انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

نسب رسول خدا 6 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

نسب رسول خدا ( ص )

 

مطابق آنچه میان مورخین مسلّم است نسب رسول خدا ( ص ) تا « عدنان » که بیست و یکمین جدّ آن حضرت بوده این گونه است :

محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بی قصی بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فهربن ملک بن نصربن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار معد بن عدنان .

از رسول خدا ( ص ) نیز روایت شده که فرمود :

چون نسب من به عدنان رسید خودداری کنید ( و از او بالاتر نروید . )

خاندانی که رسول خدا ( ص ) در میان آنها به دنیا آمد . از بهترین خاندانهای عرب و شریفترین آنها بود و بزرگترین منصبها و سیادتها در آنها وجود داشت . زیرا منصب سقایت و اطعا حاجیان که بزرگترین افتخار و بهترین منصبها بود از راه ارث به خاندان بنی هاشم و عبدالمطلب جدّ آن بزرگوار رسیده بود . (۱)

● داستان اصحاب فیل

کشور یمن که در جنوب غربی عربستان واقع است منطقهٔ حاصلخیزی بود و قبایل مختلفی در آنجا حکومت کردند و از آن جمله قبیله بنی حمیر بود که سالها در آنجا حکومت داشتند .

ذونواس یکی از پادشاهان این قبیله بود که سالها بر یمن سلطنت می کرد . وی در یکی از سفرهای خود به شهر « یثرب » تحت تأثیر تبلیغات یهودیانی که بدانجا مهاجرت کرده بودند قرار گرفت و از بت پرستی دست کشیده ، به دین یهود درآمد . این دینِ تازه بشدّت در دل ذونواس اثر گذارد ، تا آنجا که پیروان ادیان دیگر را بسختی شکنجه می کرد تا به دین یهود درآیند .

مردم « نجران » ، از شهرهای شمالی و کوهستانی یمن ، که دین مسیح را پذیرفته و در اعماق جانشان اثر کرده بود ، از پذیرفتن آیین یهود سرپیچی کرده و از اطاعت ذونواس سرباز زدند .

ذونواس خشمگین شد و تصمیم گرفت آنها را به سخت ترین وضع شکنجه کند . به همین جهت دستور داد خندقی حفر کنند و آتش زیادی در آن افروخته و مخالفین دین یهود را در آن بیفکنند . بدین ترتیب بیشتر مسیحیان نجران را در آن خندق سوزانده و گروهی را نیز طعمهٔ شمشیر کرد و دست ، پا ، گوش و بینی آنها را برید . جمع کشته شدگان آن روز را بیست هزار نفر نوشته اند .

یکی از مسیحیان نجران که از معرکه جان به در برده بود ، خبر این کشتار فجیع را به امپراتور روم که که به کیش نصاری بود رسانیده و برای انتقام از ذونواس از وی کمک خواهی کرد . امپراتور روم اظهار داشت : نامه ای به نجاشی پادشاه حبشه می نویسم تا وی شما را یاری کند .

نجاشی لشکری انبوه به یمن فرستاد و شخصی را به نام اریاط بر آن لشکر امیر ساخت . اریاط از دریای احمر به کشور یمن رفت . ذونواس لشکری مرکب از قبایل یمن با خود برداشته به جنگ حبشیان آمد و هنگامی که جنگ شروع شد لشکریان ذونواس در برابر مردم حبشه تاب مقاومت نیاورده و شکست خوردند . ذونواس که تاب تحمل این شکست را نداشت خود را در دریا غرق کرد .

مردم حبشه وارد سرزمین یمن شده و سالها در آنجا حکومت کردند . ابرهه پس از چندی اریاط را کشت و خود به جای او نشست و مردم یمن را مطیع خویش ساخت و نجاشی را نیز که از شوریدن او به اریاط خشمگین شده بود به هر ترتیبی بود از خود راضی کرد .

ابرهه متوجه شد که اعراب آن نواحی ، چه بت پرستان و چه دیگران ، ‌توجّه خاصی به مکه و خانهٔ کعبه دارند . کم کم به فکر افتاد که این نفوذ معنوی و اقتصادی مکه ممکن است روزی موجب گرفتاری تازه ای برای او شود . برای رفع این نگرانی تصمیم گرفت تا معبدی باشکوه در یمن بنا کند و تا جایی که ممکن است در زیبایی و تزیینات ظاهری آن نیز بکوشد و سپس اعراب آن ناحیه را به هر وسیله ای که هست بدان معبد متوجّه ساخته و از رفتن به زیارت کعبه باز دارد .

