لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
سخنی در باب تعالی سازمانی:اما تعالی سازمانی چیست و چه معنایی دارد ؟آیا تعالی سازمانی یک کالاست که بتوان آنرا از بیرون سازمان تهیه نمود و سپس در سازمان جاری نمود؟آیا تعالی سازمانی یک بازی است ؟آیا تعالی سازمانی یک موج زودگذر است که می بایست چند صباحی صبر نمائیم تا گذر نماید ؟از این قبیل سوالات را می توان در مورد موضوع تعالی سازمانی مطرح نمود . اما براستی تعالی سازمانی چیست و به چه کار می آید ؟آنچه در پی می آید مبحثی است که به شفاف سازی بحث کمک می نماید .
تعبیر مفهومی تعالی سازمانی :
***فرآیند حرکت از وضع موجود بسمت وضع مطلوب .***
حال این سوال پیش می آید که وضع مطلوب چه وضعی است ؟وضع مطلوب دارای چه ویژگی هایی می باشد ؟ وضع مطلوب دارای چه معیارهایی آست ؟
جهت پاسخ به سوالات فوق است که پای مدل های تعالی به میان می آید . در واقع مدل های تعالی به سازمانها کمک می نمایند تا طریق حرکت بسمت تعالی سازمانی را بیابند، در واقع مدل های تعالی حاوی ویژگی ها و معیارهای وضع مطلوب می باشند .
معروفترین مدل های تعالی سازمانی :مدل تعالی سازمانی دمینگ مدل تعالی سازمانی بالدریج شماتیک مدل بالدریج را ببینیدمدل تعالی سازمانی EFQM شماتیک مدل EFQM را ببینید
مدل تعالی سازمانی EFQM:از آنجائیکه حوزه ارائه مطالب این وبلاگ مدل تعالی سازمانی بنیاد مدیریت کیفیت اروپا (EFQM)می باشد لذا در ذیل به تشریح این مدل می پردازیم :
سیر تاریخی مدل تعالی سازمانی EFQM :ماموریت بنیاد مدیریت کیفیت اروپا (EFQM) :حمایت و پشتیبانی از مدیریت شرکت های اروپایی ، و در صورت نیاز کمک به تمام بخش های اتحادیه اروپایی (EC) . 1988:در 15 سپتامر 1988 ، مدیران عامل 14 شرکت اروپایی دور هم گرد آمده و بنیاد کیفیت اروپا (EFQM) را بمنظور مدیریت کیفیت بنا نهادند . 1989:در 19 اکتبر1989 ماموریت ، چشم انداز و اهداف کلان EFQM بطور رسمی تدوین گردید . 1991:در این سال مدل تعالی EFQM متولد شد . از سال 1988 تا سال 1991 این بنیاد (EFQM) تازه تاسیس شده تمامی فعالیت های خود را حول توسعه مدل EFQM -بعنوان چارچوبی که بر اساس آن وضعیت داوطلبان جایزه کیفیت مورد قضاوت قرار میگرفت – معطوف نمود . یک تیم اصلی کوچک با پشتیبانی 300 متخصص ، کار بر روی مدل را انجام می دادند . 1992:در این سال اولین جایزه کیفیت اروپا توسط پادشاه اسپانیا در شهر مادرید به برنده آن اعطا گردید . 1995:در سالهای اولیه تاسیس ، EFQM قصد داشت تا فعالیت هایش را بر روی سازمانهای با اندازه بزرگ و زیرمجموعه هایشان معطوف نماید اما با گذشت اولین سال از اعطای اولین جایزه آشکار شد که این مدل می تواند برای بخش دولتی و شرکت های با اندازه کوچک و متوسط نیز کاربرد داشته باشد ، بنابراین در سال 1995 ، EFQM این دو طبقه جدید را نیز برای اعطای جایزه کیفیت پذیرفت . 2000:EFQM در ابتدا کار خود را با 14 عضو آغاز نمود . در طی 10 سال ، اعضاء به بیش از 700 سازمان از دو بخش خصوصی و عمومی رسید . 2005:در حال حاضر EFQM در حال توسعه چارچوب هایی جهت موضوعات خاص مدیریتی می باشد .
معیارهای تعالی سازمانی مدل EFQM:معیار های توانمند ساز که شامل موارد ذیل می باشد :
معیار رهبری
معیار خط مشی و استراتژی
معیار کارکنان
معیار شراکت ها و منابع
معیار فرآیند ها
معیار های نتایج که شامل موارد ذیل می باشد :
معیار نتایج مشتری
معیار نتایج کارکنان
معیار نتایج جامعه
معیار نتایج کلیدی عملکرد
در واقع از نظر بنیاد مدیریت کیفیت اروپا وضع مطلوب دارای معیار های فوق می باشد . وضعی که در آن سازمان از نظر معیار های فوق متعالی باشد .
شروع حرکت بسمت تعالی سازمانی :گام 1- انتخاب مدلی جهت حرکت بسمت تعالی سازمانی . گام 2-آموزش مدل انتخاب شده به همسفران مسیر حرکت بسمت تعالی سازمانی .گام 3-تعیین وضع موجود (انجام خودارزیابی بر اساس مدل انتخاب شده و آگاهی نسبت به فاصله با وضع مطلوب) . گام 4-کاهش شکاف وضع موجود با وضع مطلوب (از طریق تعریف پروزه های بهبود جهت تدوین و یا تصحیح رویکرد های سازمانی) .گام 5- ادامه سفر بسمت تعالی با تکرار گام های 3 و 4 .سفر بسمت تعالی سازمانی سفریست پایان ناپذیر
رهبران ماموریت ، چشم انداز ، ارزش ها و اخلاقیات را تدوین نموده و خود الگوی فرهنگ تعالی هستند .
ایجاد / توسعه ماموریت، چشم انداز و فرهنگ سازمانی .
ایجاد / توسعه و ایفای نقش الگو در زمینه ارزشها ، اخلاقیات و مسئولیت های عمومی که از فرهنگ سازمانی حمایت می نماید .
بازنگری و بهبود اثربخشی رفتارهای فردی رهبری .
مشارکت فعال در فعالیت های بهبود .
ترغیب و تشویق توانمند سازی ، خلاقیت و نوآوری ، بعنوان مثال از طریق تغییر ساختار سازمانی و سرمایه گذاری در فعالیت های یادگیری و بهبود .
تشویق ، پشتیبانی و عمل براساس یافته های فعالیت های یادگیری .
اولویت بندی فعالیت های بهبود .
ترغیب و تشویق در جهت همکاری های درون سازمانی .
رهبران بمنظور اطمینان از ایجاد ، اجا و بهبود مستمر سیستم های مدیریتی سازمان ، شخصاً مشارکت می نمایند .
همسوسازی ساختار سازمانی در جهت تحقق خط مشی و استراتژی سازمان .
اطمینان از توسعه و استقرار سیستمی بمنظور مدیریت فرآیندها .
تعیین مالکیت شفاف فرآیندها .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت تدوین ، جاری سازی و بروزآوری خط مشی و استراتژی .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت اداره موثر سازمان .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت اندازه گیری ، بازنگری و بهبود نتایج کلیدی .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیند یا فرآیندهایی جهت ترغیب ، شناسایی ، برنامه ریزی و اجرای برنامه های بهبود به منظور توانمند سازی رویکردها ، بعنوان مثال از طریق فعالیت های خلاقیت ، نوآوری و یادگیری .
رهبران با مشتریان ، شرکاء و نمایندگان جامعه تعامل دارند .
برآورده نمودن ، درک و پاسخگویی به نیازها و انتظارات .
ایجاد شراکت های تجاری و مشارکت در آن .
ایجاد فعالیت های بهبود مشترک و مشارکت در آن .
قدردانی از افراد و تیم های ذینفعان بخاطر همکاری در کسب و کار ، وفاداری و غیره .
مشارکت در مجامع حرفه ای ، کنفرانس ها و سمینارها ، بویژه مجامعی که در جهت ارتقاء و حمایت از تعالی فعالیت می نمایند .
ارتقاء ، حمایت و مشارکت در فعالیتهایی که هدفشان بهبود محیط جهانی و همکاری سازمان با جامعه می باشد ، با در نظر گرفتن احترام به حقوق و منافع نسل های آینده .
