لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 20
تولید علم و ضرورتهای اساسی نهادینه سازی آن
جهت ارائه به کنگرة بینالمللی تولید علم و جنبش نرمافزاری
مقدمه
ما در جهانی شگفت انگیز از علم و دانش به سر میبریم. تقریباً در همه وقت شبانه روز با توجه به دسترسی منابع خبری و اطلاع رسانی از کشفیات و تازههای جدیدی در حیطة علم و تولید آن مطلع میشویم و ترقی و پیشرفت آدمی و جهان پیرامونش را در اصل مدیون همین تولیدات علمی و تکنولوژیکی هستیم. جهانی که در آن زندگی می کنیم جهانی از علم است آری علم و دانش چنان در زندگی تأثیر دارد که باید گفت لحظهای نمیگذرد که ما از آن متأثر نشویم. معمولاً اشتیاق و هدفگیریهای اصلی انسانهاست که در جریان و کشاکش بدست آوردن معرفت علم و درک واقعیتها دخیل هستند و این مسئله باعث شده تا آنها در پی جستجوی علم و هرآنچه بدان مربوط است باشند. علوم در هر عصر و مکانی دارای ارزش متفاوت بوده است بطور مثال در دورة قرون وسطی هیچیک از کشیشان صومعه های اروپایی به هیچ وجه حاضر نبودند در جملة «علم قدرت است» تأمل کنند، آنها علاقهای به علوم نداشتند و به شکلهای مختلف در این دورة تاریخی آنرا رد می کردند، این درحالیست که در مشرق زمین درست عکس این قضیه صادق بود چرا که در پرتو تمدن اسلامی آن روزی علم و شکوفایی آن با سرعت خوبی مرزهای تاریکی را یکی یکی درمینوردید. در اواخر قرن 16م کتب درسی و مکتب اسکولاستیک قرون وسطایی کنار گذاشته شد و طبقه بندی منظمی از علوم و انسانها عرضه شد که توسط آن توانستند دستورالعملی که امروزه بعنوان معیار تشخیص قطعی علوم تلقی میشود را ابداع کنند، تا آنکه نوبت به انقلاب صنعتی و دستاوردهای ناشی از آن رسید جهان تمدن زیر و رو شد، معیارهای علمی تغییر کرد و در نهایت جهان غرب در رقابتی تنگاتنگ از علم و تولیدات علمی قرار گرفت. حال امروزه علوم در قرن ما با سرعتی غیرقابل تصور در حال رشد است و به ما کمک میکند تا بهتر زندگی کنیم، بهتر بیاندیشیم، بر بیماری و گرسنگی فائق آئیم و مسافتهای بسیار دور را به آسانی بپیمائیم و ...
اما متأسفانه این همة موضوع نیست چرا که میدانیم امروزه وجود بمبهای اتمی و سلاحهای غیرمتعارف و فاجعهآور صرف امور چه کارهایی میشوند و این مسئله شاید برای محققین و دانشمندان عصر حاضر خود معظلی است و آنها را در ادامة تحقیقاتشان با شک و تردید روبرو میسازد. ما در اینجا از ادامة این بحث صرفنظر میکنیم چرا که موضوع ما پیرامون تولید علم و ضرورتهای ایجاد آن است نه منع و مهارش.
در واقع هدف از ارائه این مقاله نیز بدان جهت است که بدانیم علوم در خدمت انسانیت درآمده و برای همگان امکان فهمی دقیقتر از جامعه و پیرامون خود و زندگی بهتر برای نسلهای کنونی و آینده را فراهم میسازد. پس به همین جهت ما در این مقاله خواستار بررسی چگونگی تولید علم و بایستههای اساسی آن در زندگی امروزی و هرروزی هستیم و امید است با ارائة راهکارهایی مناسب وقابل اجرا در جامعه جهانی به این مطلوب نهایی و اهداف آرمانی ترسیم شده هرچهبهتر دست یازیم.
جایگاه کنونی تولید علم و دستاوردهای ناشی از آن
علم و تولید آن سنگ بنای اصلی تمدن امروزی است و به شکلی گسترده در ارتباط با سایر واقعیتهای جامعه روند حیانی خود را ادامه میدهد. امروزه تولید دانش و ایجاد مهارتهای لازم جهت بهرهبرداری از آن محور یک هدف اساسی و تعیین کننده برای همة کشورهاست. در برخی از کشورها، این مسئله مدت مدیدی است که درونی شده و در واقع تولید علم و آگاهی را همواره در دستور کار خود قرار دادهاند که ما آنها را به عنوان کشورهای شمال میشناسیم، اگر به تاریخ یکصد سال اخیر این دسته از کشورها نظر کنیم خواهیم دید که موضوع پژوهش در ارتباط با توسعه، محور اصلی توجه کشورهای شمال بوده است که در همین راستا دست به ایجاد مراکز و مؤسساتی زدند که به امر توسعه و پژوهش معطوف باشند و با اتخاذ راهبردهایی مشخص برای ارتقای سطح کیفی جامعه خود و پیشرفت در دنیای امروز همواره بسترسازی کردند. پیشرفتهای برقآسای بشر در علم و تکنولوژی سبب توسعة پایدار و عمیق برای کشورهایی است که نقشی اساسی در پیشبرد این مهم دارند یا خود محرک تولید علم و تکنولوژی هستند و یا در حمایت و تقویت علم و فناوری همواره در تکاپو میباشند. در واقع علم قرن بیست و یکم نیز باید طوری باشد که همة مردم بر اساس وحدت منافع از آن مستفیض گردند، نیاز روزافزون به دستاوردهای علمی در سیاستگذاری عام و خاص ازجمله وظایفی است که علم باید در شکلگیری تصمیمات سیاسی و
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 18
دانشگاه آزاد واحدبجنورد
عنوان تحقیق :
دروغ و جنبه های اخلاقی آن
استاد ارجمند :
سرکار خانم موسوی طلب
دانشجو :
مهناز ابراهیم زاده
پائیز 85
دروغ
بزرگترین گناهان
امیر المؤمنینعلیه السلام مىفرماید:
«ان اعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب; (1) .
بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.»
زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسیله زبان، وجود پیدامىکند و زبان یکى از علل وجودى دروغ است. اگر کسى دروغى بگوید، این کار بازبانش انجام مىگیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغخواهد گفت.
هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مىدهد و گناه را مىتوان به آنعضو نسبت داد; چون گناه کار گناه را به وسیله آن عضو انجام داده است. دستخیانتکار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاک داشتن، یعنى خائن بهناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن.
سر آن که زبان پر دروغ، بزرگترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد; اکنونباید معناى دروغ روشن شود.
دروغ چیست؟
دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو کسى است که بر خلاف حقیقت،خبرى مىدهد.
شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوستخود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شمابگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است; شما نیزدروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقتخبر دادهاید.
کم را بیش گفتن یا بیش را کم گفتن، دروغ است و گویندهاش دروغ گومىباشد، چنان که بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مىباشد و نیزبد را خوب و خوب را بد یا کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک خواندن، دروغخواهد بود.
دروغ و دروغ گویى
دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه باهم یار نیستند. مىشود سخنى دروغ باشد، ولى گویندهاش دروغ گو نباشد، چنان کهممکن است کسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلکه راست و مطابقحقیقتباشد.
شما اگر به وقوع حادثهاى اطمینان پیدا کردید، در صورتى که آن حادثه رخ ندادهباشد، هنگامى که از وقوع آن خبر مىدهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید که به نظرش بر خلاف حقیقتباشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظرخودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است.
در زبان عربى
در زبان عربى، دروغ را کذب گویند و خبر دروغ را خبر کاذب مىخوانند،چنان که خود دروغگو را نیز کاذب مىخوانند.
پس در این زبان، کاذب بودن، هم صفتسخن مىباشد، و هم صفتسخن گو واین اشتراک، ممکن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد که هر جا کهخبر کاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید کاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گویندهسرایتبدهند.
نظریهاى از قرن سوم
نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظریهاى دارد; او مىگوید:
«دروغ، سخن بر خلاف عقیده است، نه بر خلاف واقع.»
نظام براى اثبات صحت نظریهاش به این آیه شریفه استدلال مىکند:
«والله یشهد ان المنافقین لکاذبون; (2) .
خدا گواهى مىدهد که منافقان، دروغ گویند.»
منافقان، شرفیاب حضور رسول خداصلى الله علیه وآله مىشدند و عرضه مىداشتند که ماگواهى مىدهیم که تو رسول خداصلى الله علیه وآله هستى.
خدا در این سوره مبارکه با پیغمبر خود سخن مىگوید و منافقان را به اومىشناساند. خدا مىفرماید: وقتى که منافقان نزد تو آمدند و گفتند که ما شهادتمىدهیم که تو رسول خدا هستى، با آن که خدا مىداند که تو رسول او هستى ولیکنبدان که منافقان دروغ مىگویند.
بیان استدلال: سخن منافقان که شهادت به رسالتبود، سخنى بود مطابق حقیقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.
دروغ گو بودن منافقان از این نظر است که آنها این سخن را از روى ایماننگفتند، بلکه در دل، بر خلاف آن، عقیده داشتند; از این پى مىبریم که دروغ، سخن برخلاف عقیده است، نه بر خلاف حقیقت.
نظرى به این نظریه
گویا دو چیز، موجب اشتباه این مرد دانا شده که دروغ را سخن بر خلاف عقیدهپنداشته، نه بر خلاف حقیقت:
1. غفلت از این که کاذب هم صفتخبر قرار مىگیرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته که کاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.
2. گمان آن که میان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مىباشد و این صورت بهخاطرش نرسیده که ممکن استخبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغنباشد، لذا نتیجه گرفته که دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.
ولى آیه شریفه اگر دلیل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمىکند، زیراسخن منافقان، راست و عین حقیقتبود، ولى خود آنها در این حقیقت گویىدروغ گو بودند، چون کلامشان را بر خلاف واقع مىپنداشتند.
علماى بیان، استدلال نظام را چنین ابطال کردهاند که منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بودهاند.
معماى طاووس
طاووس یمنى که از بزرگان برادران اهل سنت مىباشد و براى خویش مقامشامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمایى درست کرده بود، آن را از حضرتامام باقرعلیه السلام بپرسید:
کدام مردمى بودند که شهادت به حق دادند، ولى در عین حال دروغ گو بودند؟
امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى که به رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کردند ماشهادت مىدهیم که تو رسول خدایى با آن که گفته آنها راستبود، ولى خود آنهادروغ گو بودند. (3) .
منافقان
منافقان کسانى بودهاند که در زبان، اظهار اسلام مىکردند و خود را پیرورسول خداصلى الله علیه وآله مىخواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پیامبرىحضرتش را انکار مىکردند. قرآن آنان را چنین معرفى مىکند:
«برخى از مردم مىگویند که ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردهایم، ولى آنهامؤمن نیستند و مىخواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند; آنها خودشان راگول مىزنند و بس، ولى نمىفهمند.» (4) .