معبدی بنا نهاد و آن را قلیس نام نهاد و در زینت آن حدّ اعلای کوشش را کرد ، ولی کوچکترین نتیجه ای از زحمات چند سالهٔ خود نگرفت . ابرهه با خود عهد نمود به سوی مکه برود و خانهٔ کعبه را ویران کرده و به یمن بازگردد . سپس لشکر حبشه را با خود برداشت و با چندین فیل – به قصد ویران کردن کعبه و شهر مکه حرکت کرد . اعراب که از ماجرا مطلع شدند درصدد دفع ابرهه و جنگ با او برآمدند ، ولی در برابر سپاه بیکران ابرهه نتوانستند مقاومت کنند .

همین که ابرهه در سرزمین « مغمس » فرود آمد یکی از سرداران خود به نام اسود بن مقصود را مأمور کرد تا اموال و مواشی مردم آن ناحیه را غارت کرده و به نزد او ببرند . در میان این اموال دویست شتر متعلّق به عبدالمطلب بود که در اطراف مکه مشغول چریدن بودند و سپاهیان اسود آنها را به یغما گرفته و به نزد ابرهه بردند . ابرهه شخصی به مکه فرستاد و بدو گفت : از بزرگ ایشان جویا شو . اگر دیدی قصد جنگ ما را ندارد او را پیش من بیاور .

حناطه به شهر مکه آمد و چون سراغ بزرگ مردم را گرفت ، او را به سوی عبدالمطلب راهنمایی کردند و او نزد عبدالمطلب آمد و پیغام ابرهه را رسانید .

عبدالمطلب به نزد ابرهه آمد . و ابرهه از او پرسید : « حاجتت چیست ؟ »



خرید و دانلود  نسب رسول خدا 6 ص


محمد رسول خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 16

 

لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوالله والیوم الاخر وذکر اله کثیراً

براستی که پیامبر(ص) برای شما الگو و اسوه نیکویی است در تمامی کارها برای آنکس که به پاداش خدا و روز قیامت امید وار باشد و بسیار به به یاد خدا باشد. احزاب20

محمد رسول الله

مقدمه:

از روزگاریکه ابرهای تراکم جهل و نادانی سراسر عالم بشریت را تیره و تار ساخته بود زشتخویی و فساد همه جا رواج داشت. شرکت و بت پرستی جایگزین یکتا پرستی و توحید گشته بود. مزدک ها ومانی ها بنام مذهب و آئین بر عقول و افکار مردم حکومت می کردند. هرزگی و گناه در هر جای جهان افتخار شمرده می شد، خونریزی و ستم امری عادی بود. بشریت در پرتگاه نیستی قرار گرفته و آخرین دوران انحطاط خود را می پیمود، زنها از مزایای زندگی محروم و با آنها معامله برده وحیوان می شد و بهمراه شوهران مرده خود با آتش می سوختند .

در سرزمینی دور از مدنیت و در میان دره ای خشک و بی حاصل طفلی یتیم که از رعایت پدر و محبت مادر محروم و از تعلیم بی بهره بود پرورش یافت. دوران طفولیت وی به گوسفند چرانی گذشت.فقیر بود اما امین و درستکار و روح او از زشتی ها برکنار ماند.

در سن چهل سالگی بر ضد بت پرستی و بیداد گری قد برافراشت و مردم عرب را که دایم با یکدیگر در جدال و ستیز بودند به یگانگی فرا خواند و فرمود: از بتان چشم پوشیده و خدا را عبادت کنند. نابخردان همواره با او در ستیز بودند ولی او ایمانی تزلزل ناپذیر داشت.

به نیروی ایمان و پشتیبانی خدا توانست مردم را از بت پرستی نجات داده و به اسلام و خداپرستی فراخواند

و توانست به وضع نکبت بار دنیای آنروز خاتمه و به روزگار سیاه بشر پایان دهدو جهانیان را سروسامان بخشد و پرچم توحید با اشعار مقدس لا اله الا الله را در روی زمین به اهتراز در آورد.

در این جزوه به سجایای اخلاقی و صفات پسندیده آن بزرگ مرد خدا، که خداوند در وصفش فرمود« یا محمد لولاک لما خلقت الافلاک» ای محمد، اگر بخاطر تو نبود جهان را خلق نمی کردم. می پردازیم باشد که پیرو راه و روش مسلمانان وارسته قرارگیریم.

انشاء الله.

از آنجا که تمامی علماء و دانشمندان را اجماع بر آنست که اجداد پیامبر خدا پرست بوده اند و هیچگاه بت پرست نبوده اند و پیامبر بزرگ اسلام حضرت ختمی مرتبت محمدبن عبدالله(ص) نیز از این امر مستثنی نیست. جهت آشنایی خوانندگان محترم تعدادی از اجداد پیامبر و اسماء و القاب آنحضرت را بر می شماریم.

