لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
آیا می دانید معنی لغوی آیات قران چیست ؟
قران در اصل مصدر است به معنی خواندن . چنانکه در بعضی ار ایات معنای مصدری مراد است مثل « ان علینا جمعه و قرانه فاذا قراناء فا تبع قرانه » سپس قران علم است ( اسم خاص ) برای کتاب حاضر که بر حخرت رسول ( ص ) نازل شده است به اعتبار انکه خواندنی است . قران کتابی است خواندنی باید انرا خواند و در معانیش دقت و تدبر نمود . بعضی ها قران را در اص به معنب جمع گرفته اند که اصل ( قرء ) به معنی جمع است دز این صورت می توانید بگویید قران یعنی جامع حقایق و فرموده های الهی . و نیز گفته انداز آن جهت قران نامیده می شود که سوره ها را جمع نموده آنها را به یکدیگر می پیوندد .
وَإنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَِلیمٍ.
(ششمین آیه، از سوره نمل: بیست و هفتمین سوره، از قرآن کریم.)
(و حقّاً و حقیقتاً بر تو آیات قرآن، از جانب خداوند حکیم و علیم، إلقآء میشود!)
در معنای قرآن و فرقان
حضرت آیة الله علّامه طباطبائی قدس الله نفسه در تفسیر فرمودهاند:قُرْأنْ اسم است برای کتاب الهی به اعتبار آنکه خوانده میشود، و قرآئت میگردد.ومعنای تَلْقِیَه مصدر تَلَقِّی با معنای تلقین نزدیک است. و نکره آوردن حکیم و علیم برای تعظیم است. و تصریح به آنکه این قرآن، از نزد خداوند متعال است؛ برای آنستکه: حجّت برای رسالت باشد؛ و نیز برای تأیید معارفی که گذشت؛ و برای صحّت داستانهای أنبیاء علیهم السلام که بعداً بیان میکند.
و اختصاص دادن نزول را از ناحیه این دو اسم گرامی (حکیم وعلیم) برای آنست که بفهماند: قرآن از منبع و سرچشمه حکمت فرود آمده است. و بنابراین هیچ قدرت علمی و شکنندهای نمیتواند آنرا نقض کند و بشکند؛ و هیچ توانی نمیتواند آنرا سُست بنماید. قرآن منبع علم است. نه أخباری که میدهد، تکذیب میشود؛ و نه حکم و قضائی را که میآورد، مورد ایراد و تخطئه قرار میگیرد.)[1]
قرآن ازماده قَرَءَ یَقْرَءُ قَرَاءَهً و قُرْأنَاً، یعنی جمع کردن و ضمّ نمودن بعض از چیزی است با بعضی دیگر. و چون در وقت خواندن، انسان حروفات مختلفه را جمع میکند و با ضمّ بعضی به بعضی دیگر، کلمه پیدا میشود. و سپس کلام و عبارت پدید میآید، لهذا به سخن گفتن و خواندن، قرآئت گویند.
قرآن مصدر از این باب است؛ و عَلَم نهادهاند برای کتاب آسمانی مسلمانان که برپیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلم نازل شده است. و بدینجهت قرآن نامیده شده است که: عقآئده حقّه واقعیّه و احکام و مواعظ و قصص در آن جمع شده است.
بعضی از علمآء رضوان الله علیهم گفتهاند: علّت تسمیه قرآن به قرآن، آنستکه: در میان جمیع کتب آسمانی، قرآن است که در آن ثمره تمام آن کتب، بلکه ثمره جمیع علوم حقّه در آن جمع است؛ و تفصیل هر چیزی را میتوان در آن مشاهده نمود؛ همچنانکه میفرماید:
لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرِةً لِاُولی الْألْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَی وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤمِنُونَ.[2]
(هرآینه تحقیقاً دربیان قصّهها و داستانهای پیامبران و امّتهایشان (همچون یعقوب و یوسف و برادرانش که این سوره از آن بحث دارد) عبرتی است برای اندیشمندان و متفکران. این آیات قرآن، گفتاری ساختگی نیست که من درآوردی باشد؛ و از روی افترآء به خدا نسبت داده شود. بلکه قرآن تصدیق
میکند آنچه راکه درپیش روی آنست (ازکتب سماویّه: تورات و انجیل و غیرهما) و در آن تفصیل و شرح هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت است برای گروهی که ایمان میآورند.)
