لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
اسلام و دموکراسی
رابطه بین اسلام و دموکراسی در جهان معاصر پیچیده و بغرنج است. جهان اسلام از حیث ایدئولوژیکی یکپارچه نیست. چشماندازهای وسیعی در این جهان وجود دارد، از اندیشههای افراطی کسانی که وجود هرگونه ارتباط بین اسلام و دموکراسی را نفی میکنند گرفته تا کسانی که معتقدند اسلام خود به نظام دموکراتیک فرمان میدهد. در میان اندیشههای افراطی، در شماری از کشورهایی که اکثریت جمعیت آنها مسلمان هستند، بسیاری از مسلمانان بر این باورند که اسلام حامی و پشتیبان دموکراسی است، اگر چه نظام سیاسی خاص آنها مشخصا تحت عنوان نظام اسلامی شناخته میشود.
در قرن بیستم در سرتاسر جهان اسلام، بسیاری از گروههایی که خود را مشخصا اسلامگرا معرفی کرده و سعی داشتند به عنوان سازمانهایی سیاسی مستقیما در فرآیندهای دموکراتیک مشارکت داشته باشند، در اروپای شرقی، آفریقا و نقاط دیگر جهان سرنگون شدند. در ایران این گروهها توانستند قدرت را به دست گرفته و نظامی تشکیل دهند. در جاهای دیگر، گروههای مشخصا اسلامی در نظامهایی مشارکت داشتند که از حیث ساختاری بیشتر سکولار بودند. مشارکت گروههایی که خود را دارای جهتگیریهایی اسلامی معرفی میکردند در انتخابات و به طور کلی در فرآیندهای دموکراتیک، مناقشات قابل توجهی را برانگیخت. آنهایی که معتقدند رویکردهای سکولار و جدایی مذهب از سیاست جوهره دموکراسی است، استدلال میکنند که گروههای اسلامی از دموکراسی تنها به عنوان ابزاری برای کسب قدرت سیاسی حمایت میکنند. آنها میگویند گروههای اسلامی از ایده «یک مرد، یک رای، یک بار» حمایت میکنند. در الجزایر و ترکیه، به دنبال پیروزی انتخاباتی احزاب سیاسی اسلامی، که از حیث مذهبی برای رژیمهای سیاسی موجود تهدید پنداشته میشدند این احزاب از نظر قانونی محدود و یا سرکوب شدند. بحث رابطه بین اسلام و دموکراسی قویا در میان کسانی که خیزش اسلامی را در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم تداعی میکنند، در جریان است. برخی از این اسلامگرایان بر این باورند که «دموکراسی» مفهومی بیگانه است که توسط غربگرایان و اصلاحطلبان سکولار به جوامع اسلامی تحمیل شده است. آنها همواره استدلال میکنند که مفهوم حاکمیت مردم، تاکید بنیادی اسلام بر حاکمیت خدا را انکار میکند و لذا نوعی بتپرستی است. آنهایی که چنین دیدگاهی دارند به احتمال بسیار کمی در انتخابات شرکت میکنند. بسیاری از اینها از شرکت در مباحث و گفتگوهای فکری و روشنگرانه در رسانهها پرهیز میکنند. برخی دیگر نسبت به فعل و انفعالات سیاسی جوامعشان بیاعتنا هستند و امید دارند که اجتماع مجرا و منزوی آنها به نحوی الهامبخش جامعه اسلامی وسیعتری خواهد شد. اما بسیاری از گروههای فکری برجسته اسلامی استدلال میکنند که اسلام و دموکراسی با یکدیگر سازگارند. برخی پیشتر میروند و تاکید میکنند که در شرایط کنونی جهان معاصر، دموکراسی را میتوان نیاز ضروری اسلام تلقی کرد. در این مباحثات، متفکران مسلمان مفاهیم تاریخی پراهمیتی را از درون سنت اسلامی بیرون کشیده و با مفاهیم پایهای دموکراسی آن طور که در جهان مدرن فهمیده میشود، تلفیق میدهند. این فرآیند در جهان اسلام مشابه همان فرآیندهایی است که در دیگر سنتهای مذهبی بزرگ رخ داده است. تمام سنتهای مذهبی بزرگ جهان، دستگاههای کلانی از ایدهها، بینشها و مفاهیمی که برای فهم حیات و فرجام نوع بشر اساسی هستند، عرضه میدارند. بسیاری از این مفاهیم با اهمیت به شیوههای مختلف در دوران مختلف به کار برده شدهاند. برای مثال سنت مسیحی در دوران پیشمدرن شالودهای نظری برای پادشاهی دارای مشروعیت الهی فراهم میکرد، در حالی که در دوران معاصر این مفهوم را ترویج و تبلیغ میکند که مسیحیت و دموکراسی کاملا با یکدیگر سازگارند. در تمامی سنتها، منابع فکری و ایدئولوژیکیای وجود دارند که میتوانند توجیهکننده پادشاهی مطلقه و یا دموکراسی باشند. مناقشه زمانی سر بر میآورد که توجه داشته باشیم به اینکه این مفاهیم بنیادی چگونه باید به فهم درآمده و به کار آیند. یک نقطه نظر آغازینِ نسبتا بیطرفانه درباره مسلمانان در سال 1992 توسط راشدالغنوشی، رهبر اسلامگرای تونسی و تبعیدی سیاسی در مصاحبه با «لندن آبزرور» ارائه شده است: «اگر مقصود از دموکراسی عبارت است از مدل لیبرالی حکومت که در غرب رایج است، یعنی نظامی که مردم آزادانه نمایندگان و رهبران خود