اجداد پیامبر:

اجداد پیامبر(ص) محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب من لوی بن غالب بن فهربن مالک بن المنضر بن کنانه بن خزیمه بن الیاس بن مضربن نزاربن سعدبن عدنان و...که بقیه را ذکر نکردیم

ولادت:

پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد(ص) در هفدهم ربیع الاول نزدیک طلوع آفتاب درسال عام الفیل در شهر مکه بدنیا آمد از اسماء و القاب آن حضرت می توان: محمد- مصطفی- احمد- قائم- ابوالقاسم-را نام برد.مادرش آمنه و پدرش عبدالله نام داشت در هنگام ولادت آنحضرت اتفاقات بسیار نادر و عجیب در جهان آنروز افتاد از جمله صبح روزی که حضرت محمد(ص) متولد شد تمامی بتها در هر جای دنیا که وجود داشت، به زمین افتاد. طاق کسری بلرزید و چهارده کنگره از کنگره های طاق کسری افتاد. دریاچه ساده که مورد پرستش مردم بود،خشک شد. و آتشکده فارس که هزاران سال بود خاموش نشده بود در آنشب خاموش شد.

وی را برای تربیت آنچنان که دربین عرب مرسوم بود به حلیمه سعدیه سپردند و حلیمه سعدیه مدت 5 سال آنحضرت را شیر داد و تربیت نمود..

دوران جوانی و ازدواج:

پیامبر(ص) در سن 25 سالگی با حضرت خدیجه که از بانوان بزرگ و ثروتمند مکه بود ازدواج کرد و حضرت خدیجه نیز تمامی ثروت خود را در اختیار حضرت محمد(ص) نهاد تا در راه اسلام و پیشبرد اهداف آن خرج کند.

بعثت:

حضرت محمد (ص) که از کودکی عبارت و خلوت با خدا را دو ست داشت برای عبادت به غار حرا می رفت در یکی از همین روزها که مصادف با 27 رجب سال 6203 میلادی، در غار حرا برای عبادت رفته بود فرشته وحی حضرت جبرئیل بر او ظاهر شد و فرمود اقراء یعنی بخوان. پیامبر (ص) نظر به جبرئیل کرد در حالی که می لرزید گفت چه بخوانم در حالی من خواندن بلد نیستم و جبرئیل فرمود اقراأ بسم ربک الذی خلق- خلق الانسان من علق- اقراء وربک الاکرم- الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم و اولین آیات الهی و وحی الهی اینگونه بر پیامبر (ص) نازل شد. پیامبر(ص) در حالی که می لرزید به خانه برگشت. خدیجه از پیامبر(ص) پرسید یا محمد(ص) این چه نوری است که من با تو می بینم پیامبر(ص) فرمود نور نبوت است. و من به پیامبری برگزیده شدم . حضرت خدیجه گفت من سالهاست که می دانم تو پیامبر خدایی، و او اولین کسی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد. و بدینگونه رسالت خطیر پیامبر(ص) آغاز شد. مدت سه سال دعوت پیامبر (ص) بصورت پنهانی و در بین نزدیکان خودش ( حضرت علی(ع)- حضرت خدیجه- زیدبن حارث) ارائه داشت تا اینکه فرشته وحی بر پیامبر(ص) نازل شد و آیه و أنذر عشیرتک الاقربین» نازل گشت. پیامبر (ص) مجلسی ترتیب داد و اقوام خویش را دعوت کرد و خواست که پس از صرف غذا سخن بگوید ولی ابی جهل مانع شد. پیامبر(ص) مجدداً مجلس دیگری ترتیب داد و پس از صرف غذا شروع به صحبت کرد و اقوام خویش را به اسلام دعوت کرد و پس از دعوت پیامبر(ص) ابوطالب عموی پیامبر(ص) شروع بصحبت کرد و ضمن تأیید سخنان پیامبر(ص) آمادگی خود را جهت پذیرش اسلام اعلام نمود ولی ابی لهب مخالفت نموده و دیگران را نیز تشویق به مخالفت کرد. چندی گذشت و پیامبر(ص) از طرف خدا مأموریت یافت که تمامی مردم را به دین اسلام دعوت کند لذا از کوه صفا بالا رفت و مردم و قبایل مختلف را نداداد وقتیهمه گردآمدند فرمود ای مردم اگر من بگویم سوارانی در این وادی خیال غارت اموال شما را دارند باور می کنید. همه به اتفاق گفتند بلی ای محمد زیرا تا کنون دروغی از تو نشنیده ایم. آنگاه فرمود( فانی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید) براستیکه من شما را از کیفر زشتکاریهایتان بعذابی سخت بیم می دهیم دست از بت پرستی بردارید و خدای حقیقی را پرستش کنید ای فرزندان عبدالمطلب ای فرزندان عبدمناف ای فرزند مخزوم... و تمامی قبایل را نام برد و فرمود خدا به من فرمان داده تا خویشاوندان



