انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

انواع فایل

دانلود فایل ، خرید جزوه، تحقیق،

ادبیات حماسی 11 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 11

 

ادبیات حماسی

در حماسه شاعر با داستان هایی شفاهی سروکار دارد که در آن ها شرح پهلوانی ها، عواطف و احساسات مختلف مردم یک روزگار و مظاهر میهن دوستی و فداکاری و جنگ با قباهی ها و سیاسی ها آمده است. هر حماسه باید دارای سه زمینه ی «داستانی»، « قهرمانی »، « ملی » باشد.

حماسه طبیعی :

منظومه های حماسه طبیعی عبارت است از نتایج افکار و علایق و عواطف یک ملت که در طی قرن برای بیان وجوه عظمت و نبوغ آن قوم است. این نوع حماسه ها سرشار از یاد جنگ ها پهلوانانی ها، جان فشانی ها و در عین حال لبریز از آثار تمدن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرن های معینی از ادوار ایشان است که معمولاً از آن ها بود و رهایی پهلوانی تغییر می کنیم.

در منظومه های حماسی شاعر به ابداع و آفرینش توجهی ندارد بلکه داستان های مدون کتبی یا شفاهی را که ظاهراً بعضی وقایع خارجی سرچشمه گرفته اند با قدرت شاعرانه ی خویش نقل می کند. نمونه هایی از حماسه طبیعی می توان نبرد رستم و اشکبوس و شاهنامه ابوالقاسم فردوسی را در ادب فارسی نام برد.

حماسه مصنوع

این نوع حماسه تقلیدی از حماسه است. در تدوین حماسه مصنوع همه افراد یک قوم یا ملت دخالت ندارند بلکه فقط شاعر آن را می سراید و در آن به جای آفرینش حماسه به بازآفرینی حماسه می پردازند.

در حماسه مصنوع شاعر با داستان های پهلوانی و معینی سروکار ندارد بلکه خود به ابداع و ابتکار می پردازد و داستانی را به وجود می آورد در این حماسه ها شاعران آزاد و مختارند با رعایت قواعد و قوانینی که ناظر بر شعر حماسی است به دل خواه موضوع داستان خود را ابداع کنند تخیل خویش را در آن وارد کنند.

برای نمونه می توان سروده ی ویرژیل شاعر روم باستان و سفرنامه حمدالله مستوفی در زبان فارسی را نام برد.

از کتاب زبان و ادبیات فارسی 1 و2 عمومی دوره پیش دانشگاهی.

درس مشترک کلیه رشته استفاده شده در فصل دوم و سوم و صفحه 15

رستم و اشکبوس

1- دلیری کجا نام او اشکبوس همی برخروشید بر سان کوس

دلاوری که نام او اشکبوس بود مانند طبل فریاد کشید.

2- بیامد که جوید ز ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد به گرد

به طرف ایران آمد برای جنگیدن که سر هم نبرد خودش را به خاک بمالد.

3- بشد تیز رهام با خود و گبر همی گرد رزم اندر آمد به ابر

رهام خیل سریع با کلاه خود و زره جنگی به طرف میدان رفت آنقدر جنگ شدت داشت که مانند گردی از زمین بلند شد.

4- برآویخت رهام با اشکبوس برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

رهام با اشکبوس گلاویز شد و صدای شیپور و طبل جنگی از هر دو سپاه بلند شد.

5- به گرز گران دست برد اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس

اشکبوس گرز سنگین خود را به دست گرفت زمین مثل آهن سخت شد و آسمان پر از گرد و غبار شد.

6- برآمیخت رهام گرز گران غمی شد پیکار دست سران

رهام گرز سنگین خود را گلاویز کرد و دست هر دو از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد.

7- چو رهام گشت از کشانی ستوه بپیچید زو روی و شد سوی کوه

هنگامی که رهام از کشانی به ستوه آمد رویش را از او برگرداند و به طرف کوه فرار کرد.

8- ز قلب سپاه اندر آشفت توس بزد اسب کاید بر اشکبوس

توس از وسط سپاه خشمگین شد اسبش را به حرکت درآورد و به جنگ اشکبوس رفت.

9- تهمتن برآشفت و با توس گفت که رهام را جام باده ست جفت

رستم خشمگین شد و به توس گفت رهام همیشه اهل بزم و شرابخواری است.

10- تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار

تو مرکز سپاه را منظم کن من همین حالا بدون اسب به جنگیدن می روم ( جنگ را شروع می کنم ).



خرید و دانلود  ادبیات حماسی 11 ص


ادبیات داستانی ایران 11 ص

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 12

 

روند تحول ادبیات معاصر ایران ، بارها ، به علت های گوناگون اجتماعی _ فرهنگی ، قطع شده و پس از یک دوره فترت با دیگر با حرکتی تازه آغاز شده است . برای ارایه گزارشی به هم پیوسته از این تاریخ گسسته صد ساله ، نویسندگان را در سه نسل می توان دسته بندی کرد : پیشگامان ، نسل میانه ، نوخیزان آنچه ادبیات هر نسل را متفاوت با ادبیات نسل پیش میکند، تغییر نحوه نگاه به زندگی و طرز تلقی از وظیفه ادبیـات است. رد این تغییـرات را می توان در رمان ها و مجموعه داستانهای یک قرن اخیـر از 1274 تا 1377 .ش. دنبال کرد

پیشگامان : از 1274 تا 1320 ش

از قصه های منظوم ادبیات متقدم از قبیل شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی که بگذریم ، داستان های منثور فراوانی داشته ایم : از سمک عیار تا امیر ارسلان . اما برخلاف حکایت کوتاه که جایگاه والایی در سنت ادبی ایران داشت ، این داستان ها ی بلند هیچ گاه جدی گرفته نشدند و در حاشیه نظام ادبی مسلط ماندند و به ندرت به درجه ادبی بودن رسیدند . اما تاثیر آنها را ، به هنگام دگردیسی حکایت بلند و سنتی ایرانی به رمان اروپایی احساس می کنیم. نخستین رمان نویسان ایرانی از نظر شکل بخشیدن به حوادث رمان حول محور سفر و شیوه شخصیت پردازی از داستان ها ی بلند منثور، تاثیر پذیرفته اند . آثاری که اینان نوشتند ثمره برخورد تجدد با جامعه ای سنتی است ؛ برخوردی که موجد بحران نظام سیاسی و اجتماعی می شود و شکل گرفتن روشنفکرانی را در پی دارد که ضوابط جدیدی برای اصلاح جامعه پیشنهاد می کنند . در درون این تحولات اجتماعی و سیاسی است که شکلهای جدید ادبی و در درجه اول رمان رشد می کنند . رمان، زاده بحرانی است که بین شکل های خلق شده برای دنیایی در شرف فروپاشی و نابودی ، و شکل های تازه ای که پاسخگوی وضع جدیدند پدید می آید.

اما مهم ترین عواملی که زمینه های مادی پیدایش رمان فارسی را فراهم آورد صنعت چاپ و مطبوعات بود . رجال اصلاح طلبی مانند عباس میرزا قاجار پس از شکست ایرانیان در جنگ با روس ها به خود آمدند و دریافتند که آینده کشور بستگی به دست یابی به علوم جدید دارد . به همین منظور محصلاتی به فرنگ اعزام شدند. آنان در بازگشت به میهن ماشین های چاپ را به ارمغان آوردند و امکان پیدایش روزنامه ها و کتابها را فراهم ساختند. همچنین با ترجمه متون علمی تاریخی و ادبی ، دریچه تازه ای رو به جهان گشودند و دسترسی به متون تازه و شناخت فرهنگ غرب را آسان کردند.

