحت پر و بال ولایت خود تربیت مى کند. و ملک دورتر از ربوبیت و ولایت آن است، همچنان که در مثل فرزندى که پدر دارد کارى به پادشاه ندارد، بله اگر بى سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مى کند، تازه باز دستش به خود شاه
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
وزارت علوم و تحقیقات و فناوری
مؤسسۀ آموزش عالی جهاد دانشگاهی استان یزد
دانشکدۀ هنر اردکان
موضوع تحقیق:
تفسیر آیه الکرسی
استاد مربوطه:
سرکار خانم کریمی
تهیه و تنظیم:
فهیمه پارسانیا
زمستان 87
تفسیر آیه الکرسی
بسم الله الرحمن الرحیم وصل الله علی محمد وال الطاهرین وعجل فرج ال محمد
اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ ب ِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ۲۵۵بقره
اللّه، که جز او معبودى نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبک او را فرا گیرد و نه خوابى سنگین. آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهششفاعت کند. گذشته و آینده آنان را مىداند. و به چیزى از علم او احاطه پیدا نمىکنند مگر به مقدارى که او بخواهد. کرسى (علم و قدرت) او آسمانهاو زمین را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است
نکته ها
به مناسبت وجود کلمهى «کرسى» در آیه، رسول اکرم صلى الله علیه وآله این آیه «آیةالکرسى» نامید. در روایات شیعه و سنى آمده است که این آیه به منزلهى قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد. همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده ا ست، از على علیه السلام نقل کردهاند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبى بر من نگذشت، مگر آنکه آیةالکرسى را خوانده باشم.
در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالکرسى را شعار و پیام توحید دانستهاند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: «لااله الاّ اللّه» ، «لااله الاّ هو» ، «لااله الاّ انت» ، «لااله الاّ انَا» ، ولى در هیچ کدام آنها مثل آیةالکرسى در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.
صفات خداوند دو گونهاند، برخى صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهى نمىباشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخى صفات که آنها را صفات فعل مىنامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق کردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهى است که اگر بخواهد خلق مىکند، ولى دربارهى صفات ذات این را نمىتوان گفت که اگر خداوند بخواهد مىداند و اگر نخواهد نمىداند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظیر مخلوق بودن براى انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمىشود، همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمىشود.
کلمه «اله» درباره هر معبودى بکار مىرود، خواه حقّ و یا باطل، «أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه» ولى کلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهى است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسى عاجزند؛ «لن یخلقوا ذباباً» و آنان که به پرستش غیر خدا مىپردازند، ا ز بلنداى توحید به درههاى خوفناک سقوط مىکنند. «ومن یشرک باللّه فکانّما خرّ منالسماء فتخطفه الطّیر»
«لااله الاّ اللّه» اوّلین صفحه شناسنامهى هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا» همچنان که فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لا اله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت مىشود و نشان اخلاص او آن است که گفتن »لااله الاّ اللّه« وى را از حرامهاى الهى دور سازد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة» گفتن »لااله الاّ اللّه« بهاى بهشت است. همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسى نقل کردهاند: «کلمة لاالهالاّاللّه حصنى» کلمهى توحید، دژ مستحکم الهى است.