خرید و دانلود  محمد رسول خدا


کازانتزاکیس، جوینده جای پای خدا بر خاک 36 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 36

 

کازانتزاکیس، جوینده جای پای خدا بر خاک

مقدمه: آیا آثار داستانی نیکوس کازانتزاکیس(1) را می توان، دینی خواند؟ و او را نویسنده ای دینی دانست؟

برای پاسخ دقیق به این سؤال باید ابتدا پرسش های زیر را جواب داد: 1. منظور از دین چیست؟ 2. داستان معنوی و دینی کدام است؟(در الهیات و کلام جدید به نظر برخی صاحبنظران دیانت و معنویت دو واژه مترادف نیستند، بلکه به قول اهل منطق رابطه عموم و خصوص من وجه دارند.) تعابیر از دین معمولاً به واژه دین در متون مختلف دو رویکرد زیر وجود دارد: الف) دین در معنای لغوی (عام) در رویکرد عام، دین به هرگونه آئین و مسلک و کیش اطلاق می گردد(2).

ب) دین در معنای خاص

از دین در معنای خاص، سه گونه برداشت می شود:

§ گاهی مراد مجموعه متون مقدس ادیان و مذاهبی است که در جهان وجود دارند.

§ گاهی هم مجموع شروح و تفاسیر و بیانها و تبیینهایی که از کتب مقدس دینی و مذهبی شده است.

§ گاه نیز مراد مجموعه کارهایی است که پیروان یکی از ادیان در طول تاریخ انجام داده اند، به انضمام آثار و نتایجی که بر این کارها مترتّب شده است.

مراد از دین،‌ گاه یکی از این سه یا ترکیبی از این هاست.

معنویت(sperituality)

معنویت یعنی دین عقلانیت یافته و عقلانی شده که غیر تعبدی و غیر شهودی است، می توان آن را نوعی تجربه گرایی دینی برای دستیابی به آرامش، شادی، امید، رضایت باطنی در همین دنیا دانست. به عبارت دیگر می توان معنویت را نوعی دیانت دانست که بار متا فیزیکی اش به کمترین حد ممکن رسیده است. (3).

انسان ها از منظر اعتقادی

انسانها را به طور کلی از نظر اعتقادی به سه دسته می توان تقسیم کرد:

1. بی باوران به وجود خدا و معنی دار بودن هستی

2. باورمندان به خدایی غیر از خدای متشخص ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت، اسلام)

3. دین داران و معتقدان به خدای شخصی و متشخص ادیان ابراهیمی

این سه گروه به سؤالات بنیادینی چون، وجود خدا، منشأ آفرینش، و زندگی پس از مرگ،... پاسخ های متفاوتی ارائه می کنند. در این میان نوع پاسخگویی دسته سوم به این سؤالات را می توان متکی به تفسیر آیات متون مقدسی دانست که باورمندان به آنها قائلند که آن آیات از سوی خدا بر رسولان نازل شده است.

انسان متدین

بر اساس آنچه گذشت می توان دینی بودن یک فرد به مفهوم خاص را در پاسخ به سؤال زیر جستجو کرد:

آیا فرد به وجود خدای متشخص باورمند است؟

منظور از این خدای متشخص قدرت مقدسی است که فوق عالم است و در عالم تأثیر می کند. به طور اسرار آمیزی در وجود ما حاضر است و گه گاه در وقایع خاص تاریخی به صورت وحی یا معجزه جلوه ای ویژه دارد. این خدا انسان وار است. یعنی آگاه است، خبیر است، مرید است و اوصافی چون دانستن و باور داشتن و اراده کردن را می توان به او نسبت داد؛ هر چند که از عواطف و آرزوها خالی است. شخصی است که ازلاً مختار است، قادر مطلق است، منشأ تکالیف اخلاقی است. دارای نوعی الوهیت(deity) است که او را شایسته پرستش می کند. او در عین حال که کار حفظ(conservation) جهان را بر عهده دارد از جهان بی نیاز و مستقل(endependent) است. لازمه الوهیت او، بی نهایت بودن، قید نداشتن و نیز انسان وار بودن و در عین حال غیر متغیر و غیر منفعل بودن او است.(4)

داستان دینی و معنوی؛ دو اصطلاح مترادف؟ یا مجزا؟

بر اساس تفکیک دیانت از معنویت باید داستان دینی و معنوی را نیز از هم مجزا کرد.

داستان معنوی

داستانی که شخصیت های آن در چارچوبی عقلایی نگاهی تأویل گرا به جهان دارند و قایل به ابعاد و سطوح پنهانی و باطنی برای هستی و حادثه های زندگی در جهان هستند.