خط مشی و استراتژی مبتنی بر نیازها و انتظارات حال و آینده ذینفعان هستند .
جمع آوری و درک اطلاعات جهت تعریف بازار و بخش هایی از بازار که سازمان در حال و آینده فعالیت می نماید .
شناسایی ، درک و پیش بینی نیازها و انتظارات حال و آینده ذینفعان ، شامل مشتریان ، کارکنان ، شرکاء ، جامعه و سهامداران .
شناسایی ، درک و پیش بینی توسعه های بازار ، شامل فعالیتهای رقبا .
رهبران بمنظور اطمینان از ایجاد ، اجا و بهبود مستمر سیستم های مدیریتی سازمان ، شخصاً مشارکت می نمایند .
همسوسازی ساختار سازمانی در جهت تحقق خط مشی و استراتژی سازمان .
اطمینان از توسعه و استقرار سیستمی بمنظور مدیریت فرآیندها .
تعیین مالکیت شفاف فرآیندها .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت تدوین ، جاری سازی و بروزآوری خط مشی و استراتژی .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت اداره موثر سازمان .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیندی جهت اندازه گیری ، بازنگری و بهبود نتایج کلیدی .
اطمینان از ایجاد و اجرای فرآیند یا فرآیندهایی جهت ترغیب ، شناسایی ، برنامه ریزی و اجرای برنامه های بهبود به منظور توانمند سازی رویکردها ، بعنوان مثال از طریق فعالیت های خلاقیت ، نوآوری و یادگیری .
رهبران با مشتریان ، شرکاء و نمایندگان جامعه تعامل دارند .
برآورده نمودن ، درک و پاسخگویی به نیازها و انتظارات .
ایجاد شراکت های تجاری و مشارکت در آن .
ایجاد فعالیت های بهبود مشترک و مشارکت در آن .
قدردانی از افراد و تیم های ذینفعان بخاطر همکاری در کسب و کار ، وفاداری و غیره .
مشارکت در مجامع حرفه ای ، کنفرانس ها و سمینارها ، بویژه مجامعی که در جهت ارتقاء و حمایت از تعالی فعالیت می نمایند .
ارتقاء ، حمایت و مشارکت در فعالیتهایی که هدفشان بهبود محیط جهانی و همکاری سازمان با جامعه می باشد ، با در نظر گرفتن احترام به حقوق و منافع نسل های آینده .
خط مشی و استراتژی مبتنی بر اطلاعات حاصل از اندازه گیری عملکرد ، تحقیق ، یادگیری و فعالیت های مرتبط بیرونی هستند .
تجزیه و تحلیل خروجی حاصل از شاخص های عملکرد داخلی .
تجزیه و تحلیل خروجی حاصل ازفعالیت های یادگیری .
تجزیه و تحلیل داده های مرتبط با تصویر خارجی و آگاهی از نام تجاری .
تجزیه و تحلیل عملکرد رقبا و سازمانهای دارای بهترین وضعیت در همان رده .
تجزیه و تحلیل داده های مرتبط با شایستگی های محوری شرکای موجود و بالقوه .
تجزیه و تحلیل داده های کوتاه مدت و بلند مدت مرتبط با موضوعات اجتماعی ، محیطی ، ایمنی و حقوقی .
تجزیه و تحلیل داده های اثرات محصولات و خدمات در سرتاسر چرخه عمرشان .
شناسایی و درک شاخص های اقتصادی و مردم شناسی .
تجزیه و تحلیل داده ها جهت تعیین تاثیر تکنولوژی ها و مدل های کسب و کار جدید بر روی عملکرد سازمان .
خط مشی و استراتژی تدوین ، بازنگری و بروز می شوند .
تدوین ، بازنگری و بروزآوری خط مشی و استراتژی سازگار با ماموریت ، چشم انداز و مفاهیم تعالی .
متعادل سازی نیازهای و انتظارات کوتاه مدت و بلند مدت ذینفعان .
ارزیابی ریسک و شناسایی راه های پیگیری این ریسک ها .
شناسایی مزیت رقابتی حال و آینده .
شناسایی نیازها و قابلیت های محوری جهت شراکت ها / اتحادها بمنظور تحقق خط مشی و استراتژی .
تاکید مجدد به حضور در بازار های ایجاد شده فعلی یا نیاز به تغییر رویکرد بازار .
همسو سازی استراتژی با استراتژی شرکاء و متحدین .
شناسایی عوامل حیاتی موفقیت .
همسو سازی و توسعه مستمر استانداردهای اجتماعی و محیطی با شرکاء .
ارزیابی مرتبط بودن و اثربخشی خط مشی و استراتژی .
خط مشی و استراتژی از طریق چارچوبی از فعالیت های کلیدی تفهیم و پیاده سازی می شوند .
شناسایی ، طراحی و تفهیم چارچوب فرآیندهای مورد نیاز برای تحقق خط مشی و استراتژی .
تفهیم خط مشی و استراتژی به ذینفعان و ارزیابی آگاهی آنان از خط مشی و استراتژی ها .
همسو سازی ، اولویت بندی ، تصویب ، اشاعه و تفهیم برنامه ها ، اهداف ، مقاصد و پیگیری دستاوردها .
برقراری سازوکارهای گزارش دهی در تمامی گستره سازمان بمنظور ردگیری پیشرفت .
منابع انسانی برنامه ریزی ، مدیریت می شوند و بهبود می یابند .
تدوین / توسعه خط مشی ها ، استراتژی ها و برنامه های منابع انسانی .
درگیر نمودن کارکنان و نمایندگانشان در تدوین / توسعه خط مشی ها ، استراتژی ها و برنامه های منابع انسانی .
همسو سازی برنامه های منابع انسانی با خط مشی و استراتزی ، ساختار سازمانی و چارچوب فرآیندهای کلیدی .
مدیریت استخدام ، توسعه کارراهه شغلی و برنامه ریزی جانشین پروری .
ارتقاء و اطمینان دهی از وجود عدالت در تمامی شرایط استخدام ، شامل خط مشی ها ، استراتژی ها و برنامه های ایجاد کننده فرصتهای برابر .
استفاده از پیمایش های کارکنان و سایر روش های اخذ بازخورد از کارکنان جهت بهبود خط مشی ها ، استراتژی ها و برنامه های منابع انسانی .
استفاده از متدولوژی های نوآورانه سازمانی جهت بهبود طریق انجام کار ، بعنوان مثال ساختاردهی مجدد زنجیره تامین ، کار تیمی انعطاف پذیر .
دانش و شایستگی کارکنان شناسایی ، مدیریت و حفظ می شوند .
شناسایی ، دسته بندی و منطبق نمودن دانش و صلاحیت های کارکنان با نیازهای سازمانی .
ایجاد / توسعه و استفاده از برنامه های آموزش و توسعه جهت اطمینان از انطباق کارکنان با قابلیت های موردنیاز حال و آینده سازمان .
توسعه ، هدایت و آموزش تمامی افراد سازمان بمنظور کمک به آنها جهت فهم و دستیابی به تمامی استعدادهایشان .
طراحی و ارتقاء فرصت های یادگیری فردی ، تیمی و سازمانی .
توسعه تمامی افراد سازمان از طریق تجربه کاری .
ایجاد/ توسعه مهارت های تیمی .
همسوسازی اهداف فردی و تیمی با مقاصد سازمانی .
بازنگری و بروزآوری اهداف فردی و تیمی .
ارزیابی و کمک به تمامی افراد سازمانی جهت بهبود عملکردشان .
کارکنان در امور مشارکت داده و توانمند می شوند .
تشویق و حمایت از مشارکت فردی و تیمی در فعالیت های بهبود .
تشویق و حمایت از مشارکت تمامی افراد سازمانی ، بعنوان مثال از طریق کنفرانس های داخل سازمانی ، مراسم و پروژه های اجتماعی .
تدارک فرصت های که مشارکت را ترغیب و رفتار خلاق و نوآور را حمایت می نماید .
آموزش کارکنان جهت تدوین / توسعه و اجرای خطوط راهنمایی که کارکنان را جهت انجام کار توانمند می سازد .
تشویق تمامی افراد سازمان به کار بایکدیگر در تیم ها .
کارکنان و سازمان گفتگو دارند .
شناسایی نیازهای ارتباطی .
