لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 12
نمونه
آیه :
أ ولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقون فیها تحیة و سلاما (75)خلدین فیها حسنت مستقرا و مقاما (76)
ترجمه :
75 - آنـهـا هـسـتـنـد کـه درجات عالى بهشت در برابر شکیبائیشان به آنان پاداش داده مى شود. و در آن با تحیت و سلام روبرو مى شوند.76 - جـاودانـه در آن خـواهـنـد مـانـد، چـه قـرارگـاه خـوب و چـه محل اقامت جالبى!
پاداش عباد الرحمان (بندگان ویژه خدا)
از این آیات به بعد بحث جامع و جالبى پیرامون صفات ویژه بندگان خاص پروردگار کـه تـحـت عـنـوان عـبـادالرحـمـان آمـده ، مـطرح مى شود، و در حقیقت تکمیلى است براى آیات گـذشـتـه کـه مـشرکان لجوج هنگامى که نام خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزاء و غـرور مـى گـفـتـند: رحمان چیست ؟ و دیدیم که قرآن ضمن دو آیه خداوند رحمان را به آنها مـعرفى کرد، اکنون نوبت این رسیده است به بندگان خاص این خداوند رحمان را معرفى کند، جائى که بندگان او این قدر عالى مقام و با شخصیتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان درک کرد.این آیات دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان مى کند که بعضى به جنبه هاى اعتقادى ارتـبـاط دارنـد، و بـرخـى اخـلاقـى ، و پاره اى اجتماعى ، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش دیگرى جمعى است ، و رویهم رفته مجموعه اى است از والاترین ارزشهاى انسانى .
نفی غرور و تکبر و خود خواهی
حلم و بردباری
عبادت خالصانه ی پروردگار
خوف و ترس از مجازات و کیفر الهی
اعتدال و دوری از هر گونه افراط و تفریط
توحید خالص
پاکی از آلودگی به خون بیگناهان
نفی زنا و بی عفتی
هرگز شهادت باطل نمیدهند(شهادت زور)
آلوده به اغو و بیهودگی نمی شوند
توجه به تربیت فرزند و خانواده خویش دارند
در سبقت در دین قانع نیستند
تفسیر:
بـعـد از تـکـمـیـل ایـن اوصـاف دوازده گانه اشاره به این بندگان خاص خدا با تمام این ویـژگـیـهـا کـرده و در یـک جـمع بندى کوتاه پاداش الهى آنان را چنین بیان مى کند: آنها کسانى هستند که درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مى شود (اولئک یجزون الغرفة بما صبروا)غـرفـة از مـاده غـرف (بـر وزن حـرف ) بـه مـعـنـى بـرداشـتـن چـیـزى و تـنـاول آن اسـت ، و غـرفـه بـه چـیـزى مـى گـویـنـد کـه بـرمـى دارنـد و تناول مى کنند (مانندآبـى کـه انـسـان از چـشـمـه بـراى نـوشـیـدن بـرمـى گیرد) سپس به قسمتهاى فوقانى ساختمان و طبقات بالاى منازل اطلاق شده است ، و در اینجا کنایه از برترین منزلگاههاى بهشت است .و از آنـجـا کـه عـبـاد الرحـمـن بـا داشـتـن ایـن اوصـاف در صـف اول مؤ منان قرار دارند درجه بهشتى آنان نیز باید برترین درجات باشد.
قـابـل توجه اینکه مى گوید: این مقام عالى به خاطر این به آنها داده مى شود که در راه خـدا صـبـر و اسـتـقـامـت بـه خرج دادند، ممکن است چنین تصور شود که این وصف دیگرى از اوصـاف آنان است ، ولى در حقیقت این وصف تازه اى نیست بلکه ضامن اجراى تمام اوصاف گـذشـتـه اسـت ، مـگـر بندگى پروردگار، مبارزه با طغیان شهوات ، ترک شهادت زور، قبول تواضع و فروتنى ، و غیر این صفات بدون صبر و استقامت ، امکان پذیر است ؟ایـن بـیان انسان را به یاد حدیث معروف امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى اندازد که مى فرماید: و الصبر من الایمان کالرأ س من الجسد: صبر و استقامت نسبت به ایمان همچون سر اسـت نـسـبـت بـه تن که بقاى تن با بقاى سر است چرا که مقام فرماندهى تمام اعضاء در مغز انسان قرار دارد.بـنـابراین صبر در اینجا مفهوم وسیعى دارد که شکیبائى و استقامت در برابر مشکلات راه اطـاعـت پـروردگـار و جـهـاد و مـبـارزه بـا هـوسـهـاى سـرکـش و ایـسـتـادگـى در مـقـابـل عـوامـل گناه همه در آن جمع است و اگر در بعضى از اخبار تنها به فقر و محرومیت مالى تفسیر شده مسلما از قبیل بیان مصداق است .سـپـس اضـافـه مـى کـنـد: در آن غـرفـه هاى بهشتى با تحیت و سلام روبرو مى شوند (و یلقون فیها تحیة و سلاما).بـهـشـتـیـان بـه یکدیگر تحیت و سلام مى گویند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت مى گوید، چنانکه در آیه 58 سوره یسمى خوانیم : سلام قولا من رب رحیم : براى آنها سلامى است از سوى پروردگار رحیم و در آیـه 23 و 24 سـوره یـونـس مـى خـوانـیـم : و المـلائکـة یـدخـلون عـلیـهـم مـن کـل باب سلام علیکم : فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند و به آنها مى گویند سلام بر شما.در ایـنکه آیا تحیت و سلام در اینجا دو معنى دارد یا یک معنى ؟ در میان مفسران گفتگو است ، ولى با توجه به اینکه تحیت در اصل به معنى دعا براى زندگى و حیات دیگرى است ، و سـلام از مـاده سـلامـت اسـت ، و بـه مـعـنى دعا براى کسى است ، بنابراین چنین نتیجه مى گـیریم که واژه اول به عنوان درخواست حیات است و واژه دوم براى توأ م بودن این حیات با سلامت است ، هر چند گاهى ممکن است این دو کلمه به یک معنى بیاید.البته تحیت در عرف معنى وسیعترى پیدا کرده و آن هر گونه سخنى است که در آغاز ورود به کسى مى گویند و مایه خوشحالى و احترام و اظهار محبت نسبت به او مى باشد.سـپـس براى تاکید بیشتر مى فرماید: جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبائى ؟ (خالدین فیها حسنت مستقرا و مقاما).