و همچنین قرآن را تبیان و آشکارا کنند و واضح و هویدا سازنده هر چیز شمرده است:
وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبیَاناً لِکُلِّ شَیْیءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَیُشْرَی لِلْمُسلِمیْنَ.[3]
(و ای پیامبر! ما بر تو فرو فرستادیم کتاب آسمانی قرآن را که،مبیّن و روشن کننده هر چیزی است؛ و هدایت و رحمت و بشارت است برای مسلمانان!)[4]
شاهد بر گفتار ما آیاتی است در قرآن که بر این معنی دلالت دارد، از قبیل:
لَاتُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ- إنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ- فَإذَاَ قرَأنَاهُ فَاتَّبعْ قُرْآنَهُ- ثُمَّ إنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ.[5]
(ای پیغمبر! زبانت را برای خواندن آیات قرآن، به حرکت در میآور؛ تا برای رساندن آنها را به مردم عجله کنی، و شتابزده باشی! ما برعهده خود گرفتهایم که: قرآن را جمع کنیم، و به صورت مجمومهای قابل قرآئت در آوریم پس هنگامیکه آن را گرد آوردیم، و بر تو قرآئت نمودیم؛ در آنوقت از آنچه قرآئت شده است، پیروی کن، و به دنبال آیات قرآئت شده باش- و پس از آن ما برعهده خود گرفتهایم که: آنرا واضح و مبیّن ساخته، و بدون إبهام و گرفتگی در آوریم.)[6]
و از قبیل:
وَقُرأنًا فرَفْنَاهُ لِتَقْتَرأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً.[7]
(و این قرآن را ما جزءجزء، و تکهتکه جدای از هم نموده، و به سوی تو فرستادیم، تا آنرا برای مردم به تدریج بخوانی(و با صبر و حوصله و درنگ آنرا تعلیمشان بنمآئی) و ما به تدریج از مقام عالی و شامخی آنرا نزول دادیم[8])
فُرْقَان نیز از اسامی قرآن است ازماده فَرَقَ یَفْرُقُ فَرْقاً وفُرْقَاناً یعنی بین أجزآء آن جدائی انداخت؛ و لهذا در آیه أخیر: وَ قُرْأنَّا فَرَفْنَاهُ دانستیم که: معنایش آنستکه: قرآن را جزءجزء تفضیل داده، و آنرا محکم و متقن ساختیم.[9]
و بنابراین فُرْقَان که مصدر آنست، به معنای فارق و جداکننده بین حقّ و باطل است؛ و چون این کتاب مبین آسمانی کتاب فَصْل است، نه هَزْل. و کتاب حقّ است، نه باطل. بنابراین جداکننده و تمیز دهنده بین حقّ و باطل است.
شَهْرُ رَمَضانْ الَّذِی اُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْأنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنْ الْهُدَیَ وَالفرقانِ.[10]
(روزه واجب در شهر رمضان است؛ آن ماهی که در آن قرآن نازل شده است. قرآن کتاب هدایت و راهنمآئی است برای مردم. و دارای أدلّه واضحه و حُجَج و براهین ساطعه، و دلآءل متقنهای است، از رهبری و هدایت؛ و کتاب جدا کننده بین حقّ و باطل، و تمیز دهنده میان حقیقت و أوهام است.)
فُرْقَان در قرآن مجید در هفت موضع آمده است. و در همه جا به معنای قوّه تشخیص حقّ از باطل، و نور بصیرتی است که برای مؤمنین در أثر تقوی حاصل میشود. و قرآن کهشامل جمیع معارف است أعمِّ از آنچه بر أنبیای سالفه وحی میشده، و برای پیامبر ما بیان شده است؛ و أعمِّ از آنچه برخود رسول الله وحی
شده است؛ نیز فرقان است.
و آنچه از روایات آورده از أئمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین استفاده میشود، آنستکه: قرآن به مجموع آیات الهی گفته میشود؛ خواه محکم باشد؛ و خواه متشابه؛ و فرقان به خصوص آیات محکم إطلاق میگردد.
درتفسیر نورالثَّقلینْ از اُصول کافی، از علی بن ابراهیم، از پدرش از ابنسنان یا غیر او، از کسی که وی را ذکر کرده است، روایت میکند که او گفت:سَألْتُ أبَاعَبْدِاَلله عَلَیْهِ السَّلامُ عَنِ قرآن و الْفُرقَانِ. أ هُمَا شَیْئًانِ أوْ شَیْیءٌ وَاحِدٌ؟!
من از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم از قرآن و فرقان، که آیا آنها دو چیز هستند؛ یا چیز واحدی؟!
فَقَالَ عَلَیْهِ السّلامُ: الْقُرْأنُ جُمْلَةُ الْکِتَابِ؛ وَالْفُرقَانُ الْمُحْکَمُ الْوَاجِبُ الْعَمَلُ بِهِ[11]
حضرت فرمود: قرآن به تمام الهی گویند؛ و فرقان به خصوص محکماتی که عمل بدانها واجب است.