«وقتى که مسلمانان را مىبینند، مىگویند ما ایمان آوردهایم، وقتى که با همکیشانپلید خود مىنشینند، مىگویند ما با شماییم و مسلمانان را مسخره مىکنیم; خدا همآنها را مسخره مىکند و آنان را رها مىکند تا در این گمراهى همچنان سر گردانبمانند; اینها کسانى
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 65
خاستگاه انسان و سیر تکاملی آن از دیدگاه دیرینه شناسی نوین
بدون تردید ظهور انسان یکی از مهمترین رویدادهای زیست شناختی در تکامل جهان است. بدین دلیل است که دوره کواترنری به نام دوران انسان زیست (Anthropozoic) توصیف شده است . نشو و نما و انتشار انسان با سرعت فوق العاده ای انجام گرفته است.
طبق مطالعات فیلوژنی و مقایسه فسیلهای بدست آمده از تکامل پستانداران به نظر میرسد انسان از تکامل برخی پریماتها ( (Primats اشتقاق یافته باشند.
اصولا فسیلهای بسیار کمی از پریماتها آنهم به صورت اسکلت کامل یافت شده است. چون این جانوران در جنگل ها وروی درختان زیست مینموده اند و اسکلت آنها بعد از مرگ در اثر عوامل جوّی وتاثیرباکتریهای مختلف تجزیه گردیده و بنابراین در شرایط مناسب فسیلیزه نشده اند.
در حال حاضر میمونهای بزرگ را اجداد انسانهای اولیه ( (Hominid ندانسته و بر خلاف نظریه داروین که میمونها را اجداد انسان به شمار میآورد باید گفت که گرچه در جهان جانوران کنونی آدمی از نظر روحی و اخلافی بویژه مسئله خوب و بعد مقام برتری را به خود اختصاص میدهد ، تشریح مقایسه ای مدارک امروزی و سنگواره ها نشان میدهند که انسان جای عادی خود را در راس سلسلة جانوران اشغال میکند.
در راسته پریماتها ( نخستیها ) ، انسان با موجودات بزرگ آدمی شکل (Anthropomorph) دارای اختصاصات مشترک از قیبل شباهت قد ، فقدان زایدة دمی ، راه رفتن روی دوپا ، وجود دستها ، رشد زیاد مغزی و دندان بندی است. این شباهت بقدری حقیقی است که می تواند در تشخیص استخوانهای سنگواره ، بویژه اگر این استخوانها ناقص باشند ، باعث بروز اشتباه شود. لذا باید صفات تشریحی خاص هر یک از مجموعه ها را دقیقاً تعیین کرد.
منزلت خلقت از منظر خداوند
خلقت انسان و موجودات از منظر قرآن کریم از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در آیات متعددی به ذکر نحوه خلقت و بویژه خلقت انسان اشاره شده است.
دعوت انسان به تفکر در خلقت وی از مهمترین نکاتی است که خداوند بارها و بارها اشاره فرموده است:
آیه 5 سوره طارق - فَلْیَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ
پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است؟
ونیز:
20 عنکبوت - قُلْ سِیرُوا فى الأَرْضِ فَانظرُوا کیْف بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنشِئُ النَّشأَةَ الاَخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلى کلِّ شىْءٍ قَدِیرٌ
بگو: »در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است سپس ]باز [ خداست که نشأه آخرت را پدید مىآورد؛ خداست که بر هر چیزى تواناست
در این آیه نیز خداوند به زیبائی انسان را به تفکر در باب خلقت و یافتن آثار و نشانه های خلقت بر روی کره زمین دعوت نموده است.
نهایت اهمیت و زیبائی کلام خداوند در باب خلقت در سوره علق بیان شده است:
اقرا باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق
پیدایش و ظهور انسان بر روی کره خاکی از میان کلیه پدیده های خلقت از اهمیت و جایگاه والائی برخوردار است. شاهد این مدعا همین بس که خداوند در اولین ایه ای که از طریق وحی بر پیامبر اکرم نازل می فرماید همانا داستان خلقت و پیدایش انسان را مطرح می نماید.
خداوند در این آیه به هنگام نزول اولین آیه الهی ، از بین مجموع صفاتی که در ذات اقدس الهی است، خداوند را خالق و آفریننده ای معرفی می نماید که دارای قدرت خلاقیت و آفرینش است. بویژه که در این آیه، از بین همه مخلوقات خویش، خداوند را خالق" انسان" بیان فرموده است.
لذا، همین نیز ما را بس که بدلیل اهمیت و جایگاه ویژه انسان و خلقت آن نزد خداوند به تحقیق و تفحص در مورد چگونگی مراحل مختلف خلقت بپردازیم.
خلقت موجودات غیر حیاتی در قرآن
از زمان پیدایش اولین موجودات زنده و گسترش و انتشار آنها بر روی سطح کره خاکی، تنوع و تطور عالم حیات مرهون بروز جهش بوده است.
قرآن کریم ایجاد عالم کائنات را در مراحل تکوینی به عنوان «ظهور ناگهانی» یا «خلقت ناگهانی» نام میبرد:
آیه 117 بقره - بَدِیعُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ
]او[ پدید آورنده آسمانها و زمین ]است[، و چون به کارى اراده فرماید، فقط مىگوید: »]موجود[ باش«؛ پس ]فوراً موجود[ مىشود.