چاپ، با تکثیر آثار آن ها از انحصار اشراف در آورد و به میان مردم برد . اما مهم ترین خدمت آن را باید در پیدایش مطبوعات دانست. مطبوعات ، با ساده کردن نثر در دگرگون سازی مفهوم ادبیات تاثیر گذاردند و به شکل گیری تفکر انتقادی یاری کردند . نشریاتی چون اختر ( چاپ استانبول ) و حبل المتین ( چاپ کلکته ) هم پایگاه و تکیه گاه نویسندگان نخستین متون داستانی جدید فارسی بودند و هم محلی برای تجربه کردن شیوه های تازه نگارش نویسندگانی چون دهخدا و جمال زاده نیز با نوشتن برای مطبوعات کار ادبی خود را آغاز کردند .مطبوعات نثر را ساده، و آماده به کار گرفته شدن در توصیفها و مکالمات کردند، و مترجمان شکل تازه رمان را در معرض دید ایرانیان قرار دادند .

بحث رمان نویسی در ایران اول بار به سال 1250 ش. در نامه میرزا فتحعلی آخوندزاده به میرزا آقا تبریزی مطرح شد . او فن رمان را متضمن فواید ملت و مرغوب طبایع خوانندگان دانسته بود و به دو ویژگی رمان، آموزندگی و سرگرم کنندگی، اشاره کرده بود آن گاه مترجمان نخستین رمان های اروپایی در عصر قاجار در مقدمه هایی که بر ترجمه های خود نوشتند، کوشیدند تا با تعریف نوع ادبی جدید رمان آن را به نظام ادبی ایران وارد کنند. ترجمه داستان تاریخی _ انتقادی آخوندزاده ( 1191_1257ش ) موسوم به ستارگان فریب خورده حکایت یوسف شاه در 1253 ش. فارسی منتشر شد. نویسنده از ورای داستانی که در عصر صفوی رخ می دهد ، خرافه پرستی ، بی قانونی و ستم چیرگی بر ایران عصر قاجار را توصیف می کند و راه چاره را در تشکیل مجلس مشورتی از دانایان ملت می داند. اما هنوز شرایط برای آفرینش این نحوه بیان جدیـد ادبـی ایـران فراهم نشـده بـود و رمـان در حـد یـک انـدیشه وجود داشت. دو دهه گذشت، تا اینکه در 1274 ش حاج زین العابدین مراغه ای ( 1218 – 1290 ش ) تاجر مشروطه خواه مقیم استانبول نخستین شبه رمان فارسی را با نام سیاحتنامه ابراهیم بیک نوشت. تجسم واقع گرایانه زندگی ایرانیان، میهن پرستی عمیق و انتقاد از همه جوانب جامعه ایرانی، جلد اول این رمان سه جلدی را به صورت نمونه گویایی از واقع گرایی پرشور در دوره مشروطه در آورده است.

مراغه ای  نوع ادبی متعارف زمانه سفرنامه نویسی را به صورتی تخیلی برای بیان نظریات اجتماعی _ سیاسی خود به کار گرفت . در پی او عبدالرحیم طالبوف ( 1213 – 1289 ش ) در مسالک المحسنین ( 1284 ش ) و میرزا حبیب اصفهانی(1311- 1251ق ) در ترجمه آزاد و خلاق خود از سرگذشت حاجی بابا ( 1284 ش ) اثر جیمز موریه (1780 – 1849 م ) نیز از نوع ادبی سفرنامه ای بهره گرفتند. ساخت سفرنامه ای شیوه مناسبی برای نشان دادن خصلتهای شخصیت دوران به شمار می آید ؛ قهرمان داستان از عزلت به در می آید و با گشت و گذار در پهنه جامعه نابههنجاریها را می بیند و با مقایسه آنها با نظام زندگی ممالک پیشرفته لزوم تغییر آنها را گوشزد میکند. نویسندگان عصر مشروطه بیشتر به نقش اجتماعی ادبیات توجه داشتند و برای ساختار ادبی و زیبایی شناسی رمان اعتباری قایل نبودند. داستانهایشان به اقتضای شرایط انقلابی بیشتر از آنکه جنبه تخیلی داشته باشد نقد اجتماعی و خطابه در مدح عدالت و آزادی بود.

رمان فارسی حول درگیری قهرمان با نظام حاکم بر جامعه شکل می گیرد و این ویژگی عصری است که طبقه متوسط از وضع خود آگاه می شود، مفهوم ملت اهمیت می یابد و به فرد فرد انسان ها توجه می شود . رمان در زمانه ورود فرد عادی به عرصه رویدادهای تاریخی و معنی یافتن هستی او یکی از مهم ترین گونه های ادبی را تشکیل می دهد. بنیاد زیبایی شناسی جامعه ما با این تحول به کلی زیر و رو شده است ؛ یعنی از آن زیبا شناسی محدود و محلی که روبه گذشته ها و حفظ سنتها داشت به زیبایی شناسی جهانی و نامحدود که رو به جهان آینده و رویدادهای غیر مترقبه و ناشناخته دارد تغییر ماهیت داده است. در سال های پس از مشروطیت شاهد پیدایش رمان تاریخی رمان اجتماعی و داستان کوتاه هستیم.

رمان تاریخی

نوع مطرح ادبی سالهای شکست انقلاب مشروطه و جستجوی منجیهای پرقدرت برای برقراری امنیت اجتماعی است نویسنده رویگردان از ناملایمات زمانه عظمت را در شکوه برباد رفته ایران باستان جستجو میکند. رمان تاریخی ریشه در کار فکری کسانی دارد که در مسیر جریان به خود آیی ناشی از انقلاب مشروطه در جهت کشف تاریخ ملی کوشیدند. از جمله این کسان میرزا آقا خان کرمانی(1270 _ 1314 ق ) است که تاریخ ایران باستان را با نام آیینه اسکندری ( 1285 ش ) نوشت. کوششهای مترجمان رمانهای اروپایی مانند محمد طاهر میرزا مترجم رمانهای الکساندر دوما را نیز نباید نادیده گرفت . ترجمه بعضی از این گونه رمانها رشته تازه ای از ادبیات تاریخی اروپا را شناساند و اتفاقا با مذاق مردم ما خوب جور در می آمد نویسندگان رمانهای تاریخی در بند افسانه های تاریخی و ادبیات گذشته بودند و به جای تصویر واقع گرایانه یک دوره مشخص از تاریخ به عنوان زمینه ماجراهای مهیج عشقی و رزمی استفاده می کردند . نخستین رمان از این نوع را محمد باقر میرزا خسروی ( 1226 – 1298 ش )با نام شمس و طغرا ( 1287 ش) در سه جلد درباره هجوم مغولان به ایران نوشت.

موسی نثری ( 1260 _1332 ش ) در رمان عشق و سلطنت ( 1295 ش ) به فتوحات کوروش پرداخت. میرزا حسن خان بدیع ( 1251 _ 1316 ش ) نیز سرگذشت کوروش را دستمایه رمانی با نام داستان باستان ( 1299 ش ) کرد. میرزا عبدالحسین صنعتی زاده کرمانی ( 1275 – 1352 ش) رمان دامگستران یا انتقام خواهان مزدک ( 1299 و 1304 ش ) را درباره آخرین سالهای سلطنت ساسانیان و درگیری های آنان با مزدکیان و اعراب نوشت. از دیگر آثار او مانی نقاش ( 1305 ش ) و سلحشور ( 1312 ش ) است. حیدر علی کمالی ( 1248 – 1315 ش )رمان های موجوزتر و رمانتیک تری نوشت. او در مظالم ترکان خاتون ( 1306 ش ) حمله مغول به ایران را تصویر کرد و در لازیکا (1310 ش ) توصیفی به فارسی سره از جنگهای ایرانیان و رومیان ارایه داد. در میان نویسندگان رمان های تاریخی کار علی اصغر رحیم زاده صفوی ( 1273 – 1338 ش ) به سبب وارد کردن نوعی افسانه علمی در رمان تاریخی قابل ذکر است :  شهربانو ( 1310 ش ) نادرشاه ( 1310 ش ) محمد حسین رکن زاده (1278 _ 1352ش ) در دلیران تنگستانی ( 1310 ش ) به مضمونی معاصر پرداخت و مبارزات مردم جنوب با استعمارگران انگلیسی را وصف کرد.