را بر میگزینند، و در آن جابجایی قدرت و همچنین تمام آزادیها و حقوق بشر برای عموم مردم وجود دارد، در آن صورت مسلمانان مطلب یا سخنی در مذهب خود نمییابند که با دموکراسی مغایرت داشته باشد، و به نفعشان نیز نیست که چنین کاری را بکنند». بسیاری از مسلمانان از جمله خود غنوشی پیشتر رفته و دموکراسی را شیوهای مناسب برای تحقق الزامات خاص دین اسلام در جهان معاصر میدانند. سنت اسلامی حاوی شماری از مفاهیم کلیدی است که مسلمانان آنها را به عنوان رهگشای «دموکراسی اسلامی» مطرح میکنند. اکثرا موافق این نکته خواهند بود که برای مسلمانان مهم است که صرفا و به سادگی دست به کپی آنچه که غیر مسلمانان در باب ایجاد نظامهای دموکراتیک کردهاند، نزنند، با تاکید بر این که قالبهای مختلفی برای تحقق یک دموکراسی مشروع قابل تصور است. محمد خاتمی رئیس جمهوری ایران در مصاحبهای تلویزیونی قبل از انتخابات ریاست جمهوری این کشور خاطر نشان میکند که «دموکراسیهای موجود ضرورتا از یک فرمول یا منظر خاص تبعیت نمیکنند. اینکه یک دموکراسی به نظام لیبرال منجر شود امکانپذیر است. این هم امکان دارد که دموکراسی احتمالا به نظامی سوسیالیستی منجر شود. همچنین میتوان دموکراسیای برخوردار از هنجارهای مذهبی در باب حکومت داشت. ما این نوع سوم را اختیار کردهایم». خاتمی دیدگاهی را عرضه میدارد که در میان هواداران دموکراسی اسلامی مشترک است و آن اینکه «دموکراسیهای امروز جهان از خلاء بسیار بزرگی رنج میبرند که عبارت است از خلاء معنویت»، و اسلام میتواند آن چهارچوب لازم را برای تلفیق دموکراسی و معنویت و حکومت مذهبی فراهم نماید. سنتز معنویت و حکومت از تصریح بنیادینی که در روح اسلام است ناشی میشود: اینکه «هیچ معبودی جز خداوند نیست» و تاکید بر اینکه او «یکتا»ست. این اندیشه، که توحید خوانده میشود، مبنای لازم را برای این ایده که هیچ کس نمیتواند جنبههای مختلف حیات را به مقولاتی مجزا از یکدیگر منفک کند، فراهم میآورد. علی شریعتی، شخصیتی که سهم عمدهای در تحول ایدئولوژیکی انقلاب اسلامی در ایران ایفا کرد، در کتاب «جامعهشناسی اسلام» مینویسد که توحید «به معنی یکانگی و یکتایی خداوند البته مورد پذیرش تمامی یکتاپرستان است. اما توحید به عنوان یک جهانبینی … بدین معنی است که کل هستی را به جای تقسیم آن به این جهان و جهان باقی… روح و بدن، به مثابه یک کل واحد بنگریم». در این جهانبینی، جداسازی مذهب از سیاست، موجب خلاء معنوی در حوزه عمومی میشود و راه را برای استقرار نظامهای سیاسیای که هیچ درک و احساسی نسبت به ارزشهای اخلاقی ندارند، باز میکند. از چنین منظری، یک دولت سکولار راه را برای سوء استفاده از قدرت باز میگذارد. تجربه کشورهای مسلمان دارای رژیمهای نظامی که از حیث ایدئولوژیکی سکولار هستند، نظیر رژیم بعثی، عربی و سوسیالیستی صدام حسین در عراق، بیاعتمادی نسبت به جدایی ارزشهای دینی از سیاست را تقویت میکند. طرفداران دموکراسی اسلامی استدلال میکنند که یکتایی و یگانگی خداوند مستلزم نظام دموکراتیک است. محافظهکاران به این نکته معترضند که ایده حاکمیت مردم با ایده حاکمیت خداوند در تعارض است، در این صورت در اغلب موارد آلترناتیو، نوعی نظام پادشاهی خواهد بود. پاسخ این مطلب با تاکید بر توحید داده میشود، همانطور که متفکر سودانی عبدالوهاب الافندی اظهار میدارد: «هیچ مسلمانی مساله حاکمیت خداوند یا حکومت بر مبنای شریعت را مورد تردید قرار نمیدهد، با این وجود بیشتر مسلمانان نسبت به هرگونه ادعایی در باب حاکمیت یک فرد سوءظن داشته و بدگمانند. حاکمیت یک فرد مغایر با حاکمیت خداوند است، چه اینکه همه افراد نزد خداوند برابرند. … اطاعت کورکورانه از حکومت یک فرد بر خلاف اسلام است». بدین ترتیب استدلال میشود که اصل توحید عملا مستلزم نظامی دموکراتیک است زیرا انسانها برابر آفریده شده و هر نظامی که این برابری را منکر شود اسلامی نخواهد بود. مفاهیم مشخص زیادی وجود دارند که مسلمانان هنگامی که به تبیین
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن .doc :
مقـد مـه
قال رسول اللهِ « صلی علی علیه و اله و سلم » :
« ما مِن مُؤمِنٍ ذَکَرًا اَوْ اُنْثی، حُرًّا اَوْ مَمْلُوکًا اِلّا وَ لِلّهِ عَلَیْهِ حَقٌّ واجِبٌ اًنْ یَتَعلَّمَ مِنَ القُرآنِ»
پیامبر اکرم (ص) میفرماید :
هیچ زن و مرد مؤمنی نیست، چه آزاده و چه برده، مگر این که خداوند بر او حقّ واجبی دارد که باید