در این آیه خداوند ظهور ناگهانی عالم هستی اعم از آسمانها و زمین را بیان فرموده و از عبارت «کن فیکون» استفاده نموده است. آنچه از این عبارت به نظر میرسد خلقت آنی و ناگهانی مخلوقات میباشد. بدین معنی که هر زمانی که خداوند صلاح بفرماید هر آنچه را که دستور هستی صادر فرماید در همان آن، موجود خلق میشود.
برخی از صورت ظاهر آیه خلقت بدون سابقه و خلقت بدون مقدمه را از «عدم» به «هستی» و یا از «یک شی» به «موجود زنده» تعبیر نمودهاند اما آنچه شایسته تفسیر این آیه است بروز یک «آفریده» جدیدی در یک زمان خاص (اذا) پس از گذشت زمان از مراحل پیشین و با استناد به تکوین مراحل قبلی(قضی) است.
آیه 73 انعام- وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کن فَیَکونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْک یَوْمَ یُنفَخُ فى الصورِ عَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشهَدَةِ وَ هُوَ الحَْکیمُ الْخَبِیرُ
و او کسى است که آسمانها و زمین را به حق آفرید، و هرگاه که مىگوید: «باش»، بىدرنگ موجود شود؛ سخنش راست است؛ و روزى که در صور دمیده شود، فرمانروایى از آنِ اوست؛ داننده غیب و شهود است؛ و اوست حکیم آگاه.
بر اساس نظریه مهبانگBig Bang)) در خلق کائنات، پس از انفجار اولیه و تولید اولین عناصر و ترکیب آنها با یکدیگر و سپس گسترش و انتشار آنها در تمام جهت بر اساس نیروی اولیه انفجار، اشکال مختلف هستی شکل گرفته و پس از گذشت از منه طولانی ستارگان، منظومهها، سحابیها، سیارات، کره زمین و سپس حیات شکل گرفتند. در عالم غیر زنده تبدیل و ترکیب هر چند عنصر یا ماده با هم و ایجاد مادهای جدیدتر بر اثر واکنشهای شیمیایی در یک لحظه ناگهانی رخ میدهد. هر چند که تا رسیدن به شرایط مطلوب ترکیب مواد به گذشت زمان و ایجاد بستر لازم نیازمند است اما پس از حصول شرایط بهینه، خلق پدیدههای جدید به طور ناگهانی و لحظهای و یا در حداقل زمان رخ میدهد. این نوع خلقت پدیده های غیر حیاتی با توجه به ایات قرانی به صورت تدریجی است که در یک زمان خاص، به وقوع می پیوندد. این نوع خلقت را نمی توان آنی و بدون سابقه در نظر گرفت بلکه در حقیقت قبل از انجام آخرین مرحله تکاملی خلقت، مراتبی از تکامل" آفریده" در حال انجام بوده است که با بروز یک حادثه خاص منجر به تشکیل یا خلق موجود جدید می شود.
آیه 40 سوره نحل - إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشىْءٍ إِذَا أَرَدْنَهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ
ما وقتى چیزى را اراده کنیم، همین قدر به آن مىگوییم: «باش»، بىدرنگ موجود مىشود
آیه 82 سوره یس - إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ
چون به چیزى اراده فرماید، کارش این بس که مىگوید: »باش«؛ پس ]بىدرنگ[ موجود مىشود
در این دو آیه خداوند خواست و مشیت الهی را مقدم بر انجام امور دانسته و ایجاد هستی یا خلق هر آفریدهای را به فرمان و مشیت خود میداند. آنچه در اینجا از آن به عنوان "امر" الهی یاد شد همانا منبع و منشاء لایزال الهی است که در صورت خواست و مشیت پروردگار به انجام کاری به آن تعلق می پذیرد و در حقیقت اراده خداوند همان پاسخ بسیاری سئوالات و ابهامات موجود در علوم طبیعی است که امروزه علم قادر به پاسخگوئی در مورد آن نمی باشد. شاید به مصداق آیه شریفه قران که زمین و آسمان را مسخر انسان گردانیده است امید است که روزی با پیشرفت علم و فن آوری انسان قادر به شناخت این نیروهای هدفمند و موثر در عالم حیات و نیز کائنات باشد.
گفتگوی خداوند با فرشتگان
خداوند پیش از خلقت انسان و نیز همزمان با آفرینش او، در مورد خلقت با فرشتگان صحبت نموده است. با اندک توجهی به آیات مرتبط با خلقت انسان و بویژه گفتگوی خداوند با فرشتگان در می یابیم که در مراحل مختلفی از خلقت انسان و در پایان هر مرحله خداوند با فرشتگان گفتگو می فرماید.آنچه از این آیات قابل استنباط می باشد خداوند در چهار مرحله مختلف و پس از چهار مرحله خلقت انسان با فرشتگان گفتگو می نماید:
71و72 ص- إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن طِینٍ-- - فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ
انگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گِل خواهم آفرید--پس وقتى آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده درافتید
در این آیات که اولین مرحله از صحبت خداوند با فرشتگان به شمار می آید خداوند خبر از خلق "بشر"ی – و نه آدم- از "طین" می دهد. آنچه از این آیه روشن است تا آنزمان هنوز موجودی به نام انسان و نیز آدم آفریده نشده است. لذا خداوند می فرماید که پس از خلق انسان و دمیدن روح خود در آن بر او به سجده افتید.