داستان دینی

اگر دین را پای بندی به هر گونه آیین بدانیم هرگونه داستانی را باید دینی خواند، زیرا هر داستانی به گونه ای متأثر از نظام فکری و اعتقادی است که یک نویسنده متعلق به آن است. در چنین حالتی مؤلفه های متمایزکننده و ویژه ای را برای دینی بودن داستان نمی توان مطرح کرد.

ال. بی سیبک دیدگاههای اصلی درباره تحلیل ادبیات داستانی را در سه گروه شناختی (معرفتی)، زیبایی شناختی و اکتشافی جای می دهد و جی. سی. پرادو آنها را به سه دسته منطقی، زیبایی شناختی و اخلاقی تقسیم می کند.(5) بر این اساس

با رویکردی خاص به دین می توان داستان دینی را به زعم نگارنده به شرح زیر معنا کرد:

داستانی که اندیشه ها، رفتارها و گفتگوهای شخصیت ها ی آن در فرازهای گوناگون ناظر بر ابعاد شناختی و زیبایی شناسانه برآمده ازآیات ، باید و نبایدهای( احکام) مطرح شده در متون مقدس ، و تفاسیر آنها باشد.

کازانتزاکیس نویسنده ای دینی؟

کازانتزاکیس که در ابتدای جوانی شاگرد هانری برگسون(6) فیلسوف فرانسوی بود، فیلسوفی که می گفت:«من اگر به جای خدا بودم و می دیدم که نتیجه موجودیت دنیا وجود تنها یک نفر دوزخی است، یعنی وجود تنها یک آدم محکوم به مرگ ابدی، هرگز دست به چنین کاری نمی زدم، و به این اکتفا می کردم که سرتاسر ابدیت را بخوابم»

کازانتزاکیس در ابتدای عمر بسیار معتقد به نظریه نیروی حیاتی(7) برگسون بود، نظریه ای که قائل به وجود خدایی مستقل از هستی نبود و بر این نکته محوری تأکید داشت که باید ماده را به روح تبدیل کرد. و در واقع کتاب منجیان خدا را در 1927 بر اساس همین فلسفه و اموزه های بودا نوشت.

کازانتزاکیس اعتقاد داشت که افراد بشر سه نوعند: دسته ای که هدفشان،‌ به طوری که خود می گویند، خوردن، نوشیدن، عشق ورزیدن، ثروتمند شدن و معروف شدن است. دسته دوم، گروهی که هدفشان توجه به زندگی خودشان نیست. بلکه با زندگی کلیه افراد بشر بستگی



خرید و دانلود  کازانتزاکیس، جوینده جای پای خدا بر خاک 36 ص


قصص قرآن 3 273ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 271

 

بار دیگر رسول خدا آنان را دعوت کرد و پس از صرف طعام بی درنگ بحمد و ثنای الهی سخن آغاز نمود و شهادت بر زبان جاری ساخت سپس فرمود «إنَّ الرَّائد لا یکذب أهله، و الله الّذی لا إله إلّا هو إنّی رسول الله إلیکم خاصّة و إلی الناس عامّة و الله لتموتنَّ کما تنامون و لتبعثنَّ کما تستقیظون و لتحاسبنَّ بما تعملون و لتجزون بالإحسان إحساناً و بالسوء سوءاً، و انّها الجنّة أبداً أوالنار أبداً» براستی که پیشرو قافله به یاران خود دروغ نگوید، سوگند به آن خدائی که جز او معبودی آنچنان که می روید خواهید مرد و همانطور که از خواب برمی خیزید در قیامت از گور برانگیخته خواهید شد و بحساب شما دقیقاً رسیدگی خواهند کرد و برفتار نیکتان پاداش نیک و بکردار زشتشان سزای بد خواهند داد و سرانجام کارتان یا بهشت جاوید است و یا آتش دوزخ.

کلام آن حضرت که بدینجا رسید ابوطالب با لحنی بسیار آرام و متین که حکایت از ایمان و انقلاب درونی او می کرد گفت: نصیحت و خیرخواهی تو را بجان و دل پذیرفتیم و از سر صدق و راستی نبوت را تصدیق نمودیم و چه بسیار آرزومند و عاشق یاری تو هستیم، و اشاره بحضار کرده گفت ایشان برادران و خویشان و تبار تواند و من یکی از ایشانم جز این که بر دیگران درخواسته تو سبقت جستم هر چه مأموری انجام ده بخدا سوگند تا زنده ام دست از یاریت برندارم1 لکن ابولهب با لحنی تند و مسخره آمیز گفت این عجب رسوائی است، ای قریش قبل از آن که او بر شما دست یابد دستش را کوتاه سازید، ابوطالب گفت به خدا سوگند تا زنده ایم از او دفاع خواهیم کرد.