آرى، توحید، مایهى نجات و رستگارى انسان است. البتّه همانگونه که مىگویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنى به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش که در جاى خود بدان اشا ره خواهد شد. اعتقاد به توحید، همهى قدرتها و جاذبهها را در چشم انسان کوچک و حقیر مىکند. نمونهاى از آثار تربیتى توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمىکردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 150
تفسیر سوره نساء
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِیآ أَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِسآءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآءَلُونَ بِه وَ الْاَرْحامَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقیباً (*)
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر. اى مردم از پروردگارتان پروا کنید آنکه شما را از یک جان آفرید و همسر او را از او آفرید و از این دو، مردان و زنان بسیارى را پراکنده ساخت و از خدا پرواکنید آنکه به نام او از یکدیگر درخواست مى کنید و نیز درباره خویشاوندان بترسید. همانا خداوند بر شما
مراقب است (1) نکات ادبى1 ـ «بثّ» پراکنده ساخت ، منتشر کرد. «مبثوث» پراکنده.2 ـ «تسائلون» از یکدیگر درخواست چیزى مى کنید و این اشاره به درخواست و تقاضاى افراد از یکدیگر با سوگند دادن به خداست.3 ـ «الارحام» جمع رحم، خویشاوندان و از رحم زن مشتق شده، این کلمه عطف بر الله است و اتقوا بر سر آن نیز مى آید یعنى درباره خویشاوندان هم پروا کنید و بترسید.4 ـ «کان» در «کان الله» منسلخ از زمان است و براى تثبیت مطلب آمده است.5 ـ «رقیب» مراقب، نگهبان، مواظب و ناظر.تفسیر و توضیحآیه (1) بسم الله الرحمن الرحیم. یا ایها الناس اتقوا... : این سوره نیز مانند تمام سوره هاى قرآن بجز سوره توبه، با نام خدا آغاز مى شود خدایى که رحمان و رحیم است (تفسیر بسم الله در آغاز سوره حمد گذشت) نخستین جمله این سوره خطاب به عموم مردم چه مؤمن و چه کافر است و به مردم تذکر مى دهد که از پروردگارتان پروا داشته باشید و آنان را امر به تقوا مى کند. تقوا آن حالت خداترسى است که اگر در وجود انسان پیدا شود، او را از ارتکاب گناهان باز مى دارد. این حالت، رابطه انسان با خدا را محکم مى کند و انسان با داشتن روح تقوا، در تمام کارها خدا را در نظر مى گیرد و مطابق با رضایت او عمل مى کند و از انجام کارى که خشم خدا را بر انگیزد پرهیز مى نماید.طبق این آیه، دلیل اینکه انسان باید از خدا پروا کند و رضایت و خوشنودى او را بجوید، این است که خدا پرورش دهنده انسانهاست و هموست که انسانها را از نسل
یک نفر به وجود آورده که منظور حضرت آدم است و همسر او حوا را هم از او آفرید و از این دو نفر مردان و زنان بسیارى پدید آورد.پیش از آنکه درباره چگونگى خلقت آدم و حوا و تکثیر نسل آنها سخنى بگوییم، این نکته را یادآور مى شویم که کیفیت خلقت نوع بشر و تکثیر ذریه آدم و پدید آمدن انسانها از پدران و مادران بهترین وضعیت و حالت در ایجاد نوع بشر است خداوند با قرار دادن غریزه جنسى در نهاد آدمى و شدت علاقه اى که به او نسبت به جنس مخالف داده، کارى کرده است که به طور طبیعى و بدون احتیاج به امر تشریعى نسل بشر در روى زمین باقى مانده است هر چند که امر تشریعى به ازدواج نیز به صورت استحبابى وجود دارد ولى غریزه جنسى آنچنان نیرومند است که خود به خود و حتى در میان اقوام وحشى نیز تولید مثل وتکثیر نسل وجود دارد.بنابراین، خداوند با پدیدآوردن انسانها با این کیفیت مخصوص بالاترین حق را برگردن انسانها دارد و آن حق حیات است و به همین جهت لازم است که انسان از خدا پروا کند و تقوا داشته باشد و خوشنودى او را در کارهاى خود در نظر بگیرد.با توجه به متن قرآن و ظواهر آیات، شکى وجود ندارد که از دیدگاه قرآن نسل کنونى بشر به یک فرد به نام آدم مى رسد که خدا او را از خاک آفرید و از روح خود بر او دمید و او نخستین انسان روى زمین است که بدون پدر و مادر آفریده شده. تکامل نوع انسان از انواع دیگر حیوانات مانند میمون، مورد قبول متن قرآن و ظواهر آیات نیست و البته مى دانیم که این نظریه از سوى بعضى از دانشمندان علوم طبیعى نیز رد شده و فسیلها و اسنادى یافته اند که مخالف با این فرضیه است.مطلب دیگر اینکه طبق همین آیه، نسل بشر به یک تن مى رسد که همان آدم است و همسر آدم نیز از او به دنیا آمده. اکنون باید دید که منظور از این جمله چیست؟ و همسر آدم چگونه از خود آدم پدید آمده است؟ طبق بعضى از روایات، همسر آدم از دنده چپ آدم مخلوق شده و طبق بعضى از روایات دیگر، او پس از خلقت آدم از باقیمانده سرشت آدم آفریده شده است. البته در بعضى از آیات قرآنى هم آمده که خدا