وهمچنین درصحیفه سَّجادیَّه،دردعای ختم قرآن،عرض میکند:
الَّهُمَّ إنَّکَ أعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أنْزَلْتَهُ نُوراً؛وَجَعَلْتَهُ مُهَیْمِناً عَلَی کلِّ کتابٍ أنْزَلْتَهُ؛وَفَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ! وَفُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلَالِکَ وَحَرَامِکَ! وَقُرْأَنَّاأعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائعِ أحْکَامِکَ![12]
(بار پروردگارا! حقّاً تو مرا بر ختم نمودن و به پایان رسانیدن کتاب خودت، کمک نمودی؛ آن کتابی که چون آن را فرو فرستادی، نور بود؛ و آنرا
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 14
آیات 1 - 10، سوره حجرات
سوره حجرات مدنى است و هیجده آیه دارد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 454
ترجمه آیات
به نام اللّه که رحمان و رحیم است اى کسانى که ایمان آورده اید در حکم کردن از خدا و رسول او پیشى مگیرید و از خدا پروا کنید که خدا شنواى دانا است (1).
اى کسانى که ایمان آورده اید صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه برنیاورید و با او به صوت بلند سخن مگویید آن چنان که با یکدیگر سخن مى گویید تا اعمالتان ندانسته بى نتیجه نشود (2).
به درستى آنان که صوت خود را در برابر رسول خدا آهسته برمى آورند کسانیند که خدا دلهایشان را براى تقوى بیازموده ، ایشان مغفرت و اجرى عظیم دارند (3).
به درستى آنان که تو را از پشت دیوار حجره ها بانگ مى زنند بیشترشان تعقل ندارند (4).
و اگر ایشان صبر کنند تا تو از خانه به سویشان در آیى برایشان بهتر است و خدا آمرزگار رحیم است (5).
هان اى کسانى که ایمان آورده اید اگر فاسقى خبرى برایتان آورد تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به قومى بى گناه حمله کنید و بعدا که اطلاع یافتید از کرده خود نادم شوید (6).
و بدانید که رسول اللّه در بین شما است باید که از او اطاعت کنید و اگر او شما را در بسیارى امور اطاعت کند خود شما به تنگ مى آیید و لیکن خداى تعالى ایمان را محبوب شما کرد و در دلهایتان زینت داد و کفر و فسوق و عصیان را مورد نفرتتان قرار داد اینان رشد یافتگانند (7).
رشدى که خود فضلى از خدا و نعمتى از او است و خدا داناى فرزانه است (8).
اگر دو طائفه از مؤ منین به جان هم افتادند بینشان اصلاح کنید پس اگر معلوم شد یکى از آن دو طائفه بر دیگرى ستم مى کند با آن طائفه کارزار کنید تا به حکم اجبار تسلیم امر خدا شود و اگر به سوى خدا برگشت بین آن دو طائفه به عدل اصلاح کنید (و باز هم توصیه میکنم که ) عدالت را گسترش دهید که خدا عدالت گستران را دوست مى دارد (9).
تنها مؤ منین برادر یکدیگرند پس بین برادران خود اصلاح کنید و از خدا پروا کنید، شاید مورد رحمش قرار گیرید (10).
بیان آیات
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 455
مسائل و مطالبى که سوره مبارکه حجرات مشتمل بر آنستاین سوره مشتمل بر مسائلى از احکام دین است ، احکامى که با آن سعادت زندگى فردى انسان تکمیل مى شود، و نظام صالح و طیب در مجتمع او مستقر مى گردد. بعضى از آن مسائل ادب جمیلى است که باید بین بنده و خداى سبحان رعایت شود، و پاره اى آدابى است که بندگان خدا باید در مورد رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) رعایت کنند، که در پنج آیه اول سوره آمده . بعضى دیگر آن ، احکام مربوط به مسائلى است که مردم در برخورد با یکدیگر در مجتمع زندگى خود باید آن را رعایت کنند. قسمتى دیگر مربوط به برترى هایى است که بعضى افراد بر بعض دیگر دارند، و تفاضل و برترى افراد از اهم امورى است که جامعه مدنى انسان با آن منتظم مى شود، و انسان را به سوى زندگى توام با سعادت و عیش پاک و گوارا هدایت مى کند، و با آن بین دین حق و باطل فرق مى گذارد، و مى فهمد کدام دین حق است ، و کدام از سنن اجتماعى قومى است . و در آخر، سوره را با اشاره به حقیقت ایمان و اسلام ختم نموده ، بر بشریت منت مى گذارد که نور ایمان را به او افاضه فرموده است.