پاره ای گویند رسول خدا ( رو کرد به پسران عبدالمطلب و فرمود «یا بنی عبدالمطلّب إنّی والله ما أعلم شابّاً فی العرب جاء قومه بأفضل ممّا قدجئتکم به قد جئتکم بخیر الدُنیا و الاخرة و قد أمرنی الله تعالی أن أدعئکم إلیه فأیّکم یوازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم» ای پسران عبدالمطلب براستی جوانی از عرب نمی شناسم که چیزی را برای قوم خود آورده باشد بهتر از آنچه من آوردم، بی شک بدانید من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام، پروردگارم بمن فرمان داده که شما را بسوی او بخوانم اکنون هر کدام از شما حاضر باشد مرا یاری کند او برادر و وصی و خلیفة من در بین شما خواهد بود؟ علی ( که در آن هنگام جوانی بالغ بود بپای خاست و گفت یا رسول الله من حاضرم تا آخرین نفس تو را یاری کنم پیغمبر او را نشانید و سخن خود را تکرار کرد تا سه بار علی ( گفت من حاضرم که در این کار پشتیبان تو باشم، سپس رسول خدا بازوی او را گرفت و فرمود «انَّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و أطیعوا»: این علی برادر و وصی و جانشین من است در بین شما، از او بشنوید و او را مطیع باشید، قریش خندیدند و به علی و پدرش ابوطالب نگریسته از روی تمسخر گفتند ای ابوطالب اکنون از پسرت پیروی کن که او را بر تو امیر ساخت.

بهر حال این مجلس خاتمه یافت و قریش پراکنده شدند لکن با سینه های پر از خشم و چهره های در هم کشیده و عبوس و دلهای پر از کینه، اما چاره ای نداشتند چون رسماً ابوطالب را که رئیس دارالندوه بود حامی محمّد می دیدند، چندی بدین منوال گذشت تا این که پیغمبر مأموریت پیدا کرد همة مردم را بدین خویش دعوت کند و آیة «فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین» نازل گشت پیغمبر اکرم از کوه صفا بالا رفت و ندا داد «یا بنی فهر! یا بنی عدی! یا بنی فلان! و یا بنی فلان» یکایک بطون و قبائل را بنام خون همگی گرد آمدند و ابولهب هر طور که بود خود را رسانید شاید بتواند از دعوت پیغمبر جلوگیری کند پس از آن که همه جمع گشتند فرمود اگر من بگویم که سوارانی در این وادی خیال غارت بردن بر شما دارند مرا تصدیق خواهید کرد؟ گفتند آری ما تا کنون دروغی از تو نشنیده ایم، آنگاه فرمود «فإنّی نذیرٌ لکم بین یدی عذاب شدید»: براستی که من شما را از کیفر زشتکاریهایتان بعذابی سخت بیم می دهم. دست از کیش بت پرستی بردارید و معبود حقیقی خدای آسمان و زمین را پرستش کنید ای زادگان عبدالمطلب، ای زادگان عبد مناف، ای زادگان زهره، ای زادگان تیم، ای زادگان مخزوم، ای زادگان أسد، خدا بمن فرمان داده تا خویشاوندان نزدیک خود را پیش از دیگران انذار نمایم، اکنون از شما هیچ نمی خواهم جز این که بگویید «لا إله إلّا الله».

ابولهب که مردی تنومند و درشتخو بود فریاد زد «تبّاً لک ألهذا جمعتنا» وای بر تو، ما را برای همین جمع کردی2. پیغمبر نگاهی به ابولهب کرده چیزی فرمود، لکن جعفر بن ابی طالب و عبیدة بن حارث و جماعتی ایمان آوردند.

قریش هر چه کوشیدند که شاید بتوانند این نور را خاموش کنند و از دعوت پیغمبر جلوگیرند ممکن نشد لاجرم به آزار و اذیت مسلمین پرداختند لکن بخاطر ابوطالب نسبت به شخص پیغمبر و علی ابن ابی طالب خیلی جسارت نمی کردند.

از جمله کسانی که در این جا ایمان آورده و مورد آزار قریش قرار گرفته بودند عمار یاسر، و پدر و مادر و برادرش، خباب الأرت، صهیب بن سنان، بلال بن رباح عامر بن فهیرة بودند که سخت تحت فشار و شکنجه قریش واقع شدند اکنون قصة بلال را چنانکه جاد المولی آورده بشنوید.