آیه 28 و 29حجر- وَ إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَئکَةِ إِنى خَلِقُ بَشراً مِّن صلْصلٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسنُونٍ- - فَإِذَا سوَّیْتُهُ وَ نَفَخْت فِیهِ مِن رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سجِدِینَ
و [یاد کن] هنگامى را که پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گلى خشک،
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 19 صفحه
قسمتی از متن .doc :
نماز و آثار آن
مقدمه :
شناخت معبود محبت او را در دل ایجاد میکند و انسان را به پرستش و راز و نیاز با معبود خویش وا میدارد و نماز موجب آرامش انسان میگردد. فلسفهی عبادت همانگونه که در آیات متعددی آمده، بندگی و عبادت است که این بندگی مایهی عزت و سلامت انسان میباشد. این بندگىکردن، سودى به خدا نمىرساند بلکه مایهی عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بىنیاز مطلق است.
ریشههای عبادت در چهار عنوان خلاصه میشود: عظمت وجودی خدا، احساس نیاز و وابستگی به او، سپاس از نعمتهای بیکران خداوندی و فطرت خداجوی انسان.
اگر انسان بخواهد در این دنیا با آگاهی و آزادی و شخصیّت انسانی زندگی کند، باید هدف داشته باشد و این هدف رسیدن به کمال مطلوب است. این امر باعث میشود در برابرکمال مطلق تسلیم شویم و سر به سجده برداریم.
انسان در کل سرشتی خدا آشنا، خداگرا و خدا پرست دارد و خود و جهان را وابسته به خالقی میداند که سرچشمهی همهی خوبیها و زیباییهاست، انسان که از درون گرایشی به خدا احساس میکند. تمایلی مقدس و متعالی که او را گاه و بیگاه به نجوا با خدا مینشاند و وادارش میکند که رازهای درونی خود را بیواسطه با او در میان بگذارد. و در حقیقت نماز برقرار ساختن ارتباط بین یک موجود بینهایت کوچک بهیک موجود بینهایت بزرگ در حال معرفت است.
نماز جلوهی بندگی انسان در پیشگاه خدا و مظهر عبادت است آن که بندهی آفریدگار است و این بندگی را احساس میکند میداند و باور دارد، که در برابر او مطیع و فرمان بردار است و به سجده میافتد با او راز میگوید و نیاز میطلبد و بهیاد ما میاندازد که بندهای بیش نیستیم. در سایهی نماز نیازهای روحی معنوی انسان تأمین و انسان بهیک آرامش واقعی دست مییابد؛ و نیز نماز یک سپاسگزاری در برابر نعمتهای بیکرانی است که حق تعالی به ما ارزانی داشته است.
بنا به گفتهی امام رضا(ع) نماز اقرار بندگی به خداوند(عز و جل)، ایستادن انسان در برابر خداوند حکیم با حال مذلت و فروتنی و خضوع و اعتراف به گناهان، و نیز درخواست عفو و بر طرف ساختن آثار گناهان و بزرگ داشت خداوند و یاد خدا است. نماز این حقیقت والا و سازنده، بیان کنندهی بینهایت گرایی آدمیان میباشد. اما چرا ما نماز میخوانیم و برای ما واجب شده است؛ این بندگی کردن و نماز سودی به خدا نمیرساند، بلکه مایهی عزت و سعادت انسان است و چرا که خداوند بینیاز مطلق است. نماز موجب تکامل روح، تقویت اراده، بهداشت روان، مصونیّت و خود نگهداری و بازدارنده از فحشا و منکر و گناه و تزکیه انسان میشود. حقیقت نماز از نظر امام رضا(ع): «صله و موهبتی است از طرف خداوند مهربان برای بنده از راه رحمت و عنایت و نماز مطالبهی وصال و تقرب بنده به سوی خداست»... و کسانی که نماز نمیخوانند دلیل ترک نمازشان ندانستن فلسفهی نماز و آشنا نبودن به فواید آن بوده و اصولاً نسبت به نماز احساس نیاز نمیکند. و لذا آشناشدن و آشناکردن به فلسفه و حقیقت نماز و این که نماز جزو نیاز ماست، جزو زندگی و حیات ماست و فایده و آثار نماز در دنیا و آخرت تجلی میکند امری ضروری میباشد.
اهمیت ندادن به نماز به لحاظ عدم آشنایی به حقیقت آن و احساس نیاز نکردن نسبت به آن، خود از عوامل ترک نماز به شمار میآید. آشناشدن و آشناکردن به فلسفه و حقیقت نماز و این که نماز جزو نیاز ماست، جزو زندگی و حیات ماست و فایده و آثار نماز در دنیا و آخرت تجلی میکند، به واسطه آن به آرامش و تعادل روانی میرسیم، چنان که خداوند میفرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرامش پیدا میکند». نماز پاسخ به حس پرستش است، نماز درمان افسردگی و اضطراب، نگرانی، تزلزل شخصیت، از خود بیزاری، ناامیدی و ارتباط برقرارکردن با مبدأ پاکیها، اراده و توانایی مطلق و کمال مطلق است. با نماز، خودپرستی و آثار آن، که محور گناهان است (خودبینی، خود بزرگ بینی، خودستایی، حسادت و دیگر امراض روحی) از بین میرود مردان الهی در زمان گرفتاریها به نماز پناه میبرند.
از دیگر آثار نماز تشکّر از خدایی است که ولىّ نعمت ماست که هر چه داریم از اوست. البته این سپاس، براى خدا سودى ندارد، بلکه براى خودمان مفید است و نشان معرفت ماست. انسان، اسیر محبّت دیگران است و نعمت و نیکى، انسان را به مقام سپاس و تشکّر مىکشد. اگر کسى نعمتى به ما بخشید و احسانى در حق ما کرد، با زبان و عمل، سپاسگزار او مىشویم. نماز، نوعى سپاس از نعمتهاى فراوان و بىشمار اوست. حضور قلب در نماز را که پایه استوار دین و برترین اعمالهاست. خداوند آنانی که از نماز غفلت میکنند را نکوهش میکند، با این که نمازگزارند و این نکوهش بدان سبب نیست که نماز را فراموش و ترک کردهاند. پیامبر(ص) در مورد برتری کمال نماز میفرمایند: «هر کس که دو رکعت نماز بخواند و در نمازش چیزی از دنیا او را به خود مشغول نسازد، خداوند گناهش را میآمرزد» و نیز میفرمایند: «تنها آن مقدار از نمازت پذیرفته است که در آن حضور قلب باشد».