این سوره به شهادت مضامین آیاتش در مدینه نازل شده ، به استثناى آیه ((یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى ...(( که بعضى در باره مدنى بودن آن حرف دارند، که به زودى خواهد آمد.
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَینَ یَدَىِ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سمِیعٌ عَلِیمٌ
کلمه ((بین یدى ((در باره هر چیز استعمال شود، به معناى جلوى آن چیز است ، و این استعمالى است شایع ، چیزى که هست یا مجازى است و یا استعاره اى . و اینکه این کلمه را هم به خدا نسبت داده و هم به رسول خدا، خود دلیل بر این است که منظور از آن ، جلو چیزیست مشترک بین خدا و رسول و آن مقام حکمرانى است ، که مختص است به خداى سبحان و - با اذنش - به رسول او همچنان که در جاى دیگر فرموده : ((ان الحکم الا لله ((، و نیز فرموده : ((و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن اللّه((.
و نیز شاهد بر اینکه مراد از بین یدى حکم است ؛ این مى باشد که آیه شریفه را با جمله ((یا ایها الذین امنوا(( آغاز، و با جمله (( و اتقوا اللّه ان اللّه سمیع علیم (( ختم کرده ، که از ظاهر آن برمى آید مراد از (( بین یدى (( آن مقامى است که ارتباط به مؤ منین متقى دارد؛ به کسانى ارتباط دارد که هم به خدا و رسولش ایمان دارند، و هم از آن دو پروا. و آن مقام همان مقام حکم است که مؤ منین احکام اعتقادى و عملى خود را از آن مقام مى گیرند.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 456
توضیح معناى جمله : ))لا تقدموا بین یدى الله و رسوله (( و بیان اینکه مفاد آن این است که هیچ حکمى را بر حکم خدا و رسول مقدم مدارید
با این تقریب روشن گردید که مراد از ))لا تقدموا(( هم این است که هیچ حکمى را بر حکم خدا و رسولش مقدم مدارید، حال یا مراد این است که قبل از گرفتن کلام و دستور خدا و رسول در باره حکم چیزى سخنى نگویید، و یا قبل از گرفتن دستور خدا عملى را انجام ندهید. لیکن از اینکه به دنبال کلام مى فرماید: ))ان اللّه سمیع علیم : خدا شنوا و داناست (( مثل اینکه برمى آید مراد تقدیم قول است ، نه تقدیم فعل و نه اعم از آن دو، که هم شامل قول شود و هم فعل ، و گر نه اگر مراد قول و فعل هر دو بود، مى فرمود: ))ان اللّه سمیع بصیر : خدا شنوا و بینا است (( هم سخن شما را مى شنود، و هم عمل شما را مى بیند، همچنانکه در بسیارى از موارد که پاى فعل در کار است کلمه (( بصیر(( را آورده ، مثلا مى فرماید: (( و اللّه بما تعملون بصیر((. پس حاصل معناى آیه این شد: اى کسانى که ایمان آورده اید، در جایى که خدا و رسول او حکمى دارند، شما حکم نکنید - یعنى حکمى نکنید مگر به حکم خدا و رسول او - و باید که همواره این خصیصه در شما باشد، که پیرو و گوش به فرمان خدا و رسول باشید.
و لیکن از آنجایى که هر فعل و ترک فعلى که آدمى دارد، بدون حکم نمى تواند باشد. و همچنین هر تصمیم و اراده اى که نسبت به فعل و یا ترک فعلى دارد آن اراده نیز خالى از حکم نیست ، در نتیجه مى توان گفت که مؤ من نه تنها در فعل و ترک فعلش باید گوش به فرمان خدا باشد، بلکه در اراده و تصمیمش هم باید پیرو حکم خدا باشد. و نهى در آیه شریفه ما را نهى مى کند از اینکه هم به سخنى اقدام کنیم که از خدا و رسول نشنیده ایم و هم به فعلى و یا ترک فعلى اقدام کنیم که حکمش را از خدا و رسول نشنیده ایم ، و هم نسبت به عملى اراده کنیم که حکم آن اراده را از خدا و رسولش نشنیده ایم . در نتیجه آیه شریفه نظیر و قریب المعنى با آیه ))بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون (( مى شود که در باره اوصاف ملائکه مى فرماید: از کلام خدا سبقت نمى گیرند، و همواره به امر اوعمل مى کنند.و این اتباعى که در جمله ))لاتقدموابینیدىاللّهورسوله(( بدان دعوت مى کند، همان داخل شدن در ولایت خدا، و وقوف در موقف عبودیت ، و سیر در آن مسیر است ، به طورى که عبد در مرحله تشریع مشیت خود را تابع مشیت خدا کند، همانطور که در مرحله تکوین مشیتش تابع مشیت خدا است و خداى تعالى در آن باره فرموده : ((و ما تشاون الا ان یشاء اللّه ((، و نیز فرموده : ((و اللّه ولى المؤ منین ((، و نیز فرموده : ((و اللّه ولى المتقین ((.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 457