تدوین / توسعه خط مشی ها ، استراتژی ها و برنامه ها بر اساس نیازهای ارتباطی .
ایجاد / توسعه و استفاده از کانال های ارتباطی بالا به پایین ، پایین به بالا و افقی .
شناسایی و اطمینان از وجود فرصت های تسهیم بهترین عمل و دانش .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
تفکر سیستمی :
چنانچه مفاهیم و نظریه ها را از جهات وزن و اثر در یک ساختار سلسله مراتبی قرار دهیم، شاید بتوان ادعا کرد که نظریة سیستم ها و همچنین نظریة تکنولوژی در بالاترین طبقات این سلسله مراتب قرار گیرند. علت این است که نظریة سیستم ها با شکستن جمود فکری و تقویت اندیشه پردازی جهان بینی انسان را گسترش می دهد و به واقعیت ها نزدیک تر می کند. از طرف دیگر نظریة تکنولوژی امکانات بسیار وسیع در توانمند شدن انسان معرفی می کند.
این جمود فکری بود که برای هزار سال در دوران قرون وسطی جوامع اروپایی را در حالت رکود مطلق قرار داد. این تکنولوژی بود که یک جامعة کوچک جزیره نشینی به نام بریتانیای کبیر را عرضه کرد و بر جهان مسلط ساخت.
انواع الگوهای فکری :
1 . منطق ارسطویی
2 . منطق تجربی
3 . منطق سیستمی
منطق ارسطویی :
منطق ارسطویی یا طرز فکر ارسطویی خود در واقع سنتز یا ترکیب کاملی از منطق سقراط و افلاطون است. اساس کار سقراط ( اوایل قرن پنجم قبل از میلاد ) مبتنی بر استقرا بود، یعنی در هرباب با بررسی موارد مختلف و جزئی تدریجا به کلیات می رسید و پس از استقرا به شیوة قیاس می رفت که برعکس استقرا بررسی قضایا از کل به جزء است. اعتقاد براین است که روش استقرا مبتنی بر تصورات کلی را سقراط به افلاطون و ارسطو آموخت و به همین علت است که او را مؤسس فلسفة مبتنی برکلیات عقلی می دانند.
منطق تجربی :
منطق ارسطویی به خاطر علل و اسبابی که در زیر به آنها اشاره می شود به تدریج از رونق افتاد.
1 . جنگ های صلیبی که در حدود 150 سال ( 1095- 1250 میلادی) طول کشید، بیشترین تحرک فکری را در اروپا ایجاد کرد. از آنجا که کسب اطلاعات از دشمن یکی از حرکت های اولیه در هرجنگی می باشد، در این دوره کشورهای اروپایی اطلاعات بسیاری از دانش و فنون کشورهای دیگر به خصوص کشورهای اسلامی کسب کردند.
2 . براثر تسلط مسلمانان بر یونان بسیاری از دانشمندان یونانی به همراه کتاب های قدیمی به ایتالیا و دیگر نقاط اروپا مهاجرت کردند و اروپائیان مستقیما به منابع دانش دست یافتند.
3 . اختراع دستگاه چاپ انتقال و گسترش دانش را آسان نمود.
4 . کشف آمریکا و راه دریایی به آسیا که میدان وسیعی برای رابطه اروپاییان با سرزمین های دیگر فراهم کرد، با امکان مهاجرت زمینة آزاد اندیشی را در جوامع اروپایی به وجود آورد.
در اوایل قرن شانزدهم زمینه ای برای مخالفت با منطق ارسطویی آماده شد و« فرانسیس بیکن» انگلیسی ( 1560- 1625 ) روش علمی خود را برمشاهده، تجربه و استقراء بنا نهاد.
از اوایل قرن بیستم پیشرفت علم حتی شتاب بیشتری به خود گرفت و رشته های جدیدی از علوم ظاهر شدند. به منظور ایجاد ارتباط بین رشته های مختلف علمی دانشمندان کوشیدندکه مجموعة علوم فیزیکی و انسانی را در قالب یک چارچوب قرار دهند و از این جهت منطق جدیدی حاکم بر جوامع علمی گردید و اندیشه پردازی توان بیشتری گرفت. این چارچوب فکری را نظریة سیستم ها می نامند. استفاده از این نظریه در برخورد و بررسی با کلیة مسایل و پدیده های عینی و ذهنی اساس تفکر سیستمی می باشد.
تفکر سیستمی :
از آنجا که هدف از این نوشته چارچوب فکری جهت سیستم نگری است، موضوع بحث با تفصیل بیشتری به ترتیب زیر ارائه خواهد شد :
1 . مقدمات تفکر سیستمی
2 . نظریة عمومی سیستم ها
3 . اهمیت و هدف از نظریه سیستم ها
4 . نظریة سیستم ها
مقدمات تفکر سیستمی :
الف. آگاهی از عقاید شخصی ب. آگاهی از محدودیت فکری و تصوری
1 . آگاهی از عقاید شخصی:
به طورکلی هر فرد در اجتماع دارای عقاید و ارزش هایی است که این عقاید و ارزش ها به عنوان مجرایی بین تصورات شخص وی و عالم خارج به شمار می رود.
اصولا رفتار هر فرد براساس مفروضات او که عقاید و باورها و تصوراتش می باشد، متکی است. تغییر مفروضات باعث تغییر رفتار می شود.
2 . آگاهی از محدودیت فکری و تصوری:
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
تاثیر موانع ارتباط فردی بر تعارض سازمانیدکتر علی اصغر فانیمحبوبه عرب کلمری
چکیده
ارتباطات از عوامل بنیادی هویت سازمان و جوهره اصلی مدیریت است. همچنین مدیران به خوبی میدانند که تعارض پارهای اجتناب ناپذیر از حیات سازمانی است بنابراین، برای مدیران اهمیت دارد که پدیدههای تأثیرگذار بر تعارض را شناسایی کنند. تعارض میتواند کارکردی یا غیر کارکردی باشد. در مقاله حاضر تعارض غیر کارکردی مد نظر است و از میان عوامل مؤثر بر تعارض سازمانی، موانع ارتباط فردی بررسی میگردد. پنج مؤلفه موانع ارتباط فردی تحت عناوین عدم گشودگی، عدم همدلی، عدم حمایتگری، عدم مثبتگرایی و عدم تساوی مورد بررسی قرار گرفته است.
مقدمهاز مهمترین عوامل اساسی در اعمال مدیریت ، انسان است . مهمترین سرمایه سازمان نیروی انسانی آن است. توجه به نیروی انسانی در سازمانها طی سالهای اخیر بخش عظیمی از زمان وسرمایه سازمانهای پیشرو را به خود اختصاص داده است. رشته ارتباطات سازمانی بسیاری از دشواریهای سازمانی را تحلیل وبرای آ نها راه حل مناسب می یابد.(فخیمی،1379،ص410).ایجاد سازمان تحت شرایطی که استقرار ارتباطات مشکل و یا به کلی غیر ممکن باشد کاری بیهوده است. همچنان که «هربرت سایمون» اظهار داشت که: «سازمان نمیتواند بدون ارتباط وجود داشته باشد.» «چستر بارنارد» میگوید: «تهیه یک سیستم ارتباطی از جمله وظایف اساسی مدیر است.»مفهوم ارتباطات در فرهنگ فارسی معین، ارتباط به صورت زیر تعریف شده است: «ارتباط از نظر لغوی واژهای است عربی از باب افتعال، که در فارسی به صورت مصدری و به معنای پیوند دادن، ربط دادن و به صورت اسم مصدر به معنی بستگی، پیوند،پیوستگی و رابطه استعمال میشود (معین،1360،ص19) در فرهنگ مدیریت تعاریفی چون: «نقل و انتقال اطلاعات، دیدگاهها، نگرشها یا احساسات فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر آمده است (صائبی، 1371،ص121).کلمه ارتباطات (Communication ) از لغت Communicar مشتق شده است که این لغت خود در زبان لاتین به معنایTo make Common یا عمومی کردن و به عبارت دیگر، در معرض عموم قرار دادن است (پیرسون و نلسون ،1983،ص5) .هربرت سایمون ارتباطات را اینگونه تعریف میکند: هر فراگردی که به وسیله آن مقدمات تصمیمگیری از یک عضو سازمان به عضو دیگر انتقال داده شود(هوی و میسکل، 1371، ص212).ارتباطات عبارت است از مبادله اطلاعات و کاری که بر روی انتقال آن به دیگران صورت میگیرد (فرنک و لارسن ،1972،ص3).در یک عبارت ساده، ارتباطات را میتوان تبادل اطلاعات و انتقال معنی دانست (کتز و کن ،1969،ص223).