نماز و تاثیر آن در دورى از زشتىها
پیشتر خاطر نشان گردید:کسى که به ضعف اراده مبتلا است و على رغماعتقاد به مبدا و معاد و تبعات اعمال و توجه به همه امور یاد شده باز مرتکب گناهمىشود، اگر واقعا قصد اصلاح خویش را دارد، باید قبل از هر چیز با به کار بستنبرخى از ریاضتهاى شرعى ارادهاش را تقویت کند، آن گاه با ارادهاى قوى درمقابل خواستههاى نفسانى و وسوسههاى شیطانى بایستد.
و نیز تاکید شد:ریاضتى که در راس همه ریاضتهاى شرعى است و درتقویت اراده تاثیر به سزایى دارد، روزه گرفتن است، آن هم با شرایط و ضوابطىکه بدانه اشاره شد.
اکنون سخن ما این است:یکى دیگر از امورى که در تقویت انسان بسیار موثراست و او را در غلبه بر غرایز و امیال نفسانى یارى مىرساند، به پاداشتن نمازاست.
بدون تردید اگر انسان موفق شود نماز را با همه آداب و مقررات مربوط به آن بهجا آورد، به برکت آن بسیارى از گناهان را ترک گفته و کم کم به یارى خدا، به طورکلى از عصیان فاصله مىگیرد.خداى تبارک و تعالى در قرآن کریم مىفرماید:
و اقم الصلوة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر ; (1) نماز را به پا دار، بهدرستى که نماز(انسان را)از کارهاى زشت و ناپسند باز مىدارد.»
و نیز مىفرماید:
یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبر و الصلوة ; (2) اى مؤمنان[در کارها]از صبر[روزه]و نماز کمک بگیرید.»
مطلبى که در این جا لازم است مورد تاکید قرار گیرد، این است که حظ وبهرهاى که نماز گزاران از نماز خویش مىبرند، یک سان نیست;زیرا نماز را مانندبسیارى از امور، ظاهر و باطنى است.اگر نماز گزار از نماز، به ظاهر قناعت کندو از روح و باطن آن غفلت ورزد، بهره او از نماز بسیار محدود و ناچیز است.بر خلاف نمازگزارى که از ظاهر بگذرد و به باطن نماز راه یابد;چرا که چنینشخصى به اندازه عمق نمازش از فواید و آثار نماز بهرهمند خواهد بود.
بنابر این، این که قرآن مىفرماید:نماز انسان را از گناه باز مىدارد، یا این کهمىفرماید:در کارها از نماز کمک بگیرید، معنایش این نیست که هر گونه نمازىبا هر کیفیتى، چنان آثارى را به دنبال خواهد داشت، بلکه ابتدا باید دید، نماز تاچه اندازه از شرایطى که به آن عمق مىبخشد بهرهمند است، آن گاه به تعیینخاصیتها و آثار آن پرداخت و سپس آنها را از نماز توقع داشت.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 21
دانشگاه آزاد واحدبجنورد
عنوان تحقیق :
حسد و جنبه های اخلاقی آن
استاد ارجمند :
سرکارخانم موسوی طلب
دانشجو :
زهرا ربانی
پائیز 85
حسد
حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است از نعمتهائى که صلاح او باشد.اما اگر زوال نعمت را از او نخواهد بلکه مثل آن را براى خود بخواهد «غبطه و منافسه» است.و اگر زوال چیزى را از کسى بخواهد که صلاح او نیست آن را «غیرت» خوانند.
بیان تفصیلى آن این است که اگر انگیزه حسد صرفا حرص بر این باشد که آن نعمتبه تو برسد، این از پستى و زبونى قوه شهویه است، و اگر انگیزه آن تنها رسیدن مکروهى به محسود باشد از رذائل قوه غضب است، و از نتایج کینه - توزى است که آن هم از نتایجخشم است، و اگر باعث آن ترکیبى است از هر دو، این از پستى و زبونى هر دو قوه است.و ضد حسد، نصیحت و خیرخواهى استیعنى خواستن دوام نعمتخداوند بر برادر مسلمانت، که صلاح او در آن است.
و شکى نیست که حکم قطعى به اینکه این نعمت صلاح استیا فساد ممکن نیست.چه بسا که چیزى در آغاز و در نظر اول عمتشمرده شود و سرانجام بر صاحب خود و بال و فساد باشد.پس ملاک و مناط در این امر ظن و گمان غالب است، و بنابراین اگر ظن غالب این است که به صلاح اوست، خواستن زوال آن حسد است و خواستن دوام و بقاء آن خیرخواهى است، و آنچه گمان رود که موجب فساد باشد، خواستن زوال آن غیرت است.اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است زوال و بقاء نعمت را براى برادرت مخواه مگر اینکه آن را به شرط صلاح مقید کنى تا از حکم حسد رهایى یابى و حکم خیرخواهى برایتحاصل شود.و معیار در نصیحت و خیرخواهى این است که آنچه را براى خود مىخواهى براى برادر خود نیز بخواهى و آنچه را براى خود نمىخواهى و نمىپسندى براى او نیز نخواهى و نپسندى.و معیار در حسد این است که آنچه را براى خود نمىخواهى براى او بخواهى، و آنچه را براى خود مىخواهى براى او نخواهى.