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 16
عنوان:
تفسیر آیات 3 ،4 و 10 سوره تحریم
سوره تحریماین سوره در مدینه نازل شده و داراى 12 آیه است
محتواى سوره تحریماین سوره عمدتا از چهار بخش تشکیل شده است :بخش اول : که از آیه یک تا پنج ادامه دارد مربوط به ماجراى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با بعضى از همسرانش مى باشد، حضرت پاره اى از غذاهاى حلال را بر خود تحریم فرمود، و آیات فوق نازل شد و همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را مورد ملامت قرار داد، که شرح آن در شاءن نزول به خواست خدا خواهد آمد.بخش دوم : که از آیه 6 تا 8 ادامه دارد خطابى است کلى به همه مؤ منان در مورد مراقبت در امر تعلیم و تربیت خانواده ، و لزوم توبه از گناهان .بخش سوم : که تنها یک آیه است ، خطاب به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مورد جهاد با کفار و منافقین است .در بخش چهارم : که آخرین بخش سوره را تشکیل مى دهد و شامل آیه 10 تا 12 مى باشد، خداوند براى تبیین بخشهاى قبل شرح حال دو نفر از زنان صالح (مریم و همسر فرعون ) و دو نفر از زنان ناصالح (همسر نوح و همسر لوط) را بیان کرده است و در واقع به زنان مسلمین و به خصوص همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد که خود را با گروه اول هماهنگ کنند نه دوم .
فضیلت تلاوت سورهدر حدیثى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین نقل شده ، ((هر کس این سوره را بخواند اعطاه الله توبة نصوحا: ((خداوند توفیق توبه خالص به او مى دهد))و در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : ((هر کس سوره طلاق و تحریم را در نماز فریضه بخواند، خداوند او را در قیامت از ترس و اندوه پناه مى دهد، و از آتش دوزخ رهائى مى بخشد، و او را به خاطر تلاوت این سوره و مداومت بر آن ، وارد بهشت مى کند، زیرا این دو سوره ، از آن پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است .
آیه 1-5آیه و ترجمهبِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِیَأَیهَا النَّبىُّ لِمَ تحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَک تَبْتَغِى مَرْضات أَزْوَجِک وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ(1(قَدْ فَرَض اللَّهُ لَکمْ تحِلَّةَ أَیْمَنِکُمْ وَ اللَّهُ مَوْلَاشْ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ(2(وَ إِذْ أَسرَّ النَّبىُّ إِلى بَعْضِ أَزْوَجِهِ حَدِیثاً فَلَمَّا نَبَّأَت بِهِ وَ أَظهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّف بَعْضهُ وَ أَعْرَض عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَت مَنْ أَنبَأَک هَذَا قَالَ نَبَّأَنىَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ(3(إِن تَتُوبَا إِلى اللَّهِ فَقَدْ صغَت قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبرِیلُ وَ صلِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلَئکةُ بَعْدَ ذَلِک ظهِیرٌ(4(عَسى رَبُّهُ إِن طلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِلَهُ أَزْوَجاً خَیراً مِّنکُنَّ مُسلِمَتٍ مُّؤْمِنَتٍ قَنِتَتٍ تَئبَتٍ عَبِدَتٍ سئحَتٍ ثَیِّبَتٍ وَ أَبْکاراً(5(
ترجمه
بنام خداوند بخشنده بخشایشگر1 - اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام مى کنى ، و خداوند غفور و رحیم است .2 - خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته و خداوند مولاى شماست و او عالم و حکیم است .3 - به خاطر بیاورید هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت ، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى نمود هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد گفت چه کسى تو را از این راز آگاه ساخته ؟ فرمود خداى عالم و آگاه مرا آگاه ساخت !4 - اگر از کار خود توبه کنید (به نفع شما است ) زیرا دلهایتان از حق منحرف گشته و اگر بر ضد او دست به دست هم دهید (کارى از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور او است ، و همچنین جبرئیل و مؤ منان صالح ، و فرشتگان بعد از آنها پشتیبان او هستند.
5-امید است اگر او شما را طلاق دهد پروردگارش بجاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان ، مؤ من ، متواضع ، توبه کار، عابد، هجرت کننده زنانى ثیبه و باکره .