گرایشهای ملی گرایانه که از حمایت حکومت رضاشاه نیز برخوردار بود، آن چنان گسترشی یافت که حتی نویسندگانی از قبیل صادق هدایت و بزرگ علوی را نیز به نوشتن داستان های تاریخی ترغیب کرد. از دیگر رمان های تاریخی این دوره می توان به آثار زیر اشاره کرد : پهلوان زند ( 1312 ش) نوشته علی شیراز پور پرتو معروف به شین پرتو. ( 1286 – 1376 ش ) عشق و ادب ( 1313 ش )، اثر میرزا محمد علی خان آزاد ( 1258 – 1324 ش ) ، یعقوب لیث ( 1315 ش ) ، به قلم یحیی قریب. پیامبر ( 1316 ش ) ، اثر زین العابدین رهنما ( 1272 – 1368 ش ) آشیانه عقاب ( 1318 ش )، نوشته زین العبدین مؤتمن ( متولد 1293 ش)

رمان اجتماعی

نوع ادبی دیگری که سالهای 1300 ش پدید آمد رمان اجتماعی است. این نوع رمان از نظر ساختار تفاوت چندانی با رمان تاریخی ندارد و تنها به دلیل پرداختن به ماجراها و شخصیتهای معاصر از آنها متمایز می شود. شخصیتهای معاصری از قبیل کارمندان و زنان بر صحنه ظاهر می شوند و ماجراهای غم انگیزی را از سر می گذرانند که نشانه ای از دشوارییهای زندگی شهری در آستانه ورود جامعه به روزگار نو است . رمان تهران مخوف ( 1303 ش ) نوشته مرتضی مشفق کاظمی ( 1281 – 1356 ش ) ، اثری راهگشا در این زمینه بود . نویسنده ، ضمن بازگویی داستان عشق ناکام پسری فقیر به دختری اشرافی تصویرهای روشنی از وضع محلات، قهوه خانه ها، اماکن فساد، راهها و چاپارخانه های عرض راه ، مسافرت با گاری و درشکه و واگن شهری ، لباسها و اندیشه ها در دوران کودتای 1299 ش به دست می دهد. مشفق کاظمی ، که از پایه گذاران انجمن تجددخواه ایران جوان ( 1301 ش ) بود ، توجه خاصی به وضع اسفناک زنان از طریق تصویر کردن روسی خانه ها ، نشان داد . نویسندگان متعددی از سبک ادبی و شیوه برخورد او با مسئله زن تقلید کردند که از میان آنان، کار احمد علی خداداده تیموری در رمانهای روز سیاه کارگر ( 1305 ش ) و روز سیاه رعیت ( 1306 ش ) ارزش بیشتری دارد . او کوشید تا بر اساس مشاهدات خویش، و نه الگو برداری از رمانهای احساساتی، تصویری عینی از زندگی زنان روستایی و شهرستانی، در سالهای جابهجایی حکومت قاجار به حکومت پهلوی ، ارایه کند . عباس خلیلی ( 1272 _1350 ش ) در روزگار سیاه ( 1303 ش ) ، انتقام (1304 ش ) و اسرار شب ( 1305 ش ) یحیی دولت آبادی ( 1241_1318 ش ) ربیع انصاری ( متولد 1283  ش ) در جنایات بشر با آدم فروشان قرن بیستم(1308 ش) ، محمد مسعود ( 1280 – 1326 ش ) در تفریحات شب ( 1311 ش ) در تلاش معاش (1312 ش ) و اشرف مخلوقات ( 1313 ش ) ، محمد حجازی ( 1279 – 1352 ش ) در هما ( 1307 ش ) ، زیبا ( 1312 ش ) ، جهانگیر خلیلی ( 1288 – 1318 ش ) در من هم گریه کرده ام(1311 ش ) نیز در این نوع ادبی طبع آزمایی کرده اند زیبایی محمد حجازی را می توان بهترین رمان اجتماعی عصر رضا شاه دانست. نویسنده ، در این اثر ، گزارشی واقع گرایانه از سیـر حوادث و روانشناسی اجتـماعی سال های 1290 ش به دست می دهد و حرکت جامعه ای سنتی به سوی تجدد و شهرنشینی را توصیف می کند. او می کوشد تا رابطه ای با زمان و واقعیت برقرار کند و اعمال شخصیتها را متکی بر محیط رشد آنها پیش برد و درونمایه عمده زمانه خود، چالش تجدد با سنت را به شکل مسئله زن مطرح کند.

داستان کوتاه

با وجود پدید آمدن رمان های تاریخی و اجتماعی ، نثر معاصر همچنان شاخه ای نورسته در سایه درخت تناور ادبیات کهن ایرانی بود . با پیدایش داستانهای کوتاه جمال زاده ، هدایت و علوی ، نثر معاصر گام در راهی نهاد که هویت ویژه آن را تعیین می کرد.

سید محمد علی جمال زاده ( 1271 – 1376 ش ) نخستین مجموعه داستان واقع گرایانه ایرانی را با نام یکی بود و یکی نبود ( 1300 ش ) ، نوشت . او در هر داستان ، با نثر شیرین ، به تصویر یک تیپ اجتماعی پرداخت و کهنه پرستی و رخوت اجتماعی را با طنزی سرشار از غم توصیف کرد. منتقدان (دیباچه) این کتاب را بیانیه نثر نوین فارسی دانسته اند . جمال زاده در آن از نویسندگان ایرانی می خواهد که با زبانی ساده و همه فهم به نوشتن رمان و داستان کوتاه روی آورند تا به دموکراسی ادبی، که مکمل دموکراسی سیاسی است جامه عمل بپوشند. پیش از او میرزا حبیب اصفهانی و علی اکبر دهخدا (1258-1335 ش ) در قطعه های داستانی که از سال 1286ش تحت عنوان چرند و پرند، در روزنامه صوراسرافیل می نوشت، در آثار خود زبان و اصطلاحات عامیانه به کار می بردند. از آنان که هم زمان با جمال زاده، داستان کوتاه نوشته اند می توان از حسن مقدم (1274-1304ش)، سعید نفیسی (1274-1345ش) و کریم کشاورز (1279-1365ش) نام برد .

نویسنده ای به نام یوسف عمو، پیش از اینان طی سال های 1288-1289ش در روزنامه خیرالکلام 47 حکایت کوتاه نوشت، اما داستان کوتاه با آثار صادق هدایت(1330_ 1281ش) در فرهنگ ایران جایگاه واقعی خود را یافت و به تدریج یکی از شاخه های اصلی ادبیات معاصر شد. هدایت کوتاه که با ادبیات جدید اروپا آشنا بود در زنده به گور (1309ش)، سه قطره خون (1311ش)، سایه روشن(1312ش)، علویه خانم (1312ش) و وغوغ ساهاب (1313ش) که زندگی عامه مردم را با اصطلاحات خود آنان به همان خوبی ترسیم کرد که هزار توی ذهنیات روشنفکران سرخورده و هراسان را با رمان مشهور او بوف کور (1315ش). ادبیات معاصر از مرحله نوشتن (رمانس) های تاریخی و اجتماعی در می آید و پا به عرصه رمان می نهد . هدایت برخوردی انتقادی با نظام اجتماعی و هنری زمانه خود دارد در حد هنجارهای ادبی رایج نمی ماند و مبدع سبکی تازه می شود تا این زمان، رمان وسیله ای برای سفرنامه نویسی یا خطابه و پند و اندرز بود. اما هدایت به زیبایی شناسی رمان به عنوان یک شکل مستقل ادبی اهمیت بخشید

بزرگ علوی (1282_1375ش) که دانش آموخته آلمان بود در بازگشت به میهن به حلقه یاران هدایت (گروه ربعه) پیوست، نخستین مجموعه داستان او چمدان (1313ش)، به همان اندازه از رمانتیسم آلمانی تاثیر پذیرفته است که از آثار هدایت، علوی، مثل هدایت با نشان دادن تناقضات درونی شخصیتها، گزارش های ساده جمال زاده را تا حد داستان روان شناختی ارتقا داد. اما به سبب پیوستن به گروه تقی ارانی و نوشتن برای مجله مادی مذهبی دنیا (1312ش) در سال 1316ش دستگیر و زندانی شد . پس از سقوط رضاشاه علوی از بند رست و با نوشتن ورق پاره های زندان (1320ش) و پنجاه و سه نفر (1321ش)، پایه گذار (ادبیات زندان) در ایران شد .