( بلال (

امیّه بن خلف بمجلسی که در قریش تشکیل یافته بود شرکت کرده و در آنجا نشسته بود که مردی آرام آرام خود را بدو نزدیک می کرد، او خود را بوی رسانیده و آهسته بگوشش گفت هیچ خبر داری؟! پرسید چه خبری چه شده؟ گفت: غلامت با محمّد رفت و آمد پیدا کرده، و من خود این معنا را بچشم دیده ام، حتی بدست آورده ام در چه موقعی نزد او می رود، یا در گرمای ظهر و یا در تاریکی شب است، و مکرر دیده ام که راه رفتنش با ترس و احتیاط است که می خواهد کسی از کارش سر در نیاورد، و اگر فهم مرا تخطئه نکنی من گمان می کنم دعوت او را هم پذیرفته باشد چه من ان معنا را از سیمای بلال می خوانم و من احوالات او را مورد نظر گرفته ام و چنین گمان می کنم که او نیز مانند بسیاری از مردم مکه بدام وی افتاده، و دین او را پذیرفته است.

امیه با کمال تعجب پرسید: راست می گوئی، آیا دلیل هم داری؟ گفت: آری اگر صرف پندار بود و اطمینان نداشتم بتو نمی گفتم، من آنچه دیده ام گفتم تا هر چه زودتر غلامت را از این آلودگی پاک سازی و بطور کلی فکری دربارة این فتنه بکنی چه بزودی در همة بردگان و بعد از آنان رفته رفته در سایر طبقات مردم رخنه خواهد کرد.

امیه در حالی که از شدت خشم آتش گرفته بود برخاسته بمنزل رفت، و در راه دندان روی دندان فشار داده و در این که چگونه بلال را شکنجه کند می اندیشید.

بلال آمد و از چهرة در هم گرفته آقایش به آتش خشم و قصد سوء او پی برد، در برابر امیه قرار گرفت اما چه قرار گرفتنی مانند بید می لرزید، امیه گفت: این حرفها چیست که از تو به من رسیده آیا راست است که با محمّد رفت و آمد داری و در تاریکی های شب و گرمای روز نزد او می روی، آیا تو باو ایمان آورده ای و خرافات و ضلالت او را پذیرفته ای و به «لات» و «عزی» کافر شده از دین و از پرستش خدایان قریش و عرب بیرون رفته ای؟



خرید و دانلود  قصص قرآن   3  273ص


فضیلت یاد خدا

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 21

 

الذِّکر - یاد خدا

فَضل ذِکرِ اللَّهِ‏

فضیلت یاد خدا

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا لا تُلْهِکُمْ أمْوالُکُمْ وَلا أوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَمَنْ یَفْعَل ذلِکَ فَأُولئکَ هُمُ الْخاسِرُونَ» .

(انظر) البقرة : 152 وآل عمران : 41 ، 191 والنساء : 142 والأعراف : 180 ، 205 والتوبة : 67 والکهف : 24 ، 28 وطه : 34 ، 42 والنور : 37 والشعراء : 227 والعنکبوت : 45 والأحزاب : 21 ، 35 ، 41 والجمعة : 10 ، المزمّل : 8 .

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، اموال و اولادتان شما را از یاد خدا به خود مشغول ندارد که هر که چنین کند، زیانکار است» .

 رسولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله : لا تَختارَنَّ عَلى‏ ذِکرِ اللَّهِ‏شَیئاً فإنّهُ یقولُ : «وَلَذِکْرُ اللَّهِ أکْبَرُ» .

پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : هیچ چیزى را بر یاد خدا ترجیح مده ؛ چه آن که او مى‏فرماید : «ویاد خدا بزرگتر است» .

 عنه صلى الله علیه وآله : لَیسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلى اللَّهِ تعالى‏ ولا أنجى‏ لِعَبدٍ مِن کُلِّ سیّئةٍ فی الدنیا والآخِرَةِ مِن ذِکرِ اللَّهِ . قیلَ : ولا القتالُ فی سبیلِ اللَّهِ ؟ قالَ : لولا ذِکرُ اللَّهِ لم یُؤمَرْ بالقِتالِ .

پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : هیچ عملى نزد خداوند متعال محبوبتر و هیچ عاملى در نجات بنده از هر گناهى در دنیا و آخرت ، مؤثرتر از ذکر خدا نیست . عرض شد : حتّى جنگ در راه خدا ؟ فرمود : اگر یاد خدا در میان نبود ، دستور جنگ داده نمى‏شد .

 الإمامُ علیٌّ علیه السلام : الذِّکرُ لَذَّةُ الُمحِبِّینَ .

امام على علیه السلام : یاد (خدا) لذّت محبّان است .

 عنه علیه السلام : الذِّکرُ مُجالَسَةُ الَمحبوبِ .

امام على علیه السلام : یاد کردن ، همنشینى با محبوب است .

 عنه علیه السلام : ذِکرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِّ مُحسِنٍ وشِیمَةُ کُلِّ مُؤمنٍ .