اثربخشی در ارتباطات میان فردیارتباطات میان فردی همچون اشکال دیگر رفتارانسانها، میتواند در دو حد غایی بسیار اثر بخش و بسیار غیر اثر بخش مطرح شود. به احتمال بسیار فراوان هیچ رفتار متقابل انسانی نمی تواند کاملاً موفقیت آمیز و یاکاملاً شکست و ناکامی باشد. میتواند بهتر شود و در مقابل، احتمال بدتر شدن آن نیز میرود. ویژگیهای زیر به طور معنی داری بر اثر بخشی ارتباطات میان فردی تأثیر دارند:گشودگی: مفهوم کیفی گشودگی، حداقل در سه جنبه اساسی ارتباطات فردی، خود را بروز میدهد. اول فرستنده پیام در ارتباطات میان فردی باید فردی باشد، که خود را در مقابل طرفهای ارتباطی خود بگشاید و با یک گشودگی نسبی با آنها مواجه شود. به عبارت دیگر، هر کس میتواند بخش عظیمی از اطلاعات مربوط به خود را که میتواند در فراگرد ارتباطات میان فردی مؤثر واقع شود، مخفی کرده و در نتیجه فراگرد ارتباطی را از مسیر طبیعی خود خارج سازد. دومین جنبه از گشودگی اشتیاق فرستنده پیام یا مبدأ ارتباطی به وانمود کردن و بروز دادن صادقانه محرکات وارد بر خود است و اینکه براو چه تأثیری نهاده اند. اغلب انسانها علاقمندند که دیگران در مقابل گفتهها و یا اعمال آنها عکس العمل واضحی از خود نشان دهد. سومین جنبه از گشودگی که برای اولین بار توسط «آرتور بوچنر» و «کلیفورد کلی» مطرح شده است با مفهوم تملک احساسات و تفکرات مرتبط است. و چنین تعبیر میشود که شخص مورد نظر احساسات و تفکرات خود را که کاملاً در اختیار اوست و خود به آنها کاملاً واقف است و مسئولیت آن را عهده دارد به اطلاع دریافت کننده پیام برساند.همدلی: شاید یکی از دشوارترین جنبههای کیفی ارتباطات به کارگیری همدلی در یک رابطه متقابل است. همدلی یعنی فرستنده پیام و گیرنده پیام هر دو به یک احساس یگانه دست یافتهاند. سه گام برای به کارگیری و بالا بردن مهارتهای مربوط به همدلی عبارتند از: نخستین گام، پرهیز از قضاوت و ارزیابی رفتار طرف مقابل است. دومین گام درک احساسات و عواطف طرف مقابل است. درک خواستهها و نیازها، آمال، تواناییها، تجارب، بیمها و هراسهای طرف مقابل، ما را بر آن میدارد که او را بهتر بشناسیم و پی به احساسات و عواطف او ببریم و بتوانیم با او بهتر همدلی کنیم. گام سوم، باید بکوشیم آنچه دیگری براساس نگرش و توانایی خود تجربه کرده است مانیز تجربه کنیم. مهم است که بدانیم این تجربه میباید براساس نگرش و احساسات او باشد نه آنچه خود میاندیشیم. خود را کاملاً در جای او و به جای او قرار دادن و نقش او را ایفا کردن ما را بر آن میدارد که او را بهتر درک کنیم.حمایتگری: یک رابطه میان فردی مؤثر و قابل اتکاء رابطهای است که در یک فضای حمایتگرانه شکل گرفته باشد. ارتباطات میان فردی باز و همدلانه نمیتواند در یک فضای توأم با هراس و تهدید دوام یابد و دیر یا زود به گسستگی رابطه منجر میشود. اگر شرکت کنندگان در یک فراگرد ارتباطی احساس کنند که از سخنان و کردار آنان انتقاد به عمل میآید و مورد تهاجم قرار میگیرند، از هر اقدامی که به نشان دادن خواستهها و نیازها و یا مکنونات درونی آنها بینجامد، پرهیز میکنند. مثبت گرایی: مثبت گرایی در یک رابطه میان فردی حداقل به سه جنبه یا عوامل مختلف تکیه دارد. اول، ارتباط میان فردی زمانی به درستی شکل می گیرد و پرورش پیدا میکند که احترام مثبت و معینی برای خویشتن در نظر داشته باشیم. کسانی که در مورد خود مثبت میاندیشند این احساس مثبت را به دیگران منتقل و آنان را وادار به مثبت پنداری میکنند. دوم، ارتباطات میان فردی زمانی به درستی شکل میگیرد که احساسات خوشایند خود را نسبت به طرف مقابل به او منتقل کنیم. روشن است که این در وجود شخص مقابل، اثر مثبت گذارده و او را بر آن میدارد و تشویق میکند که در ارتباط مورد نظر فعالتر برخورد کرده و سطح ارتباطی خود را به تراز بالاتری بکشاند. سوم، یک احساس مثبت و خوشایند در مورد وضعیت عمومی حاکم بر ارتباطات، برای تعامل یا میان کنش اثر بخش بین دو یا چند نفر بسیار حیاتی و مهم است. به عبارت دیگر، عدم مشاهده تمایل و اشتیاق از سوی مخاطب یا مخاطبان، فرستنده پیام را به سوی انصراف از ارتباط و گسستگی ارتباطی میکشاند. تساوی: تساوی خاصیتی ویژه است. یک فرد ممکن است با هوش تر، قویتر، ثروتمندتر و حتی سالمتر باشد. هرگز دو نفر از تمام جنبهها با یکدیگر مساوی نخواهد بود. با وجود این عدم تساوی، ارتباطات میان فردی عموماً زمانی مؤثرتر خواهد بود که فضای حاکم فضایی مبتنی بر تساوی باشد. این بدان معنی نیست که افراد غیر مساوی نمیتوانند ارتباط برقرار کنند. در حالی که اگر بخواهند ارتباط آنان با یکدیگر ارتباطی مؤثر باشد، باید تساوی در شخصیت آنها مورد توجه باشد و یا اینکه به نقاط مشترک که نوعی تساوی است تأکید بیشتری شود. این بدان معنی است که میباید در ارتباطات میان فردی سیاست یا خطمشی خاصی وجود داشته باشد که از طریق آن به شناسایی ویژگیهای فردی طرفین ارتباط، دست یافت. نکتهای که حایز اهمیت است این است که طرفین ارتباط در نظر داشته باشند که هر دو انسان هستند و موجوداتی گرانبها که هر یک دارای خصیصههایی هستند که به نوبه خود میتواند برای دیگران ارزشمند باشد (فرهنگی ، 1380، صص121- 112 ).
موانع ارتباط فردیبه طور کلی هر عاملی که مزاحم تبادل اطلاعات بین فرستنده و گیرنده پیام بشود از موانع ارتباطات محسوب می شود با توجه به اهمیت فراوان ارتباطات در سازمانها ، برای مدیران نهایت اهمیت را دارد که پدیده های خاصی را که به صورت مانع بر جریان سالم ارتباطی اثر می گذارند وآ ن را دچار کندی و پیچیدگی و یا اصولا مسدود میکنند، شناخته و در رفع آن کوشش کنند (کرتلند ،1989، ص147).ارتباط فردی، فرایند تبادل اطلاعات و انتقال معنی میان دو نفر یا درون یک گروه است. موانع فردی یا موانعی که با عامل انسانی ارتباط پیدا می کند شامل مسائلی می شود که خصوصیات گیرنده و فرستنده پیام و اختلاف بین دو طرف را زیر سؤال می برد (رضائیان،1374، ص229).