از خود شما همسرانى براى شما آفرید (خلق لکم من انفسکم ازواجا) ولى این آیات مربوط به نسلهاى بعدى است و ناظر به جریان آدم و حوا نیست.اگر در سند روایاتى که به آنها اشاره شد تردید کنیم، باید بگوییم که ما از چگونگى خلقت حوا از آدم اطلاعى نداریم و فقط طبق آیه مورد بحث مى دانیم که حوا نیز از آدم آفریده شده است. و نسل بشر به یک نفر مى رسد که نام او آدم است.موضوع دیگرى که در اینجا قابل بررسى وتأمل است این است که از این آیه فهمیده مى شود که نسل بشر از آدم و همسر او ازدیاد پیدا کرده و مردان و زنان بسیارى در روى زمین پراکنده شده اند. در اینجا این سؤال پیش مى آید که فرزندان بلافصل آدم چگونه و با چه کسانى ازدواج کردند؟ و نسلهاى بعدى چگونه به وجود آمدند؟ از این آیه فهمیده مى شود که دختران و پسران آدم و حوا با یکدیگر ازدواج کرده اند و ازدواج خواهر و برادر یک حکم تشریعى و قراردادى است و این حکم در آن زمان نیامده بود و بعدها که نسل آدم تکثیر شد و نیازى به ازدواج خواهر و برادر نبود، این حکم از سوى خدا آمد و این هیچ گونه استبعادى ندارد. زیرا طبق نص صریح قرآن بعضى از ازدواجهاى حرام، قبلا حرام نبوده و در شریعت اسلام حرام شده است مانند جمع کردن میان دو خواهر که در شریعتهاى قبلى جایز بود و یک مرد مى توانست همزمان با دو خواهر ازدواج کند ولى در شرع اسلام این امر ممنوع شد و ازدواج با خواهر همسر حرام اعلام شد.این نشان مى دهد که حرام بودن ازدواج با بعضى از زنها یک مسأله قراردادى است و ممکن است بعضى از زنها در زمانى حلال باشند و در زمانى طبق مصلحت جدیدى که پیش مى آید حرام باشند. بنابراین نباید در ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر استبعاد کرد. چون ظاهر این آیه همین موضوع را مى رساند. البته در بعضى از روایات آمده که فرزندان بلافصل آدم با حورى یا جنّى ازدواج کردند و در بعضى از روایات آمده که حوا همیشه دوقلو مى زایید که یکى از آنها پسر و دیگرى دختر بود. پسر هر شکم با دختر شکم دیگر ازدواج مى کرد و شاید هم فرزندان آدم با بازماندگان انسانهاى
پیشین ازدواج کردند چون طبق یک نظریه، آدم نخستین انسان در روى زمین نبود بلکه پیش از او هم انواع مشابهى از انسانها در روى زمین زندگى مى کردند که به تدریج نسل آنها قطع شد و خدا آدم را از خاک آفرید.در قسمت بعدى آیه مورد بحث، بار دیگر مردم را به سوى تقوا مى خواند و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
تفسیر سوره حشر
بسم الله الرحمن الرحیمالحمد لله رب العالمین...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم:
«یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا اللهان الله خبیر بما تعملونو لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهمانفسهم اولئک هم الفاسقونلا یستوى اصحاب النار واصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون (1) این آیات ظاهرش این است که از آیات گذشته به کلى جداست.البتهدر این که از نظر مضمون مضامین دیگرى است بحثى نیست ولى آیا بهتناسب آن آیات هم هست،مىشود تناسبى هم در نظر گرفت،ولىسبک قرآن این است که همیشه انسان را از دنیایى به دنیاى دیگر مىبردو از آن دنیا به دنیاى دیگر.قبلا بحثیهودیان بود و بعد بحث منافقین وروابطى که این دو گروه با یکدیگر داشتند و از این آیه به بعد مخاطبمؤمنین هستند،آنهم در امرى که دیگر مربوط به روابطشان با منافقین یایهود نیست بلکه مربوط است به روابطشان با خدا.این است که مسالهخیلى رنگ موعظه و اندرز و معنویت مىگیرد و خیلى هم در این جهتاوج مىگیرد.از این دو سه آیه که بگذریم آنگاه آیات توحیدى مىآید کهآیات آخر سوره حشر در قرآن معروف است.