شان نزول :
در شان نزول آیات فوق روایات زیادى در کتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است که ما از میان آنها آنچه مشهورتر و مناسبتر به نظر مى رسد انتخاب کرده ایم و آن اینکه :پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گاه که نزد ((زینب بنت جحش )) (یکى از همسرانش ) مى رفت زینب او را نگاه مى داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى آورد، این سخن به گوش ((عایشه )) رسید، و بر او گران آمد، مى گوید: من با حفصه یکى دیگر از همسران پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نزد یکى از ما آمد فورا بگوئیم آیا صمغ ((مغافیرخورده اى ؟!مغافیر صمغى بود که یکى از درختان حجاز به نام ((عرفط)) (بر وزن هرمز ) تراوش مى کرد و بوى نامناسبى داشت ) و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مقید بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش شنیده نشود بلکه به عکس اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد! به این ترتیب روزى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نزد ((حفصه )) آمد، او این سخن را به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) گفت ، حضرت فرمود: من ((مغافیر)) نخورده ام ، بلکه عسلى نزد زینب بنت جحش نوشیدم ، و من سوگند یاد مى کنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل روى گیاه نامناسبى و احتمالا مغافیر نشسته باشد) ولى این سخن را به کسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و به گویند چرا پیامبر غذاى حلالى را بر خود تحریم کرده ؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیت کنند، و یا به گوش زینب برسد و او دلشکسته شودولى سرانجام او این راز را افشا کرد، و بعدا معلوم شد اصل این قضیه توطئه اى بوده است ، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سخت ناراحت شد و آیات فوق نازل گشت و ماجرا را چنان پایان داد که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تکرار نشوددر بعضى از روایات نیز آمده است که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بعد از این ماجرا یک ماه از همسران خود کناره گیرى کرد و حتى شایعه تصمیم آن حضرت (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نسبت به طلاق آنها منتشر شد، به طورى که سخت به وحشت افتادند و از کار خود پشیمان شدند.
تفسیر نمونه :
سرزنش شدید نسبت به بعضى از همسران پیامبر (ص )بدون شک مرد بزرگى همچون پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تنها به خودش تعلق ندارد، بلکه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشریت متعلق است ، بنابراین اگر در داخل خانه او توطئه هائى بر ضد وى ، هر چند به ظاهر کوچک و ناچیز، انجام گیرد نباید به سادگى از کنار آن گذشت ، حیثیت او نباید نعوذ بالله بازیچه دست این و آن گردد، و اگر چنین برنامه اى پیش آید باید با قاطعیت با آن
برخورد کرد.آیات فوق در حقیقت قاطعیتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنین حادثه اى ، و براى حفظ حیثیت پیامبرش .نخست روى سخن را به خود پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) کرده مى گوید: ((اى پیامبر! چرا چیزى را که خدا بر تو حلال کرده به خاطر جلب رضایت همسرانت بر خود تحریم مى کنى ))؟! (یا ایها النبى لم تحرم ما احل الله لک تبتغى مرضات ازواجک ).معلوم است که این تحریم ، تحریم شرعى نبود، بلکه به طورى که از آیات بعد استفاده مى شود سوگندى از ناحیه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) یاد شده بود و مى دانیم که قسم خوردن بر ترک بعضى از مباحات گناهى ندارد.بنابراین جمله ((لم تحرم )) (چرا بر خود تحریم مى کنى ؟) به عنوان عتاب و سرزنش نیست بلکه نوعى دلسوزى و شفقت است .درست مثل این که ما به کسى که زحمت زیاد براى تحصیل درآمد مى کشد و خود از آن بهره چندانى نمى گیرد، مى گوئیم چرا اینقدر به خود زحمت مى دهى ، و از نتیجه این زحمت بهره نمى گیرى ؟.سپس در پایان آیه مى افزاید: ((خداوند غفور و رحیم است )) (والله غفور رحیم ).این عفو و رحمت نسبت به همسرانى است که موجبات آن حادثه را فراهم کردند که اگر راستى توبه کنند مشمول آن خواهند بود، یا اشاره به این است که اولى این بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) چنین سوگندى یاد نمى کرد کارى که احتمالا موجب جراءت و جسارت بعضى از همسران حضرت (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى شد.
در آیه بعد اضافه مى کند: ((خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته است )) (قد فرض الله لکم تحلة ایمانکم ) و (2) به این ترتیب که کفاره قسم را بدهید و خود را آزاد سازید.البته اگر سوگند در موردى باشد که ترک کارى رجحان دارد باید به سوگند عمل کرد، و شکستن آن گناه است ، و کفاره دارد. اما اگر در مواردى باشد که ترک آن عمل مرجوح باشد (مانند آیه مورد بحث ) در این صورت شکستن آن جایز است ، اما براى حفظ احترام قسم بهتر است کفاره نیز داده شود.سپس مى افزاید: ((خداوند مولاى شما و حافظ و یاور شما است و او علیم و حکیم است )) (و الله مولاکم و هو العلیم الحکیملذا او راه نجات از این گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته ، و طبق علم و حکمتش مشکل را براى شما گشوده است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
سوره بقره آیه 31:
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
ترجمه:
و نامهای چیزها را به آدم بیاموخت سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و گفت : اگر راست می گویید مرا به نامهای این چیزها خبر دهید
تفسیر نمونه
انسان نماینده خدا در زمین
در آیات گذشته خواندیم که خدا همه مواهب زمین را براى انسان آفریده است و در این آیات رسما مسئله رهبرى و خلافت انسان را تشریح مى کند، و موقعیت معنوى او را که شایسته اینهمه مواهب است روشن مى سازد.