خرید و دانلود  ادبیات داستانی ایران 11 ص


مقاله درمورد رابطه سیاست و ادبیات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 19

 

رابطه سیاست و ادبیات اشاره :1 -بحث‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، بحث‌ جدیدی‌ نیست، بلکه‌ سابقه‌ آن‌ به‌ دوران‌ یونان‌ باستان، مخصوصاً آثار افلاطون، باز می‌گردد. در دوره‌های‌ بعد نیز، افرادی‌ همانند ژان‌ ژاک‌ روسو به‌ هر دو عرصه‌ توجه‌ داشتند. روسو در کنار نظرات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ خود به‌ نگارش‌ رمان‌ نیز اقدام‌ کرد. برتراند راسل‌ و ژان‌پل‌ سارتر، به‌ عنوان‌ متفکران‌ دورهِ متأخر، در عین‌ ارائه‌ عقاید فلسفی‌ و سیاسی‌ - اجتماعی‌ خود، رمان‌های‌ جدی‌ نگاشته‌ و حتی‌ فعالان‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ نیز بودند و جایزه‌ نوبل‌ هم‌ دریافت‌ کردند. و باز جدیدتر افرادی، مانند ادوارد سعید، بر نقش‌ روشنفکران‌ در پیوند این‌ دو رشته‌ تأکید داشته‌اند. در کنار این‌ افراد، اندیشمندان‌ دیگری‌ را نیز می‌بینیم‌ که‌ هنر و ادبیات‌ را مرکز ثقل‌ اندیشه‌های‌ فلسفی‌ و اجتماعی‌ خود قرار داده‌ و حتی‌ نوع‌ نگارش‌ و نثر آنها بسیار ادیبانه‌ و شاعرانه‌ است؛ به‌ طوری‌ که‌ محتوا(Content) و صورت‌(Form) را تا حدود زیادی‌ به‌ هم‌ نزدیک‌ نموده‌اند. آثار شوپنهاور و نیچه‌ اوج‌ این‌ نزدیکی‌ است‌ به‌ طوری‌ که‌ برخی‌ نیچه‌ را بیشتر یک‌ ادیب‌ می‌شناسند تا یک‌ فیلسوف. اما در کنار این‌ همه‌ پیوند و نزدیکی، چرا هنوز رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ تا این‌ اندازه‌ مبهم‌ است؟ چرا ادیبان‌ و سیاست‌شناسان‌ و سیاستمداران‌ تا این‌ حد از هم‌ دور بوده‌ و هیچ‌ حوزه‌ مشترکی‌ برای‌ آنها قابل‌ تصور نیست؟ این‌ مسأله‌ امروزه‌ در کشورهای‌ غربی‌ چندان‌ صادق‌ نیست، اما در کشور ما بین‌ این‌ دو حوزه‌ حائل‌ عمیقی‌ وجود دارد. در کشورهای‌ غربی‌ به‌ اهمیت‌ رابطه‌ این‌ دو توجه‌ بسیار شده‌ است. میزان‌ آثاری‌ که‌ در این‌ زمینه‌ نوشته‌ شده‌ است، نشان‌ از این‌ توجه‌ دارد. این‌ نوشتار در صدد درک‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات‌ است‌ و از این‌ مجرا می‌توان‌ هم‌ به‌ اهمیت‌ و هم‌ به‌ زمینه‌های‌ مشترک‌ بین‌ آنها پی‌برد و در این‌ مورد، در نهایت، تا حدودی‌ به‌ مباحث‌ و رهیافت‌هایی‌ جدید رسید.

- 2 -فهم‌ رابطه‌ سیاست‌ و ادبیات، نیازمند بررسی‌ پیرامون‌ این‌ دو حوزه‌ و تفاوت‌های‌ آنها است. در اینجا در صدد پیوند و یکسان‌سازی‌ این‌ دو رشته‌ نیستیم، بلکه‌ هدف‌ کسب‌ حوزه‌ مشترک‌ است. پس‌ بلافاصله‌ باید گفت‌ که‌ سیاست‌ چیست؟ در اینجا لازم‌ است‌ که‌ سیاست‌ به‌ معنای‌ عمل‌ سیاسی‌(Practice) را از علم‌ سیاست‌ (Political Science) تفکیک‌ کنیم. سیاست، در حقیقت، عمل‌ سیاسی‌ را به‌ ذهن‌ متبادر می‌کند. یعنی‌ آنچه‌ به‌ طور روزمره‌ در سطح‌ جامعه‌ انجام‌ می‌شود. سیاست‌ به‌ طور کلی‌ در همه‌ جای‌ اجتماع‌ یافت‌ می‌شود. در هر کجا که‌ انسان‌ها به‌ دور هم‌ جمع‌ شوند، سیاست‌ وجود دارد. قدرت‌ و تضاد که‌ در اجتماعات‌ انسانی‌ پدید می‌آیند، زمینه‌ساز ایجاد سیاست‌ می‌باشند. سیاست‌ به‌ معنای‌ عملی‌ در تمامی‌ مراحل‌ در رفتارهای‌ سیاسی‌ ما رخ‌ می‌نماید و جلوه‌گر است‌ و کل‌ اجتماعات‌ یک‌ جامعه‌ را در بر می‌گیرد. مانند: دولت، سازمان‌های‌ خصوصی‌ و نیمه‌ عمومی، احزاب‌ و سازمان‌های‌ میانجی‌ و غیره. سیاست‌ به‌ معنی‌ عملی‌ آن‌ از حوزه‌ نظری‌ یعنی‌ مطالعه‌ سیستماتیک‌ پدیده‌های‌ سیاسی‌ متفاوت‌ است. سیاست‌ در وجه‌ نظری‌ آن‌ به‌ ما می‌آموزد که‌ چگونه‌ دانشی‌ در مورد سیاست‌ و در مورد زندگی‌ سیاسی‌ کسب‌ کنیم؟ چگونه‌ سیاست‌ را از جنبه‌های‌ دیگر زندگی‌ بشری‌ تمییز و تشخیص‌ دهیم؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ به‌ همدیگر شبیه‌ هستند؟ از چه‌ جنبه‌هایی‌ نظام‌های‌ سیاسی‌ از هم‌ متفاوت‌ می‌باشند؟ نقش‌ اقتدار(Autharity) و قدرت‌(Power) در نظام‌های‌ سیاسی‌ چیست؟ افراد در سیاست‌ چگونه‌ رفتار می‌کنند؟ اگر ویژگی‌های‌ خاصی‌ برای‌ فرد سیاسی‌(Homo Politicus) وجود دارند، کدامند؟ چه‌ نوع‌ شرایطی‌ ثبات‌(Stability) ، تغییر(Change) و یا انقلاب‌(Revolution) را در یک‌ نظام‌ سیاسی‌ ایجاد می‌کند؟ چه‌ چیزی‌ لازم‌ است‌ تا صلح‌ اجتماعی‌ حفظ‌ شود و خشونت‌ قابل‌ اجتناب‌ باشد؟ چه‌ نوع‌ نظام‌ سیاسی‌ بهترین‌ است؟ چگونه‌ باید در مورد این‌ سؤالات‌ که‌ در سیاست‌ چه‌ چیزی‌ بهترین‌(The Best) است، تصمیم‌ گرفت؟ و در نهایت‌ این‌ که‌ دانش‌ سیاسی‌ حوزه‌ فرد و دولت‌ و نیز حوزه‌های‌ میانی‌ را که‌ موسوم‌ به‌ حوزه‌ جامعه‌ مدنی‌ است، تنظیم‌ و بررسی‌ می‌کند.در مقابل، تأکید ادبیات‌ بیشتر بر افراد است‌ و سعی‌ در ایجاد رابطه‌ مستقیم‌تر با افراد دارد. از آنجا که‌ ادبیات‌ به‌ حوزه‌ زیبایی‌ شناختی‌ محدود می‌گردد، با مکنونات‌ قلبی‌ نویسنده‌ رابطه‌ دارد و بهتر و راحت‌تر امکان‌ پیوند افراد را برقرار می‌کند. هگل، در مورد معنا و ماهیت‌ ادبیات می‌گوید:چون‌ مثال‌ حقیقت، مطلق‌ است، چنین‌ بر می‌آید که‌ حقیقت‌ و زیبایی‌ هر دو یک‌ چیزند. آنچه‌ برای‌ نمایش‌ زیبایی‌ راستین‌ بیش‌ از هر چیز ضرورت‌ دارد، پایان‌ناپذیری‌ و آزادی‌ است. هنر آفریده‌ روح‌ است، هنر باید از آموزش‌ اخلاقی‌ بپرهیزد. اگر هنر را وسیله‌ آموزش‌ کنیم، به‌ خاصیت‌ پایان‌ناپذیری‌ آن‌ که‌ ذاتی‌ هنر است، زیان‌ می‌رسانیم. در نقد هگلی‌ و در نقد هیپولیت‌ تن، عظمت‌ اجتماعی‌ یا تاریخی‌ با عظمت‌ هنری‌ یکسان‌ دانسته‌ می‌شود. هنر و ادبیات‌ به‌ خاطر تأکید بر جنبه‌های‌ زیبایی‌شناسانه‌ بر: لذت‌ اشاره‌ دارند و برای‌ لذت‌ بردن‌ مقاصد و دلربایی‌های‌ بی‌شمار دارند. اما آیا ادبیات‌ صرفاً به‌ تفریح‌ و سرگرمی‌ انسان‌ها و کاووش‌ صرف‌ در حوزه‌های‌ زیبایی‌ شناسانه‌ و شخصی‌ منحصر می‌شود؟ مثلاً اگر گفته‌ شود شعر، بازی‌ یا سرگرمی‌ خودانگیخته‌ای‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ نه‌ حق‌ مراقبت‌ و مهارت‌ و طرح‌ریزی‌ هنرمند ادا شده‌ و نه‌ به‌ جدی‌ بودن‌ و اهمیت‌ شعر توجه‌ شده‌ است. اما اگر گفته‌ شود که‌ شعر، کار یا صناعت‌ است، احساس‌ می‌کنیم‌ که‌ شادی‌ ناشی‌ از آن‌ و آنچه‌ کانت‌ بی‌غرضی‌ شعر می‌نامد، منقص‌ شده‌ است. باید وظیفه‌ هنر را آنچنان‌ بیان‌ کنیم‌ که‌ در آن‌ واحد هم‌ حق‌ لذت‌ ادا شود و هم‌ حق‌ فایده‌. ادبیات‌ به‌ واسطه‌ همین‌ فایده‌ رسانی، امکان‌ پیوند و رابطه‌ با سیاست‌ را دارد. این‌ که‌ چگونه‌ این‌ فایده‌ رسانی‌ ممکن‌ است، در بخش‌ آینده‌ بدان‌ پرداخته‌ خواهد شد. اما قبل‌ از آن‌ ضروری‌ است‌ که‌ با بررسی‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو، درک‌ بهتری‌ از آنها داشته‌ باشیم. به‌ سخن‌ دیگر، دریافت‌ تفاوت‌های‌ این‌ دو حوزه‌ فهم‌ ما را از آنها گسترش‌ می‌دهد:1- خاص‌ بودن‌ در مقابل‌ جهان‌ شمول‌ بودن‌(Particularity V.University) ادبیات‌ بر جنبه‌های‌ خاصی‌ از زندگی‌ روزمره‌ بشری‌ تأکید دارد که‌ ممکن‌ است‌ در شرایط‌ و وضعیت‌ و یا افراد دیگر، متفاوت‌ با وضعیت‌ سابق‌ عمل‌ نماید. اما هدف‌