خطاب به مؤمنین است: «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله» اى اهل ایمانتقواى الهى داشته باشید. راجع به کلمه«تقوا»ما مکرر بحث کرده ونوشتهایم که اگر چه معروف در ترجمهها این است که تقوا را گاهى بهترس و گاهى به اجتناب ترجمه مىکنند-اگر بعد از آن«خدا»ذکر شدهباشد(اتقوا الله)مىگویند یعنى از خدا بترسید،و اگر«معصیت»ذکر شدهباشد(اتق المعاصى)مىگویند معنایش این است که از معاصى اجتنابکنید-ولى مفهوم کلمه«تقوا»نه اجتناب است و نه ترس.البته تا حدىملازم[با ایندو]هست،یعنى هر جا که تقوا باشد خشیت الهى همهست و هر جا که تقوا باشد اجتناب از معاصى هم هست ولى خود اینلغت معنایش نه اجتناب است و نه ترس;و در اصطلاحات خود قرآن ودر نهج البلاغه-که«تقوا»خیلى تکرار شده است-کاملا پیداست کهمعنى تقوا نه ترس است و نه اجتناب.
تقوا از ماده«وقى»است.وقى یعنى نگهدارى.تقواى از معاصى درواقع معنایش«خود نگهدارى»است.متقى باش یعنى خود نگهدار باش.
خود این،یک حالت روحى و معنوى است که از آن تعبیر به«تسلط برنفس»مىکنند.اینکه انسان بتواند خود بر خود و در واقع اراده و عقل وایمانش بر خواهشها و هوسهایش تسلط داشته باشد به طورى که بتواندخودش خودش را نگه دارد،این نیروى خودنگهدارى اسمش«تقوا»
است.خود را نگه داشتن از چه؟از آلوده شدن به معصیت.نتیجه آلودهشدن به معصیت چیست؟در معرض قهر و انتقام خدا قرار گرفتن.پس خود را نگهدارى کردن از معصیت لازمهاش اجتناب از معصیت است ولازمه اجتناب از معصیت،خود را از لازمه معصیتیعنى خشم الهىنگهدارى کردن است.پس اگر گفتند«اتق الذنب»معنایش این است کهخود را نگهدار از اینکه گرفتار گناه شوى.اگر بگویند«اتق الله»معنایشاین است که خود را نگهدار از اینکه گناه کنى و در اثر گناه کردن درمعرض خشم الهى قرار بگیرى.ما کلمهاى نداریم که بخواهیم به جاى«اتقوا»بگذاریم و لذا ترجمه نداریم;همیشه مىگوییم تقواى الهى داشتهباشید.لغتى در زبان فارسى وجود ندارد که به جاى کلمه«تقوا»بگذاریمولى وقتى که با جمله بیان کنیم مقصود همین درمىآید،خود رانگهدارى کردن،که اساس تربیت دینى همین است که انسان خود برخود مسلط باشد.مگر مىشود چنین چیزى که یک چیز خودش برخودش مسلط باشد؟اگر یک چیزى خودش یک امر بسیط باشد که معنىندارد خودش بر خودش مسلط باشد.این نشان مىدهد که انسان دو«خود»دارد،یک خودش خود حقیقى است و خود دیگرش ناخوداست،و در واقع[تقوا]تسلط خود است بر ناخودى که[انسان]آنناخود را خود مىداند.
شاید این حدیث را مکرر خوانده باشیم که پیغمبر اکرم عبورمىفرمودند،دیدند عدهاى از جوانان مسلمین در مدینه مشغولزورآزمایى هستند از این راه که سنگ بزرگى را بلند مىکردند مثل«وزنهبردارى»که چه کسى بیشتر مىتواند این سنگ را بلند کند.
ضرتایستادند،بعد فرمودند:آیا مىخواهید من میان شما داور باشم کهکدامیک از شما قویتر هستید؟همه گفتند:بله یا رسول الله،چه از اینبهتر!شما داور باشید.فرمود:پس من قبلا به شما بگویم از همه شماقویتر آن فردى است که وقتى شهوت و طمعش به هیجان درمىآید بتواند بر آن مسلط باشد،و آن کسى است که وقتى بر چیزى خشممىگیرد بتواند بر خشم خودش مسلط باشد.مولوى مىگوید:
وقتخشم و وقتشهوت مرد کو طالب مردى چنینم که به کو
امیر المؤمنین مىفرماید:«اشجع الناس من غلب هواه»از همه مردم شجاعترکسى است که بر هواى نفسش غالب باشد.
پس روح تقوا همان خودنگهدارى است.خود را از چه نگهدارىکردن؟از هر چه که انسان بخواهد خودش را نگه دارد،آخر برمىگردد بهخودش.حتى آدم جبان که از دشمن مىترسد، اگر حساب کنید مغلوبترس و جبن خودش شده.اگر انسان بتواند بر نفس
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
تفسیر سوره جمعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنواالموت ان کنتم صادقین6و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیمبالظالمین7قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الىعالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون8 .