در این آیات به چگونگى آفرینش آدم (نخستین انسان اشاره مى کند و در این سلسله آیات که از آیه 30 شروع و به آیه 39 پایان مى یابد سه مطلب اساسى مطرح شده است :
1- خبر دادن پروردگار به فرشتگان راجع به خلافت و سرپرستى انسان در زمین و گفتگوئى که آنها با خداوند داشته اند.
2- دستور خضوع و تعظیم فرشتگان در برابر نخستین انسان که در آیات مختلف قرآن به تناسبهاى گوناگونى ذکر شده است .
3- تشریح وضع آدم و زندگى او در بهشت و حوادثى که منجر به خروج او از بهشت گردید و سپس توبه آدم ، و زندگى او و فرزندانش در زمین .
آیات مورد بحث از نخستین مرحله سخن مى گوید، خواست خداوند چنین بود که در روى زمین موجودى بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوى از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان خواست او این بود که تمامى زمین و نعمتهایش را در اختیار چنین انسانى بگذارد نیروها، گنجها، معادن و همه امکاناتش را.
چنین موجودى مى بایست سهم وافرى از عقل و شعور و ادراک ، و استعداد ویژه داشته باشد که بتواند رهبرى و پیشوائى موجودات زمینى را بر عهده گیرد.
لذا نخستین آیه مى گوید: “بخاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین جانشینى قرار خواهم داد” (و اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة ).
“خلیفه “ به معنى جانشین است ، ولى در اینکه منظور از آن در اینجا جانشین چه کسى و چه چیزى است مفسران احتمالات گوناگونى داده اند.
و بعضى گفته اند منظور جانشین فرشتگانى است که قبلا در زمین زندگى مى کردند.
و بعضى گفته اند منظور جانشین انسانهاى دیگر یا موجودات دیگرى که قبلا در زمین مى زیسته اند.
بعضى آنرا اشاره به جانشین بودن نسلهاى انسان از یکدیگر دانسته اند.
ولى انصاف این است که همانگونه که بسیارى از محققان پذیرفته اند منظور خلافت الهى و نمایندگى خدا در زمین است ، زیرا سؤ الى که بعد از این فرشتگان مى کنند و مى گویند نسل آدم ممکن است مبدء فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تو مى کنیم متناسب همین معنى است ، چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست .
همچنین مسئله "تعلیم اسماء" به آدم که شرح آن در آیات بعد خواهد آمد قرینه روشن دیگرى بر این مدعا است
و نیز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد این مقصود است !
به هر حال خدا مى خواست موجودى بیافریند که گل سر سبد عالم هستى باشد و شایسته ، مقام خلافت الهى و نماینده " الله " در زمین گردد.
در حدیثى که از امام صادق (علیه السلام ) در تفسیر این آیات آمده نیز به همین معنى اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهى از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاى الهى در زمین و حجتهاى او بر خلق بوده باشند.
سپس در آیه مورد بحث اضافه مى کند: “فرشتگان به عنوان سؤ ال براى درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض عرض کردند آیا در زمین کسى را قرار مى دهى که فساد کند و خونها بریزد ؟!” (قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)
“در حالى که ما تو را عبادت مى کنیم تسبیح و حمدت بجا مى آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک مى شمریم “ (و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ).
ولى خداوند در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: “فرمود من چیزهائى مى دانم که شما نمى دانید”! (قال انى اعلم ما لا تعلمون )
فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پى برده بودند که این انسان فردى سر براه نیست ، فساد مى کند، خون مى ریزد، خرابى به بار مى آورد. اما از کجا دانستند ؟!
گاه گفته خداوند قبلا آینده انسان را بطور اجمال براى آنها بیان فرموده بود،
در حالى که بعضى احتمال داده اند ملائکه خودشان این مطلب را از کلمه “فى الارض " (در روى زمین ) دریافته بودند، زیرا مى دانستند انسان از خاک آفریده مى شود و ماده بخاطر محدودیتى که دارد طبعا مرکز نزاع و تزاحم است ، چه این که جهان محدود مادى ، طبع زیاده طلب انسانها را نمى تواند اشباع کند، حتى اگر همه دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود، این وضع مخصوصا در صورتیکه توام با احساس مسئولیت کافى نباشد سبب فساد و خونریزى مى شود.
بعضى دیگر از مفسران معتقدند پیشگوئى فرشتگان بخاطر آن بوده که آدم نخستین مخلوق روى زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دگرى بودند که به نزاع و خونریزى پرداختند پرونده سوء پیشینه آنها سبب بدگمانى فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!
این تفسیرهاى سه گانه چندان منافاتى با هم ندارند یعنى ممکن است همه این امور سبب توجه فرشتگان به این مطلب شده باشد، و اتفاقا این یک واقعیت بود که آنها بیان داشتند، و لذا خداوند هم در پاسخ هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار این واقعیت ، واقعیتهاى مهمترى درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نیستند!
آنها فکر مى کردند اگر هدف عبودیت و بندگى است که ما مصداق کامل آن هستیم ، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت ! بیخبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواستهاى گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگى این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه مى کند تفاوت فراوانى دارد، اطاعت و فرمانبردارى این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحلنشینان آرام و سبکبار کجا؟!