خرید و دانلود مقاله درمورد رابطه سیاست و ادبیات


مقاله درمورد ادبیات و پیشینه تحقیق

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 7

 

ادبیات و پیشینه تحقیق :

نتایج چندین مطالعه، همبستگی شایان توجهی (6/0-4/0) بین پیشرفت تحصیلی مدارس شبانه روزی دولتی و غیر دولتی و خودپندارة توانایی را نشان داده است (بروک اور2، 1981: مارش3،1984؛ اسکالویک4، 1986). بین پیشرفت تحصیلی و عزت نفس کلی نیز همبستگی 3/0 تا 4/0 یافته شده است (روبین5 1978؛ اسکالویک، 1984، 1986) . از طرف دیگر هانسفورد6 (1982) طی تحقیق خود رابطه معناداری (همبستگی در حدود 6/0) بین خود پنداره توانایی و عزت نفس کلی به دست آورد (بیابانگرد، 1380).

   بر اساس یک الگوی منطقی هر فردی می تواند چهار الگوی احتمالی علّی را مطرح کند که هر یک از آن ها را می توان به صورت نظری مورد بحث قرار داد (اینارام7 و همکاران، 1990 به نقل از میرعلی یاری، 1379).

الف علت ب : بر اساس اصل ارزیابی انجام شده (روزنبرگ، 1979) فردی ممکن است پیش بینی نماید که پیشرفت تحصیلی اش بر خودپنداره اش، از طریق ارزیابی های دیگر افراد مهم تأثیر می گذارد. شبیه همین پیش بینی ممکن است بر اساس تئوری مقایسه اجتماعی انجام شود ( فستینگر1، 1954) . طبق این تئوری، پیش بینی فرد به عملکردش درگروه اجتماعی مورد مقایسه ( به ویژه در میان همکلاسان که اهمیت زیادی دارند)، بستگی دارد. (راجرز، اسمیت و کلمین، 1987). مطابق نظر(دیویس، 1978) دانش آموزان ممکن است در صورتی که خودشان را با اکثریت همکلاسی هایشان مقایسه نمایند، اشتیاق نسبتاً پایینی داشته باشند. پارکر و مارش (1984) نیز نظری مشابه همین نظر، از طریق فرضیه «چهارچوب داوری»2 مطرح می نماید. مطابق این مدل، تغییر خودپنداره احتمالاً پیامد افزایش موفقیت و پیشرفت است تا این که متغیری ضروری برای پیشرفت (میرعلی یاری، 1379) .

1ـ  ب علت الف : بر اساس تئوری همسان سازی خویشتن (جونز، 1973؛ کلی 1954) فردی ممکن است پیش بینی کند که دانش آموزان دارای خودپنداره تحصیلی پایین، ممکن است از موقعیتهایی که در آن ها می توانند خود پنداره شان را تغییر دهند، اجتناب ورزند. از این رو سعی و تلاش کمتری را در مدرسه از خودشان نشان می دهند. همچنین بر اساس نظریة خود ارزشی و زنجیره پیشرفت ـ توانایی، دانش آموزان  مبتلا به انتظار پیشرفت پایین، ممکن است تدابیر اجتناب از شکست، از جمله طفره رفتن را بیشتر آموخته باشند. البته باید در نظر داشت که آسودگی موقتی که به توسط این تدابیر اجتناب از شکست حاصل شده گمراه کننده است، زیرا سرانجام به شخص آسیب خواهد رساند. بنابراین در صورتی که فرد انتظار پایینی از خودپنداره توانایی اش داشته باشد، پیشرفت تحصیلی کمتری را نیز تجربه خواهد کرد. (بیابانگرد، 1380).

الف و ب به یک روش تعاملی (تقابلی) بر یکدیگر تأثیر می گذارند: دو فرایندی که در بالا شرح داده شد، لزوماً باهمدیگر در تناقض نیستند.مارش (1984) یک مدل تعادل سازی پویا را مطرح می کند که مطابق آن پیشرفت تحصیلی، خودپنداره و اسناد به خویشتن در یک شبکه از روابط متقابل درهم تنیده شده اند. هم چنین تغییر در یکی از آنها منجر به تغییر در دیگری، به منظور برقراری مجدد تعادل می شود. بنابراین، پیشرفت تحصیلی و خودپنداره به یک روش تقابلی در یکدیگر تأثیر می گذارند (بیابانگرد، 1380).