آیه قبل از این آیه،مثلى براى علماى یهود بود که درباره آن بحثکردیم. روح آن آیه این بود که اینها با آنکه تکلیف و مسؤولیت تورات بهآنها داده شده و آن کتاب آسمانى به آنها تعلیم داده شده است عملا حاملآن کتاب نیستند;به این معنى که آنها در عمل پیرو این کتاب نیستند ودستورهاى این کتاب را به کار نمىبندند.آن مثل به همین مناسبت در آنآیه کریمه آورده شده است.علماى یهود و بلکه شاید غیر علمایشان هم ازهمین امتیاز ظاهرى که ما اهل کتاب و اهل تورات هستیم استفادهمىکردند که قرآن فرمود:شما همان اندازه اهل تورات هستید که اگر الاغىرا از کتاب بار بزنند اهل آن کتاب است.آنها مىخواستند از این مقدارانتساب استفادههاى دیگرى هم بکنند و قرآن کریم ادعاهاى دیگرى ازقول آنان در آیات دیگر نقل فرموده است.از جمله ادعا مىکردند: «نحنابناء الله و احبائه» ما فرزندان خدا هستیم،ما«خدا نژاد»هستیم.
مساله خدا نژادى
مساله ابن اللهى(خدا نژادى)یکى از آن معانى و مفاهیمى است که درطول تاریخ زیاد به آن بر مىخوریم که قومى بزرگ یا کوچک،براى اینکهیک سلسله امتیازات اجتماعى را به خودشان اختصاص بدهند دعوىخدا نژادى کردهاند.البته دعوى آنها به عقایدى که در بین آن مردم رایجبوده بستگى داشته است.آنها که به ارباب انواع معتقد بودهاند،مىگفتهاندنژاد ما به فلان رب النوع مىرسد.یهودیها چون اساس دین و مذهبشان برتوحید بود و مساله رب النوع برایشان مطرح نبود رسما مىگفتند ما پسرانخدا هستیم،حال اعم از آن که براى حرف خود توجیهى مىکردند یانمىکردند;اگر توجیه مىکردند لا اقل در این حد بود که خداوند به ماعنایت مخصوص دارد مانند عنایتیک پدر به پسران خود.
در ایران خود ما هم این ادعاى خدا نژادى زیاد دیده شده است.درکتیبههایى که از دورههاى خیلى قدیم به دست آمده است،سلاطین آنزمان ادعاى خدا نژادى کردهاند.حتى گاهى در بعضى از تعبیراتى که درکتب تاریخ ثبتشده اینطور آمده است:«خدایى از نژاد خدایان».
به هر حال آنها مىگفتند ما فرزندان خدا هستیم و دوستان خدا: «نحنابناء الله و احبائه» .
قرآن در اینجا روى کلمه«اولیاء الله»تکیه کرده است و بر این اساساستدلالى کرده است که ما این استدلال را طرح و درباره آن بحث مىکنیم وبسیار هم قابل بحث است و بحثخوبى هم هست.
قرآن چنین استدلال مىکند که شما اگر در ادعاى خودتان که اولیاء اللههستید راست مىگویید پس مرگ را آرزو کنید: «فتمنوا الموت» ;اگر راستمىگویید مرگ باید براى شما مانند یک امر آرزویى باشد.در اینجا ابتداترجمه دو آیه بعد را عرض مىکنم و بعد به توضیح استدلال قرآنمىپردازم.
قرآن در ادامه مىفرماید: «و لا یتمنونه ابدا» ولى هرگز اینها آرزوىمرگ نخواهند داشت،چرا؟ «بما قدمت ایدیهم» به موجب آنچه دستهایشانپیش فرستاده است.بعد مىفرماید: «و الله علیم بالظالمین» خدا به ستمکارانآگاه است.معناى «بما قدمت ایدیهم» این است که خودشان مىدانند چه پیشفرستادهاند،یعنى مىدانند چه اعمالى مرتکب شدهاند و ضمنا مىدانند کهاگر انسان بمیرد بر همان اعمال خودش وارد مىشود و آیندهاش به آنچهکه قبلا پیش فرستاده بستگى دارد.خودشان مىدانند و خدا هم بهستمکاران آگاه است.یک وقت است که انسان خودش مىداند که چه کردهاست ولى مىتوان آن دستگاهى را که مراقبت مىکند اغفال کرد ولى وقتىخدا مراقب باشد دیگر امکان اغفال کردن نیست.