فصل 1: مذمتحسد
حسد سختترین و دشوارترین بیماریهاى روانى و بدترین و پلیدترین رذایل است، و صاحب خود را به عقوبت دنیا و عذاب آخرت گرفتار مىسازد.زیرا در دنیا لحظهاى از حزن و الم خالى نیست و به هر نعمتى که در دست دیگران مىبیند رنج مىبرد، و نعمتهاى خداى تعالى نامتناهى است و هرگز از بندگان بریده و منقطع نمىشود، پس حسود پیوسته در اندوه و رنج است.و وبال و سرانجام بد آن گریبانگیر خود او خواهد شد و اصلا به محسود ضررى نمىرساند، بلکه موجب ازدیاد حسنات و بالا رفتن درجات او مىشود از این رو که حسود بر او عیب مىگیرد، و آنچه در شرع جایز نیست درباره او مىگوید، پس نسبتبه او ظالم است و قستى از وزر و وبال محسود را بر دوش خود مىگیرد، و اعمال شایسته خود را به دفتر اعمال او منتقل مىسازد، بنابراین حسد وى براى محسود جز خیر و نفع اثرى ندارد.و با وجود این در مقام عناد و ضدیتبا آفریدگار و پروردگار بندگان است، زیرا اوست که نعمتها و خیرات را بر بندگان چنانکه اراده فرموده به مقتضاى حکمت و مصلحتخود ارزانى داشته است، پس حکمتحق و کامل او چنین اقتضا کرده که آن نعمتبر آن بنده حاصل و باقى باشد، و حسود بیچاره زوال آن را مىخواهد.و آیا این چیزى جز ناخشنودى از قضاء الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعضى دیگر است؟ و این نیست مگر آرزوى قطع فیوضات الهى که بر حسب حکمتبالغه مقدر و صادر شده و خواستن خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است! بلکه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمىخواهد خدا را متصف به صفات کمالیه بداند.زیرا افاضه نعمتها از سوى خداوند در وقتشایسته و در جاى مستعد از صفات کمالیه خداى تعالى است که عدم آنها نقص استبر او، و گرنه از او صادر نمىشد، و حسود ثبوت این نقص را مىخواهد.از سوى دیگر حسود چون زوال نعمتهاى الهى را که وجوداتند مىخواهد و بازگشتشرور و بدیها به عدم است پس وى طالب شر و دوستدار آن است.و حکما تصریح کردهاند که هر که به شر، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شریر است.پس حسد بدترین رذائل و حسود شریرترین مردم است.و چه خباثت و معصیتى بالاتر از این که کسى از راحت مسلمانى بدون آنکه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متالم شود؟ و از این رو در آیات و اخبار از این صفت مذمتشدید شده است. خداى سبحان در ناشایسته شمردن آن مىفرماید:
«ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» (نساء 53) .
«یا به مردم نسبتبه آنچه خدا از فضل و کرم خویش به آنان داده حسد مىبرند؟» .و مىفرماید:
«ود کثیر من اهل الکتاب ان یردونکم من بعد ایمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم» (بقره 109) .
«بسیارى از اهل کتاب از حسدى که در دلشان است دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز گردانند» .
و مىفرماید:
«ان تمسسکم حسنة تسؤهم و ان تصبکم سیئة یفرحوا بها» .
(آل عمران 120)
«اگر نیکیى به شما رسد بد حال و ناراحت مىشوند و اگر بدیى به شما رسد از آن شادمان مىگردند» .
و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب» .
«حسد کارهاى نیک را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و نیز فرمود: «قال الله عز و جل لموسى بن عمران: یابن عمران لا تحسدن الناس على ما آتیتهم من فضلى و لا تمدن عینیک الى ذلک و لا تتبعه نفسک، فان الحاسد ساخط لنعمى، صاد لقسمى الذى قسمتبین عبادى.و من یک کذلک فلست منه و لیس منى» .
«خداى عز و جل به موسى بن عمران وحى فرمود که به مردم بر آنچه از فضل خود به آنها دادهام حسد مبر، و چشمهاى خود را بر آن مدوز، و دلت را دنبال آن مکن، که حسود نسبتبه نعمتهاى من خشمگین است، و از تقسیمى که میان بندگان خود کردهام جلوگیر است.و هر که چنین باشد من از او نیستم و او از من نیست» .
و فرمود: «لا تحاسدوا و لا تقاطعوا و لا تدابروا و لا تباغضوا، و کونوا عباد الله اخوانا» .
«حسد مورزید و از هم مگسلید و به یکدیگر پشت مکنید (راه مخالفت مپوئید) و دشمنى منمائید، بندگان خدا! با هم برادر باشید» .
و فرمود: «دب الیکم داء الامم قبلکم: الحسد و البغضاء هى الحالقة، لا اقول حالقة الشعر، و لکن حالقة الدین.و الذى نفس محمد بیده! لا تدخلون الجنة حتى تؤمنوا، و لن تؤمنوا حتى تحابوا.
الا انبئکم بما یثبت ذلک لکم؟ افشوا السلام بینکم» «بیمارى امتهاى پیش در شما راه یافته: حسد و دشمنى که سترنده است، نه سترنده موى بلکه سترنده دین.به خدائى که جان محمد به دست اوست، به بهشت نمىروید تا ایمان آورید، و ایمان نخواهید آورد تا یکدیگر را دوستبدارید.