آنها چه مى دانستند که از نسل این آدم پیامبرانى همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسى و عیسى (علیهماالسلام ) و امامانى همچون ائمه اهل بیت (علیهمالسلام ) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانى که همه هستى خود را عاشقانه در راه خدا مى دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت ، افرادى که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سالها عبادت فرشتگان است !
قابل توجه این که فرشتگان روى سه مساءله درباره صفات خودشان تکیه کردند، تسبیح و حمد و تقدیس ، بدون شک تسبیح و حمد یعنى خدا را پاک از هر گونه نقص و داراى هر گونه کمال دانستن ، اما در این که مقصود از “تقدیس “ چیست ؟
بعضى آنرا پاک شمردن پروردگار از هر گونه نقصان دانسته اند که در حقیقت تاءکیدى مى شود بر همان معنى “تسبیح “.
ولى بعضى دیگر معتقدند که “تقدیس “ که از ماده “قدس “ است ، یعنى پاک سازى روى زمین از فاسدان و مفسدان ، یا پاک سازى خویشتن از هر گونه صفات زشت و مذموم ، و تطهیر جسم و جان براى خدا و کلمه “لک “ در جمله “نقدس “ لک را شاهد این مقصود دانسته اند، چرا که فرشتگان نگفتند “نقدسک " (تو را پاک مى شمریم ) بلکه گفتند “نقدس لک “ از براى تو جامعه را پاک مى کنیم .
در حقیقت آنها مى خواستند بگویند اگر هدف اطاعت و بندگى است ما سر بر فرمانیم ، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم ، و اگر پاک سازى خویشتن یا صفحه روى زمین است ما چنین مى کنیم ، در حالى که این انسان مادى هم خود فاسد است و هم صفحه زمین را پر از فساد مى کند .
ولى براى اینکه حقایق بطور تفصیل بر فرشتگان روشن شود خداوند اقدام به آزمایش آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند که میان آنها و آدم “تفاوت از زمین تا آسمان است !”
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
تفسیر آیات 21 سوره ی روم و 221 سوره ی بقره و 44 سوره ی طه
سوره سی ام قرآن مجید به نام ((روم )) نامگذاری شده است .
مراد از ((روم)) در آیه شریفه ((امپراطوری بیزانس)) است که برشام و فلسطین تسلّط داشته در بعضی از قبایل جزیره العرب هم نفوذ و قدرتی به هم رسانیده بود . اکثر مفسّرین برآنندکه چون رومیان مغلوب پارسیان شدند مشرکین شاد گردیدند و گفتند رومیان که اهل کتاب بودند مغلوب شدند همچنین عرب مشرک هم بر مسلمانان پیروز خواهد شد. از این رو برای تسلّی خاطر مسلمانان سوره روم نازل گردید و درآن خبر غیبی پیروز شدن رومیان ذکر شد.
سوره روم در مکّه نازل شده و 60 آیه دارد.
امام صادق (ع) فرمود:
هرکس درشب 23 ماه رمضان سوره عنکبوت و روم را تلاوت کند به خدا سوگند او از اهل بهشت خواهد بود و هرگز کس را از این حکم استثناء نمی کنم و بیم ندارم که در این سوگند خداوند گناهی بر من نویسد، و براستی که این دو سوره را نزد خداوند مقامی بلند است.
آیه ی 21 سوره ی روم :
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ و از نشانه هاى او اینکه همسرانى از جنس خود شما براى شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد، در این نشانه هائى است براى گروهى که تفکر مى کنند.
تفسیر نمونه:
آیاتى که با این جمله(و از نشانه هاى او اینکه...) شروع مى شود در قرآن یازده آیه بیش نیست که هفت آیه آن در همین سوره روم است ، و دو آیه در سوره فصلت (آیه 37 و 39) و دو آیه در سوره شورى است (آیه 29 و 32) و مجموع این یازده آیه حقا یک دوره کامل توحید است و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران خصوصا، و در میان همه انسانها عموما، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مى کند :
و جعل بینکم مودة و رحمه
و در میان شما مودت و رحمت آفرید.
و سپس برای تاکید بیشتر می فرماید:
ان فى ذالک لایات لقوم یتفکرون
در این امور نشانه هائى است براى افرادى که تفکر مى کنند.
جالب اینکه قرآن در این آیه هدف ازدواج را سکونت و آرامش قرار داده است ، با تعبیر پر معنى (لتسکنوا) مسائل بسیارى را بیان کرده و نظیر این تعبیر در آیه 189 سوره اعراف نیز آمده است.
به راستى وجود همسران با این ویژگیها براى انسانها که مایه آرامش زندگى آنها است یکى از مواهب بزرگ الهى محسوب مى شود.
این آرامش از اینجا ناشى مى شود که این دو جنس مکمل یکدیگر و مایه شکوفائى و نشاط و پرورش یکدیگر مى باشند بطورى که هر یک بدون دیگرى ناقص است ، و طبیعى است که میان یک موجود و مکمل وجود او چنین جاذبه نیرومندى وجود داشته باشد و از اینجا مى توان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مى زنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده (مگر آنکه به راستى شرائط خاص و ضرورتى ایجاب تجرد کند.)
به هر حال این آرامش و سکونت هم از نظر جسمى است ، و هم از نظر روحى هم از جنبه فردى و هم اجتماعى.
بیماریهائى که به خاطر ترک ازدواج براى جسم انسان پیش مى آید قابل انکار نیست.همچنین عدم تعادل روحى و ناآرامیهاى روانى که افراد مجرد با آن دست به گریبانند کم و بیش بر همه روشن است.