این بود نظریه ما در تفسیر آیه مورد بحث ، و مفسرین وجوهى دیگر ذکر کرده اند که بعضى از آنها از نظر شما مى گذرد:
وجوه مختلف دیگرى که مفسرین در معناى جمله فوق گفته اند1 ((تقدیم (( در این آیه به معناى (( تقدم (( است ، یعنى اگر کلمه (( تقدیم (( در جاهاى دیگر متعدى و به معناى جلو انداختن چیزیست ، در اینجا به معناى تقدم و جلو افتادن است ؛ و معناى آیه اینست که : از خدا و رسولش جلو نیفتید، و قبل از امر و نهى خدا و رسول امر و نهى نکنید، و قبل از دستور خدا و رسول هیچ کارى را فیصله ندهید.و چه بسا گفته باشند که (( تقدیم (( در آیه به همان معناى معروف کلمه است ، لیکن در اینجا با صرفنظر از متعلقاتش استعمال شده ، مانند آیه (( یحیى و یمیت ((، که معنایش متعدى است ، ولى کارى ندارد به اینکه چه کسى را زنده و چه کسى را مى میراند، در نتیجه معنایش همان معناى تقدم مى شود، یعنى جلو قرار گرفتن چیزى از چیز دیگر. و چون لفظ آیه مطلق است تمامى انواع تقدم را مى گیرد: تقدم در سخن گفتن ، تقدم در عمل ، و حتى تقدم در راه رفتن ، و تقدم در نشستن ، و تقدم در عبادتهایى که وقت معین دارد، مثل نماز ظهر خواندن در قبل از ظهر، و تقدمهاى دیگر.2 مراد از آیه شریفه این است که مؤ منین را نهى کند از سخن گفتن قبل از رسول خدا، یعنى وقتى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) در مجلس حاضر است و شخصى از آن جناب سؤ الى مى کند، قبل از آنکه آن جناب پاسخ بگوید، شما درپاسخ گفتن جلو نیفتید.
معناى آیه این است که : مادام که خدا و رسول دستورى به شما نداده اند، هیچ سخنى مگویید، و هیچ عملى انجام ندهید.
معناى آیه این است که : سخن خود را مقدم بر سخن رسول خدا مکنید، و عمل خود را مقدم بر عمل او نسازید، و به احدى اجازه ندهید جلوتر از اوراه برود.اشکالى که در سه وجه اخیر است این است که منظور از آیه را نهى از تقدم بر رسول خدا دانسته اند، و حال آنکه در آیه نهى فرموده از تقدم بر خدا و بر رسول خدا، و ظاهرا خواسته اند بگویند آوردن کلمه ((اللّه (( در آیه شریفه تنها جنبه تشریف دارد، مثل اینکه مى گویى : ((اعجبنى زید و کرمه - مرا به شگفت آورد زید و کرامت او(( پس آوردن نام خدا قبل از نام رسول خدا تنها براى این است که اشاره کند به اینکه سبقت جستن به رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) سبقت جستن بر خدا هم هست .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 458
و شاید دقت در آنچه ما در تفسیر آیه گفتیم ، خواننده را باز بدارد از اینکه یکى از این وجوه را بپذیرد.
(( و اتقوا اللّه ان اللّه سمیع علیم (( - در این جمله بندگان را امر به تقوى مى کند، و چون موقف بنده موقف پیروى و عبودیت است ، و انسان جز ظرف عبودیت ظرفى دیگر ندارد، لذا تقوى را مطلق آورد و نفرمود از چه چیز بپرهیزید.
و جمله (( ان اللّه سمیع علیم (( نهى از تقدم و امر به تقوى را تعلیل مى کند، مى فرماید از خدا بترسید، و این امر را اطاعت و آن نهى را امتثال کنید، و با زبان سر و با زبان سر بر خدا و رسولش تقدم مجویید، که خدا سخنان شما را مى شنود و از اعمال ظاهر و باطن شما خبر دارد.
مراد از اینکه فرمود: صداى خود را از صداى پیامبر بلندتر نکنید
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصوَتَکُمْ فَوْقَ صوْتِ النَّبىِّ ...
منظور از اینکه مى فرماید: صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه مکنید، این است که وقتى با آن جناب صحبت مى کنید، صدایتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد، چون - به طورى که گفته اند - دو عیب در این عمل هست : یا منظور شخصى که صداى خود را بلند مى کند این است که توهینى به آن جناب کرده باشد، که این کفر است . و یا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است که رعایت مقام آن جناب را نمى کند، و این خلاف دستور است ، چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظیم کنند.