2ـ  الف و ب معلول ج هستند: ماروگاما1 و همکاران (1981) بیان می  کنند که علت سومی (برای مثال توانایی یا حمایت اجتماعی) بر پیشرفت تحصیلی و خودپنداره مؤثر است. ممکن است خودپندارة توانایی و عزت نفس (هر دو) از طریق تجارب غیر تحصیلی مرتبط با توانایی، و یا متغیر سوم دیگری، تحت تأثیر قرار گرفته باشند. بنابراین به صورت نظری الگوهای مختلف علّی را می توان مطرح کرد که واقعاً هم وجود دارند. با این حال، چندین مطالعه آزمایشی انجام شده است که روابط علّی میان پیشرفت تحصیلی و خودپنداره را مورد آزمون قرار داده است . در یک مطالعه طولی که مشتمل بر چهار گروه بود، ماروگاما و همکاران (1988) پیشرفت تحصیلی دانش آموزان را در سنین 9، 12، 15 سالگی و عزت نفس کلی آن ها را در سن 12 سالگی مورد اندازه گیری قرار دادند. متغیرهای کنترل کننده، طبقه اجتماعی و توانایی در سن 7سالگی مورد اندازه گیری قرار گرفت .آنها هیچ گونه مدارکی دال بر اینکه پیشرفت تحصیلی وعزت نفس رابطه علّی با یکدیگر دارند، نیافتند و متغیر سومی را ( برای مثال طبقه اجتماعی و توانایی)، به عنوان علت پیشرفت تحصیلی و عزت نفس بیان می کنند. پتیبوم2 و همکاران (1986) با تجزیه و تحلیل داده های یک نمونه بزرگ از دانش آموزان دبیرستان و اندازه گیری پیشرفت تحصیلی و عزت نفس کلی در فاصله 2 سال دریافتند که هیچ گونه شواهدی مبنی بر اینکه عملکرد یک متغیر، نسبت به متغیرهای دیگر برجسته تر است، وجود ندارد. آن ها دو توضیح احتمالی در این مورد مطرح می کنند، عزت نفس و پیشرفت تحصیلی ممکن است معلول یک متغیر سوم باشند یا اینکه هر  دو متغیر به یک سبک چرخه ای تأثیر یکسانی بر یکدیگر دارند.

    در بعضی مطالعات گزارش شده که خودپنداره توانایی بر پیشرفت تحصیلی، برتری علّی دارد. در مطالعات دیگری محققان به نتیجه متضاد با این نظریه رسیده اند. خلاصه اینکه، تحقیقات آزمایشی اجازة هیچ گونه نتیجه گیری با ثباتی را در مورد ترتیب علّی خودپنداره و پیشرفت تحصیلی نمی دهد. این همان نتیجه گیری است که به توسط بیرن1 (1984، 1988) در دو مطالعه بزرگ بیان شده است. علاوه بر این، روابط بین این دو مفهوم ممکن است ناشی از مشکلات روش شناختی، سن، تعریف خودپنداره و اندازه گیری پیشرفت تحصیلی باشد ( هانسفورد، 1982). بر اساس زمینه های نظری هر کدام از متغیرهای پیشرفت تحصیلی و خودپنداره توانایی بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند.

    پرسش مهم برای پژوهش عبارت از این است که آیا می توان اثرات هر یک از متغیرهای مذکور و متغیری را که بهترین پیش بینی کننده برای دیگری باشد، تعیین و شناسایی کرد؟ به دنبال این  نظر، شاولسون2 و بیرن (1984)، الگوی برتری علّی و ملاکهای آزمون آن را تعیین نمودند. بر اساس این الگو خودپندارة افراد به تدریج تحت تأثیر اعمال، موفقیت ها و ارزشیابی ها در موقعیت های خاص قرار گرفته، و عزت نفس کلی از خود پنداره های افراد در زمینه های مختلف تأثیر می پذیرد. بنابراین حتی اگر پیشرفت تحصیلی، خودپنداره توانایی و عزت نفس کلی بر یکدیگر تأثیر متقابل داشته باشند، جهت علّی غالب از پیشرفت در خودپندارة توانایی به عزت نفس کلی است (بیابانگرد ، 1380).

بررسی تحقیقات انجام شده در خارج از ایران

1ـ مطالعات دایلر1 (1954) نشان میدهد که پیشرفت تحصیلی بر سطح عزت نفس مؤثر است (به نقل از فتحی، 1382).

2ـ روزنبرگ2 (1956)، دریافت افرادی که عزت نفس کمی دارند، تمایل به کارهای اجتماعی ونقش های رهبری دارند. همچنین افراد با عزت نفس بالا، احساس مسئولیت تمرکز در کار، احساس امنیت و عدم وابستگی می نمایند (استاینر3 1952؛ اسمیت 1967؛ هوروکس4 وهمکاران ،1972 به نقل از یوسفی، 1374).

3ـ بیلز1 (1959) در پژوهش خود دریافت که پیشرفت تحصیلی بر سطح عزت نفس مؤثر است ( به نقل از فتحی، 1382) .

4ـ کوپر اسمیت2 (1959) در پژوهش خود به بررسی ارتباط بین عزت نفس و پیشرفت تحصیلی پرداخت و به این نتیجه دست یافت که عزت نفس با پیشرفت تحصیلی ارتباط مثبت دارد (به نقل از مفتاح، 1381).

5ـ وگوآن (1960) در تحقیق خود نشان داد که دانش آموزان موفق به ویژگی های اعتماد به نفس، خود باوری و برداشت از خود آراسته اند (به نقل از یوسفی، 1374).

6ـ شاو3 (1961) در تحقیق خود به توصیف ویژگی های دانش آموزان موفق وناموفق اشاره دارد. او در تحقیق خود نشان داد که دانش آموزان ناموفق از خودپنداره کمتری در مقایسه با دانش آموزان موفق برخوردارند و واجد رفتارهای نابالغانه هستند (به نقل از یوسفی، 1374).

7ـ فئیک (1962) در تحقیق خود دریافت که دختران وپسران با درجه بالای موفقیت به طور محسوسی از خود پنداره بالاتری نسبت به دختران وپسران با درجه موفقیت پایین تر، برخوردارند (فالز، 1967 به نقل از یوسفی، 1374).

8ـ کومبز (1963) دریافت، دانش آموزان ناموفق با نوعی احساس کمبود و کاستی درباره خود و دیگران مواجه هستند (به نقل از یوسفی، 1374).

9ـ مطالعات نشان میدهد افرادی که دچار افت تحصیلی میشوند عموماً دارای کمبود اعتماد به نفس وبلند همتی هستند (کلدبرگ4، 1960) خود را قبول ندارند (شاو و آلویس، 1963) و احساس فقدان شایستگی فردی می کنند (مور و اشمیتز، 1964 به نقل از فتحی، 1382).

10ـ مطالعات کالتون و مور (1966) حاکی از آن است که پیشرفت تحصیلی بر سطح عزت نفس مؤثر است ( به نقل از فتحی 1382).

11ـ مطالعات مورس (1963) ، هارر (1964)، وایتنبرگ1 و کلیفورد (1964)، لامی (1965)، اسمیت (1969)، جونز2 و بریگز3 (1970) بیانگر آن است که عزت نفس بر عملکرد تحصیلی تأثیر می گذارد (به نقل از فتحی، 1382).

12ـ مطالعات متعددی بیانگر وجود همبستگی مثبت بین عزت نفس و پیشرفت تحصیلی است (بروکوور4 ، توماس و پترسون، 1964؛ پیرز5 و هریس6،1964 ؛ کاپلین، 1966؛ اروین، 1967؛ کمپل7، 1967؛ پورکی8، 1970؛ ویلیامز، 1973؛ بارکر، 1979؛ بارنر، 1979؛ لورنس 1981؛ مورتیمر و همکاران، 1988 به نقل از فتحی، 1382). اما این همبستگی رابطه علیت را بیان نمی کند و فقط تأثیر آن دو را باهم مشخص می کند.