آیا مىخواهید شما را به چیزى خبر دهم که مهربانى و دوستى را میان شما برقرار کند؟ به همدیگر سلام کنید!» .
و فرمود: «کاد الفقر ان یکون کفرا، و کاد الحسد ان یغلب القدر» . «فقر نزدیک است که به کفر انجامد، و حسد نزدیک است که بر قدر غلبه کند (1) » .
و فرمود: «به زودى به امت من بیمارى امتها خواهد رسید.پرسیدند:
بیمارى امتها چیست؟ فرمود: «خود پسندى و ستیزندگى، و سرکشى، و زیاده جوئى، و همچشمى در دنیا، و دورى نمودن و حسد ورزیدن، تا آنکه ستم و تعدى و سپس آشوب و فتنه پدید آید» .
و فرمود: «ترسناکتر چیزى که بر امتم مىترسم این است که مالشان زیاد شود پس با یکدیگر حسد ورزند و یکدیگر را به قتل رسانند» .
و فرمود: «براى نعمتهاى خدا دشمنانى هست.پرسیدند: آنها کیانند؟
فرمود: کسانى که به مردم بر آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده حسد مىبرند» .
و در یکى از احادیث قدسى وارد شده است که: «خداوند فرمود: حسود دشمن نعمت من است و از قضاء من خشمگین است و به قسمتى که در میان بندگانم کردهام راضى و خشنود نیست» .
امام باقر علیه السلام فرمود: «ان الرجل لیاتى باى بادرة فیکفر.و ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب» .
«گاهى مرد شتابزدگى و تندى مىکند و کافر مىشود.و حسد ایمان را مىخورد همچنانکه آتش هیزم را مىخورد» .
و حضرت صادق علیه السلام فرمود: «آفة الدین: الحسد و العجب و الفخر» «آفت دین حسد و خودبینى و فخر فروشى است» .
و فرمود: «ان المؤمن یغبط و لا یحسد، و المنافق یحسد و لا یغبط (2) » .
«مؤمن غبطه مىبرد و حسد نمىورزد، ولى منافق حسد مىورزد و غبطه نمىبرد» .
و فرمود: «حسود پیش از آنکه ضررى به محسود برساند به خود زیان مىزند، چنانکه ابلیس به سبب حسد براى خود لعنتبه ارث برد، و براى آدم برگزیدگى و هدایت و بالا رفتن به مقام حقایق عهد و اصطفاء الهى را حاصل کرد.
پس محسود باش و حسود مباش، که ترازوى حسود همیشه سبک استبه واسطه سنگینى ترازوى محسود (3) ، و روزى قسمتشده است، پس حسد چه نفعى به حسود و چه ضررى به محسود مىرساند.و ریشه حسد از کورى دل و انکار فضل و کرم خداى تعالى است، و اینها دو بالند براى کفر.و به واسطه حسد فرزند آدم در حسرت جاوید افتاد، و به دره هلاکتى سقوط کرد که هرگز نجاتى براى او نیست.و حسود را توبه نیست، زیرا بر آن مصر و به آن معتقد است و حسد سرشت اوست که بدون معارض و بىسبب ظاهر مىشود، و سرشت از ریشه تغییر نمىپذیرد، هر چند که معالجه شود (4) » .
یکى از حکما گفته است: «حسد زخمى استبهبود ناپذیر» .
و یکى از خردمندان گفته است: «ظالمى شبیهتر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت ترا نقمتخود مىداند» .
و یکى از بزرگان گوید: «حسود از مجالس و مجامع جز مذمت و ذلتبهرهاى نمىبرد، و از ملائکه جز لعنت و دشمنى به او نمىرسد، و از خلق جز غم و اندوه عایدش نمىشود، و در وقت مردن جز سختى و هراس نصیبى ندارد، و در قیامت جز رسوائى و عذاب به او نمىرسد» .
اخبار و روایات در نکوهش حسد بیرون از حد شمار است، و آنچه یاد شد براى حق جو کافى است.و نیز باید دانست که ناپسند داشتن نعمت و حب زوال آن نسبتبه کافر و فاجر که دستاویز فتنه و آزار خلق و افساد بین مردم مىشود مانعى ندارد، از این رو که وسیله فساد است نه از آن جهت که نعمت است.
فصل 2: منافسه (5) و غبطه (6)
منافسه یعنى آرزو نمودن نعمتى که براى دیگرى هستبىآنکه زوال آن را از او بخواهد، و این مذموم نیست، بلکه در واجب واجب است و در مستحب مستحب و در مباح مباح.
خداى سبحان مىفرماید:
«و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون» (مطففین 26) .
«و همچشمى کنان در این باره (نعمتبهشتى) همچشمى کنند» .
و سخن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بر این معنى حمل مىشود که فرمود: «لا حسد الا فى اثنین: رجل آتاه الله مالا، فسلطه على ملکه فى الحق.و رجل آتاه الله علما، فهو یعمل به و یعلمه الناس» .
«حسد روا و نیکو نیست مگر در دو مورد: مردى که خدا او را مالى داده باشد و او [در صرف] در راه حق به آن دستیابد، و مردى که خدا به او علمى عطا فرموده و او به آن عمل کند و به مردم بیاموزد» .یعنى غبطه جز در این موارد [جایز و نیکو] نیست.گاهى غبطه حسد نامیده مىشود چنانکه گاهى حسد منافسه و همچشمى خوانده مىشود، و این براى نزدیکى و وسعت و فراخى این دو معنى است.