مى فرماید: (( و لا تجهروا له بالقول کجهر بعضکم لبعض (( با آن جناب آن طور که با یکدیگر صحبت مى کنید داد و فریاد مکنید، چون رعایت احترام و تعظیم آن جناب اقتضاء دارد در هنگام تخاطب گوینده صدایش کوتاه تر از صداى آن حضرت باشد. پس به طور کلى ، با صداى بلند صحبت کردن فاقد معناى تعظیم است ، و با بزرگان به صداى بلند صحبت کردن . نظیر مردم عادى ، خالى از اسائه ادب و وقاحت نیست .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 459
توضیح راجع به جمله : (( ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون (( و وجوهى که درباره ظهور آن در اینکه بدون کفر هم عمل حبط مى شود گفته شده است(( ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون (( یعنى (( لئلا تحبط، او کراهه ان تحبط اعمالکم ((: به صداى بلند سخن مگویید تا اعمال شما حبط نشود. و این جمله متعلق به هر دو نهى است ، معنایش این است که : اگر گفتیم به روى آن جناب فریاد نزنید و اینکه گفتیم به صداى بلند صحبت نکنید، آن طور که در بین خود صحبت مى کنید براى این است که اعمالتان به این وسیله و ندانسته باطل نشود، چون این دو عمل باعث حبط و بطلان اعمال صالح است . و ما در جلد دوم این کتاب بحثى پیرامون مساءله حبط اعمال گذرانیدیم .
بعضى از مفسرین احتمال داده اند که جمله (( ان تحبط(( تعلیلى باشد براى عملى که از آن نهى شده ، یعنى فریاد زدن و بلند حرف زدن ، و معنا این باشد که : این عمل که به منظور حبط انجام مى دهید عملى است که نهى شده ، و فرق بین اینکه جمله مزبور تعلیل نهى باشد، یا تعلیل منهى عنه ، این است که در اولى فعل منهى عنه تعلیل شده و در دومى فعل تعلیل شده مورد نهى قرار گرفته . و خواننده محترم مى داند که دومى توجیهى تکلف آور است .
و ظاهر آیه شریفه این است که بلند کردن صداى خود از صداى رسول خدا، و بلند سخن گفتن در حضور آن جناب ، دو عمل گناه و موجب حبط عمل است ، پس استفاده مى شود که غیر از کفر گناهانى دیگر نیز هست که باعث حبط مى شود.
عده اى آیه را چنین توجیه کرده اند که : مراد از حبط، ثواب نداشتن خود عمل است ، نه اینکه این عمل مانند کفر، ثواب سایر اعمال را باطل مى کند. در مجمع البیان مى گوید: اصحاب ما گفته اند: معناى حبط عمل در جمله (( ان تحبط اعمالکم (( این است که همین سخن گفتن مسلمانان با رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) اگر با رعایت ادب و تعظیم آن جناب باشد مستحق ثواب مى باشند، و اگر همین سخن گفتن را طورى انجام دهند که رعایت احترام آن جناب نشود مستحق عقاب مى شوند، و آن ثواب هم از دستشان مى رود، پس همین عملشان حبط شده ، پس این آیه هیچ ربطى به اهل عذاب ندارد.
دلیل این گفتار ما این است که در آیه مورد بحث احباط به خود عمل معلق شده ، و بعضى از مفسرین آن را مربوط کرده اند به ثوابى که در برابر عمل مستحق مى شود، و این خلاف ظاهر است .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 18 صفحه : 460
رد توجیه کسانى که مراد از حبط را ثواب نداشتن خودعمل دانسته انداین توجیه درست نیست ، براى اینکه در حبط مربوط به کفر هم که بدون هیچ شکى منظور از آن حبط ثواب اعمال است نیز حبط معلق شده به خود اعمال ، همان طور که در این آیه نیز چنین است . پس ناگزیریم در اینجا هم آیه را حمل کنیم به همان معنایى که آیه حبط مربوط به کفر را حمل کردیم . آنجا گفتیم که کفر، ثواب عمل را حبط مى کند، اینجا نیز باید همین را بگوییم ، و هیچ فرقى بین این دو مورد نیست . و این که گفتند خلاف ظاهر است قبول نداریم ، براى اینکه بطلان عمل همین است که اثر مترتب بر آن باطل شود.
بعضى دیگر آیه را چنین توجیه کرده اند که : تنها کفر باعث حبط است ، و اگر در این آیه فریاد زدن به روى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) و بلند صحبت کردن را هم باعث حبط دانسته از این جهت نبوده که خود این رفتار باعث حبط مى شود، بلکه از این جهت بوده که ممکن است گاهى این عمل باعث اذیت شدن آن جناب شود، و اذیت کردن رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) کفر و مایه حبط عمل است .