خرید و دانلود مقاله درمورد ادبیات و پیشینه تحقیق


مقاله درمورد استعاره در فلسفه و ادبیات

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 9

 

استعاره در فلسفه و ادبیات (با نگاهی به استعاره از نظر آقای عنایت سمیعی)

گفته ‌می‌شود نخستین استعاره‌ها در اعماق تاریخ پدید آمدند، زمانی که انسان در اثر وحشت یا ستایش نخواست نام شیء یا جانور یا پدیده‌ای را بر زبان آورَد، ناگزیر آن را با واژه‌‌ای که مصداقش مشخص‌ترین شباهت را به آن داشت مورد اشاره قرارداد. این ماجرا شبیه آن است که جوانی دختری را دوست داشته باشد ولی در جمع نتواند او را با نام اصلی‌اش معرفی کند، در این صورت به جای آن، واژه‌ای را به کار می‌برد که در نظر او معشوفه‌اش در صفات و ویژگی‌هایی شبیه به آن است. مثلا به جای محبوب فرض کنید از واژه های "گل- ماه - آهو " و... استفاده می‌کند. طبیعی است که هر واژه ای را نمی‌تواند به جای محبوبش به کار برد؛ زیرا شنوندگان او باید بین محبوب و واژه‌ای که به جای آن می‌نشیند چنان رابطه‌ی مشخصی را احساس کنند که در دریافت مقصود او اشتباه نکنند؛ مثلا او نمی‌تواند از واژگانی مثل سنگ یا چوب یا موج به جای نام محبوبش استفاده کند. یا کودکی را فرض کنید که از موجودی می‌ترسد و باور دارد که نباید نام او را بر زبان آورد، در عین حال مجبور است درباره‌ی آن حرف بزند. به نظر شما آن کودک آن موجود را با چه واژه‌ای باید مورد اشاره قرار دهد که شنونده‌اش در درک مقصود او اشتباه نکند؟ طبیعی است تا جایی که اطلاعاتش اجازه می‌دهد به سوی واژه‌هایی کشیده می‌شود که مصداق‌شان- از نظر او- شیبه موجود مورد نظر اوست. آن عاشق و کودک همچون انسان‌های دنیای کهن بی‌آنکه خواسته ‌باشند تصویری خیالی پدید آورند، برای بیان مقصود خود از استعاره استفاده می‌کنند. می‌خواهم بگویم استعاره‌ها حاصل ضرورت‌های زندگی ذهنی و عینی بشر در طول تاریخ بوده‌اند. مثلا استعاره‌هایی که در آیین‌ها، دعاها و متون مقدس کهن دیده می‌شود همگی حاصل ضرورت‌های زندگی انسان‌ها بوده‌اند. از این جهت که انسان گاهی نمی‌خواسته، گاهی هم نمی‌توانسته وجود یا پدیده ای مقدس یا هولناک را به صورت مستقیم مورد اشاره قرار دهد. و این که انسان درباره‌ی این وجود‌های مقدس یا هولناک و روابط آن‌ها با زندگی خود و تاثیر و تاثر آن چگونه می‌اندیشیده است، وارد حوزه‌ی معرفتی‌یی می‌شود که در توصیف آن ناگزیر از بیان استعاری بهره جسته‌ است و به تدریج در جریان تکامل اجتماعی، ارزش‌های هنری استعاره به عنوان نوعی از تلقی و بیان و وسیله‌ای برای به نمایش گذاشتن زیبایی و هرآنچه ستودنی است کشف می‌شود و به زیور و آرایه‌ی سخن تبدیل می‌شود.

اگرچه استعاره همیشه به عنوان یکی از اساسی‌ترین امکانات زبان در بیان اندیشه و معرفت انسان به کار می‌آمده است، فلاسفه‌ی دنیای کهن از پذیرش آن در حوزه‌ی بیان افکارخویش خودداری می‌کردند، در حالیکه در عمل ناگزیر از استفاده از آن بودند. مثلا ارسطو با به کار گرفتن واژه‌هایی از عرصه‌ی دادگاه به بیان فکر فلسفی پرداخت. در واقع او بود که با به کار گرفتن واژه‌های "قضیه" و "حکم" استعاره‌ی دادگاه را- بی آنکه خواسته یا دوست داشته باشد- وارد بیان فلسفی کرد. در حالیکه فلاسفه‌ی سنتی همیشه استعاره را عنصری ادبی دانسته‌اند و عامل ابهام که ناگزیر مخل درک مباحث و نظریه‌های فلسفی خواهد شد، و معتقد بوده‌اند که بحث درباره‌ی استعاره مربوط به حوزه‌ی الفاظ است .

منطقی را بحث از الفاظ نیست

بحث از الفاظ او را عارضی‌ست

حتی در دوران روشنگری هم این نگاه رایج بوده ‌است. طوری که "دیدرو" در "دایره المعارف" وقتی به بحث استعاره ( metaphor) می‌رسد، معتقد است که تمثیل، مجاز و استعاره با اندیشه‌ی عقلی از دو سنخ‌اند و با تعابیر زمانش می‌گوید: «تشبیه و تمثیل استدلال زنان و شاعران است و مردان که که اهل استدلال‌اند باید از این شیوه پرهیز کنند» (۱) و دکارت برای رسیدن به زبان واضح که بتواند به روشنی مسائل پیچیده‌ی فلسفی را بیان کند، استعاره و مجاز را از عرصه‌ی مباحث فلسقی می‌راند. در واقع تا قرن هیجدهم فلاسفه مجاز و استعاره را مربوط به فن خطابه و شعر می‌دانستند.

اما در عرصه‌ی ادبیات استعاره عامل ابهام و زیبایی است و زیباترین بیان ممکن در هر زبانی محسوب می‌شود، تا آنجا که "رنه ولک و آستن وارن" در فصل پانزدهم نظریه‌ی ادبی آن را یکی از دو رکن اساسی شعر اعلام می‌کنند و می‌نویسند: «دو رکن اساسی شعر به قول یکی از معاصران ما وزن و استعاره است. به علاوه وزن و استعاره به یکدیگر تعلق دارند و تعریفی که از شعر می‌دهیم باید آنچنان جامع و مانع باشد که هردو را شامل شود و همراهی آن‌ها را توضیح دهد.»(۲) این بیان به خوبی اهمیت استعاره را در ادبیات نشان می‌دهد و حتی می‌توان گفت کمی درباره‌ی نقش آن اغراق می‌کند.

علمای علم بیان که به بررسی مهمترین عوامل زیبایی سخن، یعنی؛ استعاره، تشبیه، کنایه، مجاز و تمثیل می‌پردازند استعاره را از یک طرف به تشبیه و از طرف دیگر به مجاز مربوط می‌دانند. در واقع استعاره تشبیهی است که دوران دگردیسی‌اش را به کمال رسانده ‌ و یکی از دو طرف اصلی تشبیه در دیگری حل شده‌ است. وقتی گفته می شود: «ماه من خندید» منظور این است که «یار ِ چون ماه من خندید» اما در جریان تکامل، مشبه که یار باشد عرصه‌ی سخن را ترک کرده است تا "ماه" نیز بتواند از دلالت بر مدلول حقیقی خود بریده شود. و با استفاده از ابزار [قرینه‌ی] "خندیدن" بر یار دلالت کند. در اینجا ماه و یار که دو وجود و دو دال جداگانه‌اند به یگانگی می‌رسند و این یگانگی آنها در ذهن خواننده و شنونده تصویری دلنشین خلق می‌کند و عواطف او را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

از طرف دیگر استعاره به مجاز مربوط است، چراکه واژه‌ی استعاره معنی غیرحقیقی دارد. "ماه " دیگر ماه آسمان نیست "یار" است، یعنی ماه به جای یار به کار رفته است و دلالت بر آن دارد. از این نظر علمای بلاغت آن را یکی از انواع مجاز به حساب می‌آورند، چراکه دو شرط اصلی مجاز در آن لحاظ شده‌است؛ یعنی هم میان معنی حقیقی و مجازی آن رابطه وجود دارد (علاقه) و هم نشانه‌ یا قرینه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد کلمه بر معنی حقیقی‌اش دلالت ندارد. در همین جمله‌ی "ماه من خندید" علاقه‌ی میان ماه و یار شباهت یار به ماه است (علاقه‌ی شباهت) و آنچه نشان می‌دهد "ماه" در معنی حقیقی‌اش نیامده، واژه‌های "من" و "خندید" است. چراکه "ماه" آسمان متعلق به کسی نیست، همچنین توانایی خندیدن ندارد. پس ماهی که مال من است و می‌خندد نمی‌تواند ماه آسمان باشد.