مفهوم تعارض در سازمان «والتون» و «مک کرسی» از صاحبنظران سازمانی، تعارض را تعامل عمومی و آگاهانه دو یا چند واحد پیچیده اجتماعی که برای تعریف یا بازشناسی شرایط وابستگی و به هم مرتبط بودن خود در تلاش هستند تعریف کرده اند (هامتون، 1981، ص 356). «مولینز» تعارض را اینگونه تعریف می کند : رفتار عمدی و آگاهانه که به منظور جلوگیری و ممانعت از تحقق اهداف سایر افراد صورت می گیرد (مولینز،1990،ص495).«لوزیر» تعارض را عدم توافق بین دو یا چند گروه تعریف می کند (پرداختچی،1379،ص82).به زعم دفت تعارض عبارت است از نوعی رفتار بین گروههای سازمانی البته هنگامی که عده ای خود را متعلق به گروه می دانند و چنین می پندارند که سایر گروهها مانع از رسیدن آنها به هدف و مقصودشان می شوند (رابینز،1374، ص212).
دیدگاههای متفاوت پیرامون تعارض در طول سالهای اخیر سه نظریه متفاوت در مورد تعارض در سازمانها وجود دارد. الف - نظریه سنتی تعارض : این نظریه که اولین دیدگاه در زمینه تعارض است عقیده دارد که تعارض بدواً مضر بوده و همیشه دارای اثر منفی بر روی سازمان است. در برابر این بینش مدیران مجبور بودند در حذف تعارض به اقتدار رسمی سازمان تکیه زده و به تجدید ساختار دست بزنند و همین باعث بروز رفتارهای ریاکارانه در سازمان می شود. «این دیدگاه درزمان اوج مدیریت علمی توسعه پیدا کرده است» (شاهرکنی ،1380، ص 22 )ب - نظریه روابط انسانی : این نظریه تعارض را یک پدیده طبیعی و اجتناب ناپذیر در همه سازمانها می داند و با موجودیت آن در سازمان موافق است . اینان معتقدند که تعارض قابل حذف و از بین بردن نیست و در مواردی وجود آن به نفع سازمان است. این نظریه از اواخر 1940 تا نیمه دوم 1970 رواج داشت. ج - نظریه تعاملی (تعامل گرا) : در حال حاضر تئوری تعارض، حول محور دیدگاهی می چرخد که آن را مکتب تعامل می نامند. اگر چه از دیدگاه روابط انسانی باید تعارض را پذیرفت ولی در مکتب تعاملی بدین سبب پدیده تعارض مورد تأیید قرار میگیرد که یک گروه هماهنگ، آرام و بی دغدغه مستعد این است که به فطرت انسانی خویش برگردد، یعنی احساس خود را از دست بدهد ، تنبلی و سستی پیشه کند و در برابر پدیده تغییر ، تحول و نوآوری هیچ واکنشی از خود نشان ندهد. نقش اصلی این
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
برنامه های سازمانیبرای ایجاد انگیزش در کارکنان
علیرضامقدسیa_r_moghaddas@yahoo.com
چکیده
در این مقاله ضمن بیان مقدمه ای درباره اهمیت ایجاد انگیزش در کارکنان سازمان، بر متفاوت بودن نیازهای انگیزشی آنان در تجویز برنامه های انگیزشی تاکید می شود. در ادامه مهمترین برنامه های سازمانی برای ایجاد، افزایش و تقویت انگیزش کارکنان در سطوح مختلف سازمانی و اداری مطرح و توصیف می شود. تاکید این مقاله نیز بر ارائه تکنیک هایی است که درخصوص برنامه هایی همچون مدیریت مبتنی بر هدف، تعدیل در رفتار، مشارکت کارکنان، برنامه های مبتنی بر حقوق متغیر، برنامه های پرداخت بر اساس مهارت (شایستگی) و بالاخره برنامه های مزایای انعطافپذیر موثر واقع می شوند.
مقدمه یکی از وظایف مهم مدیران در سازمانها، شناسایی استعدادهای بالقوه کارکنان خود و فراهم کردن زمینه های رشد و شکوفایی آنان است که زمینه تحقق هدف مهم و اساسی ارتقای بهره وری را نیز فراهم می کند. به عبارت دیگر شناخت مسائل انگیزشی کارکنان جهت بهبود عملکرد و افزایش بهره وری سازمان بسیار حائز اهمیت است. همچنین کسب چنین شناختی می تواند به بهبود کاربرد منابع انسانی سازمانی کمک شایانی کند و در جلوگیری از مقاومت کارکنان در مقابل تغییرات، کاهش محدودیت در بازده و مبارزه با ستیز و مجادله کاری کارکنان بایکدیگر کمک کند و به ایجاد یک سازمان سودآور منتهی شود.این مسئله مدیران را وادار و ناگزیر میسازد تا محیط درونی و بیرونی حاکم بر سازمان را به گونه ای شکل دهند تا اهداف مناسب برای ارضای نیاز کارکنان را انتخاب کنند و برای ایجاد انگیزش در کارکنان خود موفق باشند. در این زمینه توجه به چند نکته ضروری است:-1 افراد از نظر پویایی انگیزشی با یکدیگر متفاوتند. برای مثال سطح انگیزشی یک کارگر با یک کارمند فرق میکند. همینطور برنامه هایی برای انگیزش در یک مدیر میانی با یک مدیر ارشد. همچنین کارمندی که در اثر کار در یک بخش سازمان دچار افسردگی می شود، ممکن است که در قسمت دیگر بازدهی و بهره وری بالایی داشته باشد. به علاوه، یک کارگر که در اثر کار با یک دستگاه در یک شهر احساس خستگی می کند، امکان دارد در شهر دیگری ساعتها با دستگاه مشابه بدون احساس خستگی کار کند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان علت این امر ممکن است به شخص یا کننده کار بستگی نداشته باشد، بلکه به محیط، موقعیت یا وضعیت کار بستگی دارد.-2 سطح یا میزان انگیزش یک نفر در زمانهای متفاوت فرق می کند. -3 ممکن است که فرد تلاش زیادی در سازمان بنماید ولی این کوششها در راستای اهداف سازمانی نباشد و در مخالفت با منافع سازمان صورت گیرد. به عنوان مثال بسیاری از اعضا وکارکنان، مقدار زیادی از وقت خود را صرف صحبت با دوستان و همکاران می کنند تا بدین طریق نیازهای اجتماعی خود را ارضاء کنند. در چنین حالتی، تلاش و کوشش زیادی انجام می شود، ولی این تلاش در جهت افزایش تولید و بازدهی سازمان نبوده است. بنابراین احتمال اینکه تلاش افراد باعث افزایش بازدهی یا عملکرد سازمان شود، کم است، مگر اینکه تلاش مزبور در جهت اهداف سازمانی و سازگار با آنها انجام شود.توجه به مسائل مطرح شده فوق جای هیچ گونه تردیدی را باقی نمی گذارد که کارکنان سازمان از نظر سطح، زمینه ها و عوامل بروز انگیزش و همچنین زمان و مکان افزایش آن بایکدیگر متفاوت هستند. بنابراین سازمانها برای ایجاد و افزایش انگیزش کارکنان خود به برنامه و ابزارهای متعدد و متفاوتی نیاز دارند که این مقاله در پی طرح آنان است.