توجیه بعضى مفسرین که نهى در آیه را به ملاک پرهیز از عملى که باعث آزار پیامبرمى شود دانسته اند
بعضى هم گفته اند: هر چند در آیه از مطلق بلند حرف زدن نهى شده ولى ما مى دانیم که ملاک آن پرهیز از عملى است که ممکن است باعث آزار رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) شود و چون آزار آن جناب به اتفاق مسلمین کفر و باعث حبط عمل است ، لذا به طور مطلق از عملى که گمان آزار پیغمبر در آن هست نهى کرده ، چه اینکه آزار باشد و چه نباشد. و این به دو منظور بوده یکى حمایت از حرمت آن جناب ، و یکى پیش گیرى و از بین بردن ماده فساد.و چون این عمل مورد نهى ، دو قسم بوده ، یکى به حد کفر مى رسیده و آن صورتى است که رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله وسلّم ) را آزار دهد، و یکى هم به حد کفر نمى رسیده ، و نیز از آنجا که دلیلى نبوده این دو قسم عمل را مشخص کند، و اگر هم فرض کنیم بوده مردم در بیشتر مواقع توجهى به آن نداشتند لذا مکلفین باید به عنوان احتیاط از هر دو قسم ، احتیاط مى کردند، تا از آن هم که به حد اذیت مى رسیده اجتناب کرده باشند.
و جمله (( ان تحبط اعمالکم و انتم لا تشعرون (( هم به همین مشخص نبودن این دو قسم اشاره مى کند، و الا اگر به صداى بلند سخن گفتن با آن جناب به طور مطلق حرام مى بود - چه به حد اذیت برسد و چه نرسد - دیگر جا نداشت بفرماید ندانسته اعمالتان حبط شود چون مورد تکلیف منحصر به یک قسم بود، یعنى بلند حرف زدن ، حال اگر به حد آزار برسد کفر هم بود، و اگر نرسد حداقل حرام بود پس به طور قطع بلند حرف زدن حرام بوده ، دیگر چه معنا دارد عدم شعور و عدم تشخیص را در اینجا بیاورند، با اینکه شعور بطور مطلق ثابت است - این بود خلاصه گفتار صاحب مجمع البیان .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 27
موضوع تحقیق :
بررسی آیات و احادیث در گلستان
منبع :
گلستان سعدی
به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی
مقدمه
سعدی، شاعر بزرگ و نویسندة گران قدر ایران اثر مشهور خود گلستان را در بهار سال 656 هـ . ق تصنیف کرد بزودی آوازة این کتاب در همه جا پیچید خاص و عام آن را به مطالعه گرفتند و پسندیدند و قرنهاست در سراسر قلمرو زبان فارسی و بسیاری از کشورهای اسلامی و غیره آن را بدرس می خوانند. با آنکه اسلوب بیان گلستان یکی از مظاهر زیبایی آن است که در ترجمه محفوظ نمی ماند این کتاب به زبانهای مختلف جهان بارها ترجمه شده است. چندان که شاید بتوان گفت تعداد آن ترجمه ها و پژوهشها در دیگر زبانها بیش از چاپها و تحقیقاتی است که از گلستان و دربارة گلستان به زبان فارسی صورت گرفته و انتشار یافته است. نثر گلستان ساده و طبیعی و حتی گاهی نزدیک به زبان محاوره است و بسیاری از جمله های موزون و مسجع لطیف است یکی از امتیازات بارز گلستان سعدی این است که اوضاع اجتماعی عصر سعدی در گلستان متجلی شده است آنچه در گلستان بیش از هر چیز جلب نظر می کند تجربه های فراوان سعدی در زندگانی است حشر و نشر سعدی با انواع اشخاص و تأمل در رفتار و خلقیات آنان موجب آمده که در گلستان از طبقات مختلف مردم سخن رود. در این تحقیق به بررسی آیات و احادیث و همچنین جمله ها و اشعار عربی در گلستان پرداخته شده است و برای هر یک از آیات و احادیث شاهدی نظیر یک بیت شعر یا جمله آورده شده است به امید آنکه تحقیق ارائه شده مورد توجه استاد گرامی واقع شود.