از نظر اجتماعى افراد مجرد کمتر احساس مسئولیت مى کنند و به همین جهت انتحار و خودکشى در میان مجردان بیشتر دیده مى شود، و جنایات هولناک نیز از آنها بیشتر سرمیزند.
هنگامى که انسان از مرحله تجرد گام به مرحله زندگى خانوادگى مى گذارد شخصیت تازهاى در خود مى یابد، و احساس مسئولیت بیشترى مى کند و این است معنى احساس آرامش در سایه ازدواج.
و امّا مساله ی "رحمت" و "مودت" ، اینها در حقیقت مصالح ساختمانى جامعه انسانى است ، چرا که جامعه از فرد فرد انسانها تشکیل شده همچون ساختمان عظیم و پرشکوهى که از آجرها و قطعات سنگها تشکیل مى گردد.
اگر این افراد پراکنده ، و آن اجزاء مختلف با هم ارتباط و پیوند پیدا نکنند جامعه یا ساختمانی به وجود نخواهد آمد. آن کس که انسان را براى زندگى اجتماعى آفریده این پیوند و ربط ضرورى را نیز در جان او ایجاد کرده است.
فرق میان مودت و رحمت ممکن است از جهات مختلفى باشد:
1-مودت انگیزه ارتباط در آغاز کار است ، اما در پایان که یکى از دو همسر ممکن است ضعیف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد پس رحمت جای آن را مى گیرد.
2-مودت در مورد بزرگترها است که مى توانند نسبت بهم خدمت کنند اما کودکان و فرزندان کوچک در سایه رحمت پرورش می یابند.
3-مودت غالبا جنبه متقابل دارد، اما رحمت یک جانبه و ایثارگرانه است، زیرا براى بقاء یک جامعه گاه خدمات متقابل لازم است که سرچشمه آن مودت است و گاه خدمات بلاعوض که نیاز به ایثار و رحمت دارد.
البته آیه مودت و رحمت را میان دو همسر بیان مى کند ولى این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر(بینکم) اشاره به همه انسانها باشد، که دو همسر یکى از مصادیق بارز آن محسوب مى شوند، زیرا نه تنها زندگى خانوادگى که زندگى در کل جامعه انسانى بدون این دو اصل یعنى مودت و رحمت امکانپذیر نیست،و از میان رفتن این دو پیوند، و حتى ضعف و کمبود آن ، مایه هزاران بدبختى و ناراحتى و اضطراب اجتماعى است.
تفسیر المیزان :
خداوند در اینجا عدهای از آیات را که بر وحدانیت خدای تعالی در ربوبیت و الوهیت دلالت میکند ، ذکر فرموده ، و در آن به امتزاج و آمیختگی خلقت
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 6
سوره مبارکه نور آیه 58
یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لِیَستَئْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَت أَیْمَنُکمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنکمْ ثَلَث مَرَّتٍمِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظهِیرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِثَلَث عَوْرَتٍ لَّکُمْلَیْس عَلَیْکمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّطوَّفُونَ عَلَیْکم بَعْضکمْ عَلی بَعْضٍکَذَلِک یُبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَتِوَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
شما ای کسانی که ایمان دارید باید به کسانی که شما مالک آنان شدهاید و کسانی که هنوز به عقل نرسیدهاند دستور دهید در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگیرند یکی پیش از نماز صبح و دوم هنگام نیم روز که جامههای خویش از تن در میآورید و سوم بعد از نماز شبانگاه که این سه هنگام ، هنگام خلوت شما است و پس از آن میتوانند بدون اجازه وارد شوند و گناهی بر شما و ایشان نیست که هنگام تحرک و برخورد با یکدیگر است ، خدا این چنین آیهها را برای شما بیان میکند که خدا دانا و فرزانه است ( 58 ) .