سیسرون در "اندر وصف خطیب- کتاب سوم" می‌نویسد: "استعاره صورت کوتاه شده‌ی تشبیه است که در یک کلمه فشرده شده است، این کلمه طوری در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد که انگار به راستی در جای خود آن است و اگر قابل دریافت باشد مایه‌ی التذاذ می‌شود. اما اگر حاوی هیچ شباهتی نباشد مطرود می‌گردد." (۳) در واقع سیسرون در جمله‌های "این کلمه در جایگاهی که به آن تعلق ندارد قرار می‌گیرد" اشاره به سرشت انحرافی استعاره دارد، چیزی که موکاژوقسکی، زبان شناس چک، بر آن تاکید می‌کند و در کتاب "زبان معیار و زبان شعر" خود "نقش زبان شعر را عبارت از نهایت برجسته‌سازی" یا همان انحراف از زبان معیار دانسته آن را به استعاره نسبت می‌دهد. درمیان زبان شناسان، "رومن یاکوبسون متقاعد‌کننده‌ترین استدلال‌ها را مطرح کرده‌ است"(۴) از نظر یاکوبسن "استعاره وجود یک شباهت یا همگونی "انتقال پذیر" میان یک موجود و موجودی دیگر را که می‌تواند جانشین آن شود پیشنهاد می‌کند. در مجاز مرسل اساس این جایگزینی، بیشتر توالی است تا مشابهت."(۵)

در واقع این سخنان ما را به سوی محوریت استعاره در زبان رهنمون می‌شود که عرصه‌ی اصلی کارکرد آن شعر است. و یکه تازی انواع استعاره در آن تماشایی است. می‌توان گفت: اینجا استعاره اندامی زبانی است در خدمت بیان معرفت شاعرانه. به نمونه‌ی زیر از خواجه نگاه کنید.

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

در این بیت وضعیت‌های زیر استعاری هستند: "گفتن" برای مرغ چمن، "شنیدن"، " نوخاسته بودن"، "نازکردن" برای گل. در واقع در ذهن شاعر "مرغ چمن" به عاشقی رنجیده و گله‌مند و "گل" به محبوبه‌ای جوان و پرناز و ادا ، تشبیه شده است، اما در واقعیت شعر مشبه‌به‌ها یعنی، عاشق رنجیده و گله‌مند و محبوبه‌ی پرناز و ادا حذف شده‌اند، در حالیکه ویژگی‌ها و روابط آن‌ها به مشبه‌های‌شان یعنی مرغ چمن و گل نسبت داده‌ شده است. این وضعیت استعاری توانسته است چنین بیان شاعرانه‌ای را به نمایش بگذارد و رابطه ی این دو (مرغ چمن و گل) را بر مبنای روابط انسانی شکل دهد. ببنید:

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت: ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوقه نگفت

این شیوه‌ی بیان تلقی شاعر از رابطه‌ی میان گل و مرغ چمن را برکشیده و به وضعیت انسانی رسانده ‌است. در واقع این زیبایی شورانگیز در شعر حداقل امتیازی است که استعاره به زبان عطا می‌کند.

این،کارکرد ادبی استعاره است. اما استعاره کاربردهای دیگری هم دارد که درعرصه‌ی زبان آن را به وسیله‌ای برای بیان، توضیح و گزارش وضعیت‌های انتزاعی یا پیچیده در علوم انسانی، فلسفه و علوم محض تبدیل می‌کند. مثلا وقتی سیاستمداری می‌گوید: "حالا توپ در زمین اسرائیل است" از استعاره‌ی فوتبال در سیاست استفاده کرده است، یا وقتی منتقدی می‌نویسد: "نیما در شعر ناقوس براستبداد اولتیماتوم می‌دهد" از یک استعاره‌ی نظامی- سیاسی برای توضیح یک اثر ادبی استفاده می‌کند. برخی از صاحب‌نظران دست کم دو کارکرد اصلی زیر را برای استعاره قائل شده‌اند.

۱- کارکرد زیبایی شناختی، آرایه‌ی کلامی- که منظور از آن جنبه‌های خطابی و شعری استعاره است.

۲- کارکرد معرفت شناختی و فلسفی- یعنی از دالان استعاره‌ها چیزی را در مورد واقعیت و اندیشه‌ی نسبت به واقعیت درمی‌یابیم. در این کارکرد با خود تعبیر و چارچوب اندیشه‌ی استعاری به نوعی از موضوع، فهم خاص و فهم از موضوع مواجه‌ایم.(۶)

می‌بینیم که امروزه برخلاف گذشته، فیلسوفان استعاره را یکی از محورهای اصلی زبان تلقی می‌کنند و در مباحث وگزاره‌های فلسفی از آن فراوان بهره می‌برند و "مفاهیمی را از قلمرو زیستی، اجتماعی یا صنعتی اتخاذ کرده و به کل واقعیت تعمیم می‌دهند". (۷) شاید اینجا توجه به رئوس "نظریه‌ی استعاره‌ی معاصر" که جورج لیکاف آن را تنظیم کرده است، راهگشا و جالب باشد

۱- استعاره مهمترین سازوکاری است که ما از طریق آن مفاهیم انتزاعی را درک می‌کنیم و با آن استدلال انتزاعی می‌کنیم.

۲- بیشتر موضوعات، از مسائل پیش پا افتاده تا نظریه‌های پیچیده‌ی علمی، فقط از طریق استعاره قابل دریافت و فهم‌اند.

۳- استعاره ماهیتا امری‌ست مفهومی و نه‌ زبانی.

۴- استعاره‌های زبانی فقط ظهور سطحی استعاره‌های مفهومی است.

۵- اگرچه بیشتر نظام مفهومی ما استعاری است، با وجود این، بخش قابل توجهی از آن نیز غیر استعاری است. ادراک استعاری ما مبتنی بر همین بخش غیر استعاری است.

۶- استعاره ما را قادر می‌سازد تا موضوعی به نسبت انتزاعی یا فاقد ساخت را برحسب امری ملموس‌تر یا دست کم ساخت‌مندتر بفهمیم.(۸)

براساس "نظریه‌ی معاصر استعاره" بسیاری از مفاهیم انتزاعی، از جمله مفاهیمی که در فلسفه به کار می‌روند ساختی استعاری دارند. برای درک نظریه‌ی لیکاف این مثال بسیار رایج را در نظر بگیرید. [می‌دانید] که "فهم ما از زمان به طور عمومی استعاری است. ما زمان را بر حسب مکان می‌فهمیم. به این عبارات توجه کنید: "۱"- عید نزدیک است و به زودی از راه می‌رسد."۲"- وقت گذشت. "۳"- از زمان های دور تاکنون..."۴"- آینده‌ی نزدیک ..."۵"- سفر به آینده ناممکن است. در مثال "۱" ازیک صقت مکانی (نزدیک) برای توصیف یک پدیده‌ی زمانی استفاده کرده‌ایم و چنان سخن گفته‌ایم که گویی ثابت ایستاده ایم و زمان سوار بر مرکبی به سوی ما می‌تازد. در مثال "۲" از گذشتن وقت سخن گفته‌ایم که دلالت ضمنی دارد برمکان بودن آن."(۹) در مثال‌های "۳" و "۴" از صفت‌های "دور و نزدیک" که صفت‌های مکانی هستند برای زمان استفاده شده. در مثال"۵" هم از آینده طوری سخن گفته شده‌است که پنداری شهر یا سرزمینی دور دست است که سفر به آن ناممکن است. در واقع مکان پنداشتن زمان و درباره‌ی زمان به شیوه‌ی مکان



خرید و دانلود مقاله درمورد استعاره در فلسفه و ادبیات