اشعار و جمله های
عربی
بَلَغَ العُلی بِکَمالِهِ کَشَفَ الدّجی بِجَمالِهِ
حَسُنَتْ جَمیعُ خِصالِهِ صَلُّوَ عَلَیهِ وَ آلِه
بواسطه کمال خود به بلند پایگی رسید به نور جمال خویش تاریکی را برطرف کرد همه خوبیها و صفات او نیکوست بر او و خاندانش درود باد
شاهد: در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
قَدِّمِ الخُروُجَ قَبلَ الْوُلُوج
بیرون آمدن را بر داخل شدن مقدم بدار در هر کاری
شاهد : مردیت بیازمای وانگه زن کن
از نابینایان که تا جای نبینند پای ننهد
اذا ایَئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ کَسِنَّورِ مَغْلُوبٍ یَصُولُ عَلَی الکَلْبِ
هر گاه آدمی ناامید شود زبان دارازی می کند چنانچه گربه شکست خورده نیز به سگ حمله آرد.
شاهد : هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید
اَقَلُّ جِبالِ الاَرْضِ طُورٌ و اِنَّهُ لَاَ عْظَمُ عِنْدَ اللَّهَ قَدْراً وَ مَنْزِلاً
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
آیات جنین شناسی در قرآن
در بخش سوم این کتاب، مقالات متعددی درباره «اعجاز علمی قرآن» در خصوص جنینشناسی وجود دارد که برخی در پی اثبات آن هستند و برخی در پی نفیاش! ولی پرسشی همواره مطرح است: به چه دلیل در قرآن به این مطالب اشاره شده؟ و یا اینکه مطالب جنینشناسی قرآن استدلالات چه مباحثی هستند؟
به جز در سوره علق (2:96) که جزء اولین آیات نازل شده بر پیامبر است و تأکید دارد بر آفرینش انسان از علق؛ در سایر آیات (1) یا از نعمتهای فراوان باریتعالی سخن گفته میشود و (2) یا از آفرینش اولیه کسانی که به قیامت اعتقاد ندارند. این آیات را به ترتیب سورههای قرآن میخوانیم. در آوردن این آیات سعی شده که فقط به همان آیه خاص اکتفا نگردد بلکه – تا حد ممکن – آیات دیگر قبل و بعد آن که با هم هم موضوع هستند نیز آورده شود.
1- النحل 4:16: خلق السموات و الارض بالحق تعالی عما یشرکون* خلق الانسان من نطفه فاذا هو خصیم مبین* و الانعام خلقها لکم فیهادف و منافع و منها تاکلون* و لکم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون*
«آسمانها و زمین را به حق آفرید و از آنچه شریکش قرار میدهند برتر است* انسان را از نطفه بیافرید و همو بود که به ناگاه آشکارا از در دشمنی درآمد* بدینگونه چهارپایان را برای انتفاع شما آفرید و در آن حرارت و منافعی است و از گوشتشان میخورید در آمد و شد صبح و شام آنها برایتان زینت است*
2- الکهف 37:18: واضرب لهم مثلاً رجلین جعلنا لاحد هما جنّتین من اعناب و حففنا هما بنخل و جعلنا بینهم زرعاً * کلتا الجنّتین اتتا کلها و لم تظلم منه شیئاً و فجرنا خلا لهما نهراً * و کان له ثمر فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالاً و اعزّ نفراً* و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابداً* و ما اظن السِاعه قائمه و لئن رددت الی ربی لاجدن خیراً منها منقلباً* قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت بالّذی خلقک من تراب ثم من نطفه ثم سویک رجلاً* لکنا هو الله ربی و لا اشرک بربی احدا*
برای آنها مثل آن دو مرد را بیان کن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و اطراف آن را با درختان خرما پوشاندیم و میان دو باغ را کشتزاری قرار دادیم* هر دو باغ به ثمر نشسته بودند و کم و کاستی در میان نبود و میان آن دو نهر بزرگی روان کردیم* صاحب باغ که دارایی بسیار داشت با دوستش به گفتگو پرداخت و گفت: «من از لحاظ ثروت بر تو برتری دارم و نفراتم نیرومندترند* آن به خود ستم کرده به باغش گام نهاد و گفت: «گمان نمیکنم هرگز این باغ نابود شود. و باور نمیکنم قیامتی در کار باشد، اگر هم به سوی پروردگارم باز گردم، جایگاهی بهتر از اینجا خواهم یافت.» * در آن حال دوستش که با او گفتگو میکرد، گفت: «آیا بر آن کس که تو را از خاک و پس آنگاه از نطفه آفرید و بعد از آن به صورت مرد کاملی درآورد کافر شدی؟»* بلکه خدای یگانه پروردگار من است و هیچ کس را شریک او قرار نمیدهم*
3- الحج 5:22: یا ایها النّاس اتّقوا ربکم ان زلزله السِاعه شیئ عظیم* یوم ترونها تذهل کلّ مرضعه عمِا ارضعت و تضع کلّ ذات حمل حملها و