برنامه های سازمانی ایجاد انگیزش در کارکنان عمده ترین برنامه ها برای ایجاد انگیزش در سازمان عبارتند از:
-1 مدیریت مبتنی بر هدف: این برنامه مدیریتی توسط پیتر دراکر ارائه شد تا با استفاده از هدفهای سازمان، افراد را تحریک و بدین وسیله در آنان ایجاد انگیزه کند. اهمیت این برنامه در تاکیدی است که بر اهداف کلی سازمان می شود. از آنجا که همه افراد سازمان در تعیین هدفهای مزبور مشارکت دارند، مسیر اجرای برنامه مدیریت مبتنی بر هدف دو طرفه ( از بالا به پایین و از پایین به بالا) است و در نتیجه سلسله مراتبی از اهداف به وجود می آید که در بین سطوح آن رابطه معقول و ذیربطی وجود خواهد داشت. از نظر فرد کارگر یا کارمند، اجرای برنامه مدیریت مبتنی بر هدف، اهداف عملکردی ویژه و شخصی به وجود میآورد و بنابراین هر فرد در واحد خود نقش مشخص و معینی ایفا خواهد کرد و اگر همه افراد سازمان به اهداف خود دست یابند، در آن صورت اهداف واحد مزبور تامین خواهد شد و در نهایت سازمان به اهداف کلی خود خواهد رسید. شهرت این روش در آن است که همیشه کاربرد دارد. در مواردی هم که این برنامه نتوانسته است انتظارات مدیران را برآورده سازد، مشکل در برنامه فوق نبوده، بلکه علت، انتظارات غیر واقعی از نتایج، نداشتن تعهد مدیریت عالی سازمان، ناتوانی یا بی میلی مدیریت نسبت به این برنامه بوده است.تحقیقاتی که در رابطه با این روش انجام شده است، نشان می دهد که در حال حاضر بسیاری از سازمانهای بزرگ (عمومی و دولتی) در کشور های غربی به صورت رسمی از برنامه مدیریت مبتنی بر هدف برای ایجاد انگیزش در کارکنان خود استفاده می کنند یا اینکه قبلاَ از آن استفاده کردهاند.در اجرای مدیریت مبتنی بر هدف توجه به موارد زیر ضروری است:_ اهداف باید به صورت دقیق تعیین و مشخص شوند._ اهداف الزاماَ به وسیله مدیریت یا ریاست سازمان تعیین نمی شوند.به عبارت دیگر اهداف مشارکتی جایگزین اهداف تحمیلی می شوند. _ هر هدف باید در یک دوره زمانی معین تامین شود._ افراد در طول اجرای برنامه و بصورت مرتب از میزان پیشرفت کارخود آگاهی می یابند. به عبارت دیگر از عملکرد خود بازخورد می گیرند.
-2 تعدیل در رفتار: این برنامه مبتنی بر این اصل اساسی است که با توجه به نتایج حاصل از عملکرد کارکنان، اهمیت انواع کارهایی که فرد در سازمان انجام می دهد، یکسان نیست. در حال حاضر تعداد زیادی از سازمانها در کشورهای غربی، جهت بهبود بهره وری، کاهش اشتباهات، پایین آوردن نرخ غیبت کارکنان، تاخیرها و ... روش تعدیل رفتار سازمانی را به کار میبرند. این برنامه شامل پنج مرحله است:
مرحله اول- شناسایی رفتار اصلی (تعیین کننده): شناسایی رفتارهایی که بیشترین اثر را بر عملکرد دارند.
مرحله دوم- سنجش یا اندازه گیری رفتارها: باید شاخصهای اندازه گیری تهیه شود. این شاخصها شامل تعیین رفتارهایی است که در شرایط موجود تکرار می شود.
مرحله سوم- شناسایی ترتیب رفتارها: عبارت است از یک تجزیه و تحلیل عملی به منظور تعیین رفتارهایی که در جهت بهبود عملکرد صورت می گیرد.
مرحله چهارم- ارائه استراتژی و ایجاد تغییرات لازم در رفتار ها: در این مرحله، مدیر برای تقویت رفتاری که به عملکرد مطلوب می انجامد و تضعیف رفتارهای نا مطلوب دست به کار می شود و نوعی استراتژی خاص را به اجرا می آورد. در اجرای این استراتژی برخی از روابط عملکرد- پاداش تغییر خواهد کرد. به عبارت دیگر ساختار، پردازش، تکنولوژی و گروه های
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 7
اطمینان سازمانی در کسب وکار
سید حسین هویت طلب cio@irmcg.com سید جعفر زنوزی j.zonoozi@gmail.com
چکیده
حقیقت جامعه امروزی این است که اگر انسانها، احساس بهتری نسبت به کاری داشته باشند، موفقیتشان در آن کار بیشتر خواهد بود. سازمانها نیز از این موضوع مستثنی نیستند. زیرا اگر سازمانها اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند، برای ادامه کار انرژی بیشتری میگیرند و احتمال موفقیتشـــــان بیشتر می شود. «گارتنر»، اطمینان سازمانی(BUSINESS CONFIDENCE) را اینگونه تعریف کرده است: «یک مفهوم و فلسفه سازمانی که ازطریق ترکیب و تعامل عواملی چون عملکرد سازمان و موقعیت رقابتی، فرهنگ سازمانی، تمایلات و مقاومتها در مقابل تغییر و توان سرمایه گذاری سازمانی، ایجاد میشود».سوال اساسی این است که عوامل ایجاد و افزایش اعتماد به نفس در سازمانها چیست؟ سازمانها چگونه اعتماد به نفس خودشان را افزایش دهند؟ و بالاخره از چه طریقی می توانند، موفقیت خودشان را تضمین کنند؟ زیرا اطمینان سازمانی، لزوما" ضامن موفقیت نیست، زیرا عوامل محیطی سازمان از جمله تهدیدات محیطی یا فراهم نیامدن فرصتهای محیطی می توانند مانع این موفقیت شوند. در تحقیقی که از اردیبهشت سال 1382 تا اسفند سال 1383 به طول انجامید، با 971 سازمان بزرگ و موفق از 8 کشور اروپایی (بلژیک، فرانسه، آلمان، ایرلند، هلند، اسپانیا، سوئد و انگلستان) در زمینه های مختلف ازجمله، ارزیابی و تحلیل عملکرد، فرهنگ سازمانی، مشتری مداری ، مدیریت استراتژیک، برنامه ریزی استراتژی، سرمایه گذاری و...، مکاتبه شد ومصاحبه به عمل آمد که نتایج آن را در قالب موضوعات زیر می توانید مطالعه کنید. سازمانهای مورد تحقیق در زمینه های تولیدی، مالی، صادرات و واردات، خدمات و حتی کسب وکار الکترونیک فعالیت داشتند. نتایج تحقیق در قالب طراحی شاخص سنجش اطمینان و اعتماد به نفس کسب وکار سازمانی به شکل مقایسه ای با توصیف مزایا و معایب ممکن در شرایط مختلف ارائه و درانتها، اثرات و راهکارهای پیشنهادی برای سازمانهای ایرانی نیز توصیف می شود. لازم به توضیح است که در پارهای از جملات این مقاله، دو واژه «اطمینان سازمانی» و «اعتماد به نفس در کسب و کار» معادل گرفته شده است.
مقدمهاین یک حقیقت است که هرچه انسان در رابطه با چیزی، احساس بهتری داشته باشد، احتمال موفقیتش در آن بیشتر است. سازمانها هم از این قاعده مستثنی نیستند. هرچه در باره خودشان، احساس خوبی داشته باشند، انرژی بیشتری گرفته و احتمالا" موفقیتشان نسبت به شرکتهای دیگر بیشتر خواهد بود. اما چه چیزی باعث ایجاد احساس اطمینان سازمانی می شود و سازمانها چه کنند که اعتماد به نفس بیشتری کسب کنند؟ اطمینان در کسب وکار برای سازمانهایی که توانایی بالقوه برای ارتقای سطح عملکرد و کسب مزیت رقابتی در مقابل شرکتهای دیگر دارند، بسیار مهم است.
اطمینان در کسب وکار چیست؟گارتنر، اعتماد به نفس در کسب وکار را اینگونه تعریف کرده است: «یک مفهوم و فلسفه سازمانی که ازطریق ترکیب و تعامل عواملی چون عملکرد سازمان و موقعیت رقابتی، فرهنگ سازمانی، تمایلات و مقاومتها در مقابل تغییر و توان سرمایهگذاری سازمانی، ایجاد می شود». تحقیق یادشده و نتایج آن که ارائه شاخص اعتماد به نفس (BCI) در کسب وکار است، از دریافت و تجزیه و تحلیل اطلاعاتی حاصل شده که در طول زمان تحقیق بسختی دریافت شده است وبرای تصمیم سازی و تصمیم گیری مدیران عالی و سازمانهای امروزی در آینده بسیار مفید است. اطمینان سازمانی در کسب وکار لزوما" منجر به موفقیت نمی شود. ممکن است عوامل بیرونی مانع از موفقیت شوند و یا اساسا"، حس اعتماد به نفس اشتباه باشد. بدیهی است که موفقیت یک موضوع نسبی است و بستگی به اهداف سازمان در زمان خاص دارد. ارزیابی عملکرد بر مبنای اهداف سازمان، بخش کلیدی مدل اعتماد به نفس در کسب وکار است که در نمودار 1، ملاحظه می کنید. در این مدل، گارتنر، پنج ناحیه کلیدی که بر سطوح اعتماد به نفس سازمان تاثیر گذار هستند را معین کرده است. این پنج ناحیه شامل عملکرد، مشتری مداری، فرهنگ، سرمایه گذاری و اقتصاد هستند. سازمانی که واقعا" اعتماد به نفس داشته باشد، سازمانی است که قادر به حداکثر کردن تواناییهای خود است و برتمامی این پنج ناحیه، کنترل ومدیریت مؤثر ومستقیم داردوبین آنها تعادل ایجاد می کند.