تفسیر نمونهآداب ورود به جایگاه خصوصى پدر و مادرهمانگونه که قبلا هم گفته ایم مهمترین مساله اى که در این سوره ، تعقیب شده مساءله عفت عمومى و مبارزه با هر گونه آلودگى جنسى است که در ابعاد مختلف مورد بررسى قرار گرفته ، آیات مورد بحث نیز به یکى از امورى که با این مساءله ارتباط دارد پرداخته و خصوصیات آن را تشریح مى کند و آن مساءله اذن گرفتن کودکان بالغ و نابالغ به هنگام ورود به اطاقهائى است که مردان و همسرانشان ممکن است در آن خلوت کرده باشند.نخست مى گوید: ((اى کسانى که ایمان آورده اید باید مملوکهاى شما (بردگانتان ) و همچنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند در سه وقت از شمااجازه بگیرند)) (یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم و الذین لم یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرات ).((قبل از نماز فجر و در نیمروز هنگامى که لباسهاى (معمولى ) خود را بیرون مى آورید، و بعد از نماز عشاء)) (من قبل صلوة الفجر و حین تضعون ثیابکم من الظهیرة و من بعد صلوة العشاء)((ظهیرة )): به معنى نیمروز و حدود ظهر است که مردم در این موقع معمولا لباسهاى روئى خود را در مى آورند و گاه مرد و زن با هم خلوت مى کنند.((ین سه وقت ، سه وقت پنهانى و خصوصى براى شما است) (ثلاث عورات لکم ).((عورة )) در اصل از ماده ((عار)) به معنى ((عیب )) است و از آنجا که آشکار شدن آلت جنسى مایه عیب و عار است در لغت عرب به آن عورت اطلاق شده .کلمه ((عورة )) گاه به معنى شکاف در دیوار و لباس و مانند آن نیز آمده است و گاه به معنى مطلق عیب مى باشد، و به هر حال اطلاق کلمه عورت بر این اوقات سه گانه به خاطر آن است که مردم در این اوقات خود را زیاد مقید به پوشانیدن خویش مانند سایر اوقات نمى کنند و یک حالت خصوصى دارند.بدیهى است این دستور متوجه اولیاى اطفال است که آنها را وادار به انجام این برنامه کنند، چرا که آنها هنوز به حد بلوغ نرسیده اند تا مشمول تکالیف الهى باشند، و به همین دلیل مخاطب در اینجا اولیاء هستند.ضمنا اطلاق آیه هم شامل کودکان پسر و هم کودکان دختر مى شود، و کلمه الذین که براى جمع مذکر است مانع از عمومیت مفهوم آیه نیست ، زیرا در بسیارى از موارد این تعبیر به عنوان تغلیب بر مجموع اطلاق مى گردد همانگونه که در آیه وجوب روزه تعبیر به الذین شده و منظور عموم مسلمانان است سوره بقره آیه 83
ذکر این نکته نیز لازم است که آیه از کودکانى سخن مى گوید که به حد تمیز رسیده اند و مسائل جنسى و عورت و غیر آن را تشخیص مى دهند، زیرا دستور اذن گرفتن خود دلیل بر این است که این اندازه مى فهمند که اذن گرفتن یعنى چه ؟ و تعبیر به ((ثلاث عورات )) شاهد دیگرى بر این معنى است .اما اینکه این حکم در مورد بردگان مخصوص به بردگان مرد است یا کنیزان را نیز شامل مى شود روایات مختلفى وارد شده هر چند ظاهر عام است و شامل هر دو گروه مى شود و به همین دلیل روایت موافق ظاهر را مى توان ترجیح داد.در پایان آیه مى فرماید: ((بر شما و بر آنها گناهى نیست که بعد از این سه وقت بدون اذن وارد شوند، و بعضى به دیگرى خدمت کنند و گرد هم (با صفا و صمیمیت ) بگردند)) (لیس علیکم و لا علیهم جناح بعدهن طوافون علیکم بعضکم على بعض ).آرى ((این چنین خداوند آیات را براى شما تبیین مى کند و خدا عالم و حکیم است (کذلک یبین الله لکم الایات و الله علیم حکیم .واژه طوافون در اصل از ماده ((طواف به معنى گردش دور چیزى است ، و چون به صورت صیغه مبالغه آمده به معنى کثرت در این امر مى باشد، و با توجه به اینکه بعد از آن ((بعضکم على بعض )) آمده مفهوم جمله این مى شود که در غیر این سه وقت شما مجاز هستید بر گرد یکدیگر بگردید و رفت و آمد داشته باشید و به هم خدمت کنید.و به گفته ((فاضل مقداددرکنز العرفان این تعبیر در حقیقت به منزله بیان دلیل براى عدم لزوم اجازه گرفتن در سائر اوقات است ، چرا که اگر بخواهند مرتبا رفت و آمد داشته باشند و در هر بار اذن دخول بخواهند کار مشکلی است .
تفسیر المیزان
یا ایها الذین آمنوا لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم ... وضع ثیاب در جمله تضعون ثیابکم به معنای کندن لباس ، و کنایه است از اینکه اهل خانه در حالی باشند که چه بسا میل نداشته باشند بیگانگان در آن حال ایشان را ببینند .و کلمه ظهیره به معنای وقت ظهر است . و کلمه عورت به معنای عیب است ، و اگر آن را عورت نامیدهاند ، چون هر کس عار دارد از اینکه آن را هویدا کند ، و شاید مراد از آن در آیه شریفه هر چیزی باشد که سزاوار است پوشانده شود .پس جمله یا ایهاالذین آمنوا دنباله جمله سابق است که میفرمود : یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا ... ، که حکم میکرد به اینکه داخل شدن به خانه هر کس موقوف به اجازه گرفتن است ، در نتیجه آیه مورد بحث به منزله استثناء از آن حکم عمومی است ، چون در خصوص غلامان و کنیزکان اجازه گرفتن در سه هنگام را کافی میداند ، و بیش از آن را واجب نمیداند .