امام على علیه السلام : یاد خدا کردن ، خوى هر نیکوکار و خصلت هر مؤمنى است .

الحَثّ عَلى‏ کَثرةِ الذِّکرِ

ترغیب به بسیار یاد کردن خدا

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکراً کَثِیراً *وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأصیلاً» .

«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خدا را فراوان یاد کنید و او را هر صبح و شام تسبیح گویید» .

 رسولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله : عَلیکَ بتِلاوَةِ القرآنِ وذِکرِ اللَّهِ کثیراً ، فإنّهُ ذِکرٌ لکَ فی السماءِ ونورٌ لکَ فی الأرضِ .

پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : بر تو باد به تلاوت قرآن و بسیارى یاد خدا ؛ زیرا که آن در آسمان ، براى تو نام (و آوازه) است و در زمین نور .

 الإمامُ علیٌّ علیه السلام : مَن ذَکَرَ اللَّهَ فی السِرِّ فقدذَکَرَ اللَّهَ کثیراً .

امام على علیه السلام : کسى که در نهان به یاد خدا باشد ، خدا را بسیار یاد کرده است .

 الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : أکثِرُوا ذِکرَ اللَّهِ ما استَطَعتُم فی‏کُلِّ ساعةٍ مِن ساعاتِ اللیلِ والنهارِ ، فإنَّ اللَّهَ أمَرَ بکَثرَةِ الذِکرِ لَهُ .

امام صادق علیه السلام : تا آن جا که مى‏توانید در تمام لحظات و ساعات شب و روز خدا را بسیار یاد کنید ؛ زیرا که خداوند به بسیار یاد کردن خود فرمان داده است .

 عنه علیه السلام : تَسبیحُ فاطمةَالزهراءِ علیها السلام مِنَ الذِکرِ الکثیرِ الذی قالَ اللَّهُ‏عزّ و عجل : «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کثیراً» .

امام صادق علیه السلام : تسبیح فاطمه زهراء علیها السلام از جمله همان ذکر کثیر است که خداوند عزّ و جل فرموده است : «و خدا را بسیار یاد کنید» .

الحثُّ على‏ دَوامِ الذِّکرِ

تشویق به مداومت بر ذکر

 رسولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله : ما مِن ساعةٍ تَمُرُّ بابنِ آدَمَ لَم یَذکُرِ اللَّهَ فیها إلّا حَسِرَ علَیها یَومَ القیامَةِ .

پیامبر خدا صلى الله علیه وآله : هر لحظه‏اى که بر فرزند آدم بگذرد و او در آن لحظه به یاد خدا نباشد ، در روز رستاخیز براى آن لحظه افسوس مى‏خورد .

 الإمامُ علیٌّ - فی المُناجاةِ الشَّعبانیّةِ - : إلهی ، وألْهِمنی وَلَهاً بِذِکرِکَ إلى‏ ذِکرِکَ وهِمَّتی إلى‏ روحِ نَجاحِ أسمائکَ ومَحَلِّ قُدسِکَ .

امام على علیه السلام - در مناجات شعبانیه - : الهى ! مرا شیفته و سرگشته یاد خودت فرما و همّت مرا متوجّه روحِ اسمهاى فیروز و جایگاه قدست گردان .

 عنه علیه السلام : أسأَ لُکَ أن تُصَلِّیَ على‏ محمّدٍوآلِ محمّدٍ ، وأن تَجعَلَنِی مِمَّن یُدِیمُ ذِکرَکَ ، ولا یَنقُضُ عَهدَکَ .

امام على علیه السلام : (خدایا) از تو م‏0سألت دارم که بر محمّد وآل محمّد درود فرستى و مرا از آنان قرار دهى که پیوسته به یاد تو هستند و عهد تو را نمى‏شکنند .

ذِکرُ اللَّهِ حَسَنٌ على‏ کلِّ حالٍ‏

یاد خدا در همه حال نیکوست

«إنَّ فی خَلْقِ السّمَاوَاتِ والْأَرْضِ واخْتِلَافِ اللَّیْلِ والنَّهَارِ لَآیَاتٍ لأُولی الْأَلْبَابِ * الّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعلى‏ جُنُوبهِمْ» .

‏«هر آینه در آفرینش آسمانها و زمین و گردش شب و روز خردمندان را عبرتهاست ؛ آنان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خفته، یاد مى‏کنند» .

 الإمامُ علیٌّ علیه السلام - مِن وَصایاهُ لِابنِه‌ِ‏الحسنِ علیه السلام عِندَ الوَفاةِ - : وکُن للَّهِ‏ِ ذاکِراً على‏ کلِّ حالٍ .



خرید و دانلود  فضیلت یاد خدا