روش شناسی مدل BCاطلاعات به دست آمــــده از تحقیق یادشده با آمار و اطلاعات مربوط به اقتصاد کلان در آن کشور و حتی آن صنعت خاص مقایسه شده تا بتوان شاخص اعتماد به نفس هر سازمان را طراحی و تعریف کرد. شاخص اعتماد به نفس کسب وکار، وسیله ای را جهت ارزیابی تک تک سازمانها با استفاده از مجموعه مشترکی از پارامترها فراهم می آورد و امکان مقایسه سازمانها را با یکدیگر با شرایط ثابت ایجاد می کند. در نتیجه سازمان می تواند، زمینه هایی را که باعث پیشرفت عملکردشان می شوند را بشناسند.
چرا اطمینان سازمانی؟ مزایایی که استخدام و کار کردن در سازمانهای با اعتماد به نفس بالا به وجود می آورد، اطمینان از حمایت مستمر و پایدار سازمان از کارکنان، سرمایــــه گذاری مطمئن ومؤثر در کسب و کارهای فعلی و جدید و همچنین ایجاد فرایندهای نوین ارتباطی با مشتریان است. چنین سازمانی، توان بالقـــوه ای برای عملکرد عالی وکسب مزیت رقابتی در مقابل رقبا (که اعتماد به نفس کمتری دارند) دارد که دستاورد آن را می توان به شکلهای مختلف، مشاهده کرد. ترازهای سود و زیان مالی، افزایش بهرهوری کارکنان، کاهش نیروهای غیر کارآمد و افزایش نیروهای کیفی، رضایت مشتریان و وفاداری آنها و ... نمونــــه هایی از این دستاوردها هستند که البته همه اینها را نمی توان در قالب آمار و اطلاعات کمی بیان کرد. نکته کلیدی در طراحی مدل BC و تعریف و بکارگیری شاخص BC، ایجاد تعادل در تمامی فاکتورهای مورد ارزیابی است. تحقیق انجام شده نشان می دهد که سازمانهای تک بعدی که به سایر فاکتورهای محیطی وسازمانی توجهی نکرده اند، کمتر توانسته اند به اهداف تعیین شده در کسب وکار خود نائل آیند.
معرفی سازمانهایی با بیشترین اعتماد به نفس ارقام حاصل از سنجش شاخص اعتماد به نفس در 20 شرکت اول از شرکتهای مورد تحقیق، اعداد 67 تا 76 از صد (بیشترین مقدار شاخص 100 است) را نشان می دهد. در ارزیابی شرکتها، دو نکته عجیب و جالب به چشم می خورد. نخست آنکه اولین شرکت مربوط به بخش مهندسی در انگلستان است که در طول سالهای اخیر تحت فشار شدید بازار بوده است که این امر موجب شد که با اعتماد به نفس بالا و همت فزاینده، خود را حفظ کند. نکته دوم اینکه شرکتهای فعال در امر خدمات و پیمایش اطلاعات و تولید فناوری بخصوص فناوری اطلاعات، جزو شرکتهای با شاخص بالا هستند که این موضوع هم به دلیل آن است که این سازمانها خود تولید کننده فناوری و دانش اولیه بودند که به عنوان بزرگترین مزیت آنها به شمار می رود. لازم به ذکر است که توزیع مقدار BC در بسیاری از شرکتهایی که تحت پوشش قرار دارند بین 60 - 51 است و تنها 1درصد جمع نمره بالای70 را کسب کرده اند. مسئله جالب توجه دیگر دراین تحقیق، میزان پراکندگی منطقه ای و جغرافیایی 100 شرکت برتر در کسب امتیاز بالا درشاخص BC است. کشور انگلستان با بیشترین و کشورهای آلمان، هلند و سوئد با کمترین میزان توزیع، در 100 شرکت برتر هستند.از 100 شرکت برتر، 16 شرکت فعالیت حمل ونقل کالا داشته، 18 شرکت تولیدی بوده اند، 12 شرکت به خدمات مالی اشتغال داشته اند و کلیه 54 شرکت بعدی، درقالب خدمات و سرمایه گذاری بر روی IT، رایانه، ارتباط الکترونیک و خرده فروشی، فعالیت داشته اند.برای بدست آوردن مقدار کلی شاخص BC، مقادیر پنج محور فعالیت در تحقیق (فرهنگ، مشتری مداری، سرمایه گذاری، عملکرد و اقتصاد)، تلفیق شدند، به طوری که بتوان به یک تعادل در عناصر اصلی رسید تا از این طریق بتوان به راهکارهایی جهت بیشینه نمودن میزان هرکدام از عناصر دست یافت.برای تعیین و مقایسه شرکتها بر اساس نمره کسب شده در BC، شرکتهایی که بیشترین مقادیر و کمترین مقادیر را کسب کرده اند، مشخص و حد بالا و پایین مقدار BC مشخص شد. نمودار2، ازطریق نمودار راداری، حد بالا و پایین را در 5 محور اصلی فعالیت نشان می دهد.توجه به این نکته حائز اهمیت است که در شرکتهایی که محور فعالیت آنها اقتصاد است، مقادیر بدست آمده نمی تواند کاملا" تحت کنترل شرکت باشد و درضمن از یک شرکت به شرکت دیگر در یک کشور نیز نمی تواند زیاد متغیر باشد، زیرا کلیه شرکتهای یک کشور با یک زیربنای اقتصادی درحال فعالیت هستند. بنابراین درصورتی که یک شرکت با فعالیت اقتصادی، نمره بالایی در BC بدست بیاورد و مثلا شرکتهای دیگر با فعالیت اقتصادی در همان کشور، نمره پایینی آورده باشند، متاثر از وضعیت و سیاستهای اقتصادی کشور نیست و مرتبط با خود شرکت است.