و معنای اینکه فرمود : لیستاذنکم الذین ملکت ایمانکم این است که به ایشان دستور دهید که از شما اجازه دخول بخواهند ، و از ظاهر جمله ملکت ایمانکم بر میآید که مراد از آن تنها غلامان است
سوره مبارکه روم:
وَ مِنْ ءَایَتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشرٌ تَنتَشِرُونَ(20)
از نشانه هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس انسانهائى شدید و در روى زمین انتشار یافتید
تفسیرنمونه
آیات خدا در آفاق و انفس !این آیات و قسمتى از آیات بعد نکات جالبى از دلائل توحید و نشانه هاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده ، و بحثهاى گذشته را تکمیل مى نمایدو مى توان گفت رویهمرفته بخش مهمى از آیات توحیدى قرآن را همین آیات تشکیل مى دهد.این آیات که همه با تعبیر من آیاته (یکى از نشانه هاى خدا...) آغاز مى شود و آهنگ مخصوص و لحن گیرا و جذاب و تعبیرات مؤ ثر و عمیقى دارد مجموعا از هفت آیه تشکیل شده که شش آیه آن پشت سر هم و یک آیه جداگانه است (آیه 46 همین سوره ).این هفت آیه تقسیم بندى جالبى از نظر آیات آفاقى و انفسى دارد، به طورى که سه آیه در باره آیات انفسى (نشانه هاى خدا در وجود خود انسان ) و سه آیه در باره آیات آفاقى (نشانه هاى عظمت پروردگار در بیرون وجود انسان ) و یک آیه از آیات انفسى و هم از آیات آفاقى سخن مگوید.قابل توجه اینکه آیاتى که با این جمله شروع مى شود در قرآن یازده آیه بیش نیست که هفت آیه آن در همین سوره روم است ، و دو آیه در سوره فصلت (آیه 37 و 39) و دو آیه در سوره شورى است (آیه 29 و 32) و مجموع این یازده آیه حقا یک دوره کامل توحید است .ذکر این نکته را قبل از ورود در تفسیر آیات نیز لازم مى دانیم که آنچه را قرآن در این آیات به آن اشاره مى کند گرچه مسائلى است که در بدو نظر براى عموم مردم قابل درک و تشخیص است ، ولى با پیشرفت علم و دانش بشرى همواره نکته هاى تازهاى در زمینه آن براى دانشمندان آشکار مى شود که به قسمتى از آن در لابلاى تفسیر این آیات اشاره خواهیم کرد.قرآن در اینجا نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر او است مى رود و مى گوید: ((یکى از نشانه هاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهائى شدید که در روى زمین منتشر گشتید)) (و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده : یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذائى تشکیل دهنده وجود انسان همه ، مستقیما یا بطور غیر مستقیم از خاک گرفته مى شود.دیگر تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است که اگر ویژگى گسترش در آدم آفریده نشده بود به زودى از میان مى رفت و نسل او برچیده مى شد.راستى خاک کجا و انسانى با این ظرافت کجا؟ اگر پرده هاى ظریف چشم که از برگ گل هم لطیفتر و حساستر و ظریفتر است ، همچنین سلولهاى فوقالعاده حساس و ظریف مغز را در کنار خاک بگذاریم و با هم مقایسه کنیم آنگاه مى فهمیم که آفریدگار جهان چه قدرت عجیبى به کار گرفته که از آن ماده تیره کم ارزش چنین دستگاه هاى ظریف و دقیق و پرارزشى را به وجود آورده است ؟.خاک نه نور دارد، نه حرارت ، نه زیبائى و نه طراوت ، و نه حس و نه حرکت ولى در عین حال خمیر مایه انسانى شده است داراى همه این صفات ، آن کس که از چنین موجود مردهاى که کم ارزشترین موجودات محسوب مى شود چنان موجود زنده شگرفى بیافریند شایسته هرگونه ستایش بر این قدرت و علم و دانش بیحساب است ((تبارک الله احسن الخالقین )).این تعبیر ضمنا بیانگر این واقعیت است که در میان انسانها تفاوتى نیست و ریشه همه به یکجا بازمیگردد، همگى پیوند ناگسستنى با خاک دارند و طبعا سرانجام نیز همه به همان خاک بازمى گردند.قابل توجه اینکه کلمه ((اذا)) در لغت عرب معمولا در مورد امور ناگهانى به کار مى رود، ذکر این تعبیر در اینجا ممکن است اشاره به آن باشد که خداوندآنچنان قدرت تکثیر مثل به آدم داد که در مدتى کوتاه ناگهان نسل او در سراسر زمین منتشر شد و جامعه متشکل انسانى را به وجود آورد.
تفسیرالمیزان
منظور از اینکه فرموده شما را از خاک خلق کرده ، این است که : خلقت شما افراد بشر بالاخره منتهى به زمین مى شود، چون مراتب تکون و پیدایش انسان چه مرتبه نطفه ، و چه علقه ، و چه مضغه ، و چه مراتب بعد از آن بالاخره از مواد غذایى زمین است که پدر و مادر او مى خورند، و فرزند در صلب پدر و رحم مادر رشد مى کند، پس انسان پیدایشش از عناصر زمین استو در جمله ((ثم اذا انتم بشر تنشرون (( کلمه ((اذا(( به اصطلاح اهل ادب ، فجائیه (ناگهانى ) است ، و معناى جمله این است که : خداوند شما را از زمین خلق کرد، ناگهان انسانى تمام عیار شدید، و به روى زمین منتشر گشتید، با اینکه انتظار مى رود از زمین مرده مرده اى دیگر پدید آید، نه موجودى جاندار، لیکن ناگهان و یک دفعه موجودى زنده و با شعور و عقل گشته ، و براى تدبیر امر زندگى خود در روى زمین به جنب و جوش در آمدید، پس جمله ((ثم اذا انتم بشر تنشرون (( در معناى همان جمله ((ثم انشاناه خلقا آخر(( مى باشد
پس خلقت انسان یعنى جمع کردن اجزاء و مواد زمینى ، و آنها را بهم ترکیب کردن ، آیتى و همه آن را انسانى داراى حیات و شعور عقلى ساختن ، آیتى و یا آیاتى دیگر است که بر وجود صانعى زنده و علیم دلالت مى کند، صانعى که امور را تدبیر مى کند، و این نظام عجیب را به وجود مى آورد