الزامات مدل اعتماد به نفس در کسب وکار اینک زمان آن رسیده است که بتوانیم معین کنیم که عامل اصلی کسب اعتماد به نفس در کسب وکار چیست؟ همانطور که از نمودار 2 معین است، کسب وکاری می تواند بالاترین نمره BC را بدست آورد که در حالت ایده آل، در کلیه زمینه ها به یک تعادل رسیده باشد و منحنی رادار این شرکت، یک پنج ضلعی منظم شود. برهمین اساس اگر بخواهیم الزامات مدل را بیان کنیم، میبایست موارد زیر را رعایت کنیم:_ از نقطه نظر فعالیت فرهنگی، یک سری اهداف مشترک در بین کارکنان می بایست به وجود آید. هماهنگ با این کار، ابزار و وسائل مناسب و مؤثر ارتباطی را نیز میبایست فراهم آورد تا تمامی کارکنان از نکات و مسائل مهم و با اهمیت در پیشرفت شرکت مطلع باشند. _ با توجه به محور مشتری مداری، یک شرکت موفق باید از بازخورد مشتریان خود کاملا" مطلع باشد. این موضوع از طریق سنجش مستمر رضایت مشتریان حاصل میشود. بدیهی است، کارکنان شرکت پشتوانه این موضوع هستند. بنابراین، متناسب با افزایش میزان رضایت مشتریان، پاداش مناسب و درخور توجه کارکنان نمی بایست فراموش شود. نتیجه این امر، ایجاد یک سازمان مشتری مدار با رعایت همبستگی و شایسته گزینی در آن سازمان خواهد بود._ در محور عملکرد، براحتی می توان بیان کرد که میزان عملکرد سازمانی از نظر مالی، کمی و کیفی بالاست که بتواند برنامه های عملیاتی خود را در سه بازه کوتاه، میان و بلند مدت بدرستی تدوین و اجرا نماید و این برنامه ها نیز به صورت منظم بازبینی می شوند که نتیجه آن، توان واکنش سریع و مناسب در مقابل تغییرات محیطی و داخلی خواهد بود. _ نهایتا" از نظر سرمایه گذاری، شرکت می بایست مطابق با استراتژیهای سازمانی، جهت تحقق اهداف خود سرمایه گذاری کند. این موضوع به سازمان کمک می کند تا بتواند بدرستی، میزان سرمایه گذاری و بازده آن را مورد سنجش قرار دهد. نتیجه اینکه، سرمایهگذاریهایی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم موجب ایجاد ثروت و رفاه میشوند، مفید و مؤثر هستند.باتوجه به موضوعات بیان شده در بخشهای قبل، دو عامل اصلی می توانند در افزایش یا کاهش اعتماد به نفس در کسب وکار، نقش مهمی ایفا نمایند و فعالیت ICT، بیشترین اثر خود را در سرمایه گذاری گذاشته است، به گونه ای که کلیه شرکتهایی که در ICT سرمایه گذاری کرده اند و توانسته اند تا حد ممکن، پنج محور فعالیت خود را متعادل کنند، بیشتر از بقیه سازمانها موفق بوده اند. بنابراین عوامل اثرگذار در بالا بردن میزان اعتماد به نفس شامل، فرهنگ سازمانی و استراتژی های سرمایه گذاری (به منظور فناوری خاص و منحصر به فرد) هستند و بالاترین میزان اعتماد به نفس در شرکتهایی است که محور فعالیت آنها، ICT است و در این موضوع، سرمایه گذاری کرده اند. دلیل اصلی نتایج فوق این است که، شرکتهایی که فعالیت خود را بر سرمایه گذاری روی ICT، متمرکز کرده اند، تنها 27.2 درصد آنها سود کمتر از 10 درصدی داشته اند و 23.4 درصد آنها سود بین 10 تا 20 درصدی داشته اند و بیش از 50 درصد آنها، سودی بیش از 20 درصد داشته اند. ازطرف دیگر، شرکتهایی که مشتری مداری را کانون توجه خود قرار داده اند، 37.8 درصد آنها سود کمتر از 10 درصد داشته اند و 16 درصد آنها سودی بین 10 تا 20 درصد داشته اند و بقیه آنها (46.2 درصد) سودی بیش از 20 درصد را کسب کرده اند.رشد اقتصادی یک کسب وکار به معنی افزایش اعتماد به نفس در کسب و کار و متعاقب آن افزایش شاخص اعتماد به نفس نیست. دلیل این مطلب، رشد قابل توجه نرخ تولید ناخالص ملی در ایرلند است. بنابراین شاخص اعتماد به نفس در شرکتهای ایرلندی ظاهرا" می بایست بیش از کشورهای دیگر باشد، اما شرکتهای فعال در کشورهای انگلستان و اسپانیا، میزان شاخص اعتماد به نفس بیشتری نسبت به ایرلند داشته اند. اینک زمان آن فرا رسیده است که نقش و اثرات هریک از عوامل پنج گانه در مدل اعتماد به نفس را با توجه به آمار واطلاعات دریافت شده، بررسی کنیم.
فرهنگشناخت فرهنگ برتر، سنجش تاثیرات آن و افزایش تاثیر گذاری آن در کارایی و اثربخشی فعالیت یک شرکت، محور بحث و قلم فرسایی اکثر نویسندگان و صاحب نظران علمی (آکادمیک) یا تجربهگرا (تکنوکرات) بوده و هم اینک نیز در صدر مقالات و نوشته هاست. (یکی از مقاله های معتبر مربوط به آقایان Deal و Kennedy در سال 1999 با عنوان «فرهنگ جدید سازمانی» است.) نتایج و آمار این تحقیق نشان داده است که بین سطح عملکرد یک سازمان با فرهنگ سازمان، همبستگی بالایی وجود دارد که دلیل آن میزان همبستگی 683/0 و خط رگرسیون Y=0.5734X+0.2131 مقادیر عملکرد است. لازم به ذکر است که هدف تحقیق، تشخیص فرهنگ خوب یا بد و دلایل به وجود آمدن آنها نیست. موضوع اصلی، یافتن فرهنگی است که محبوبیت بیشتر یا کمتر دارد.هر فرد در سازمان، شخصیتی خاص و متفاوت با دیگران دارد. نتیجه اینکه شرکتها با فرهنگهای متفاوتی در حال فعالیت هستند که این تفاوتها نقش بسزایی در شکوفائی سازمان ایفا می نماید. بدیهی است که تنها میزان عملکرد نمی تواند نقش فرهنگ بالای سازمانی را بیان کند. عواملی مانند سرمایه گذاری و فناوری نیز نقش مهمی در این مقوله ایفا می نمایند.
مشتری مداریدر دو دهه گذشته، شعارهای زیادی از سوی شرکتها مبنی بر اهمیت مشتری و تامین خواسته مشتری بیان شده است. امروزه هم شرکتها بر اهمیت نقش مشتری تاکید فراوانی دارند. نتایج تحقیق نیز معین کننده بالاترین اهمیت شرکتها بر مشتری و تامین نیازهای مشتری است وجالب توجه اینکه میزان سنجش عملکرد این شرکتها همبستگی خاصی با میزان اهمیت گذاری آنها به مشتری نداشته است. _ 78 درصد شرکتها در پرسشنامه های خود امتیاز 6 تا 7 از 10 را به مشتری مداری داده اند اما تنها 23 درصد آنها اعلام کرده اند که به کارکنان خود به جهت افزایش عملکرد شرکت، پاداش داده اند._ بیش از 50 درصد شرکتها، عملکرد بالا (امتیاز بیش از 7 از 10) داشته اند که تنها 12 درصد آنها به دلیل افزایش میزان رضایت مشتریان، به کارکنان خود پاداش داده اند. بدیهی است که در بطن محیط متغیر و آشوب زده کسب وکار امروزی، عوامل خاصی رشد و نمو می کنند که رسیدگی به این عوامل و شاخص بودن در آنها می تواند موجب موفقیت یا شکست سازمانها شود. موج مشتری مداری نیز جزء عوامل امروزی است، اما موضوع اصلی، مدیریت صحیح این عوامل است زیرا سازمانی موفق خواهد بود و اعتماد به نفس بیشتری خواهد داشت که مقادیر عوامل مهم را بالا یا پایین نبرد، بلکه بتواند از این عوامل، پاسخ مناسبتری به مشتری خود بدهد.
سرمایه گذاریدر تحقیق حاضر معین شده است که سرمایه گذاری، یکی از عوامل کلیدی در بالا بردن شاخص BC است. نفس سرمایه گذاری و عواملی که می توان بر روی آن سرمایه گذاری کرد هم مهم است. سرمایه گذاری می تواند بر روی کارکنان، بازاریابی، تبلیغات وحتی زیرساختار باشد، اما آمار و اطلاعات تحقیق حاضر با ذکر چند دلیل زیر، به صورت خاص، سرمایه گذاری روی ICT را به عنوان مهمترین سرمایه گذاری معین کرده است._ شرکتهای انگلیسی، بیشترین میزان شاخص BC را بدست آورده اند که متعاقب آن و طبق نمودار 2، بیشترین سرمایه گذاری نیز بر روی ICT انجام شده است._ افزایش در سرمایه گذاری روی ICT در شرکتهای مورد مطالعه منجر به کاهش قابل توجه هزینه های کنترل در این شرکتها شده است._ آمار موجود در جدول 1 نمایانگر این است که 80 درصد از 20 شرکت اول، به طور مستقیم در این محور فعالیت داشته یا اساس مدیریت سازمان مبتنی بر سرمایه گذاری مؤثر بر روی ICT است.
عملکردنتایج تحقیق مبتنی است بر اینکه بیشترین عامل اثرگذار در عملکرد بهینه سازمانها، فرهنگ است. این بدان معنی است که شرکتهای موفق با میزان بالای شاخص BC عملا" بر اساس فرهنگ بالای سازمانی، دارای استراتژیهای معین ومشخصی بوده اند که وجود این استراتژیها، عامل و معیاری برای سرمایـــــه گذاری صحیح بر روی عوامل صحیح، ایجاد وبکارگیری فناوریهای مناسب، دقت بر روی معیارهای مشتری مداری و مواظبت از انطباق شرایط سازمان با سیاستهای اقتصادی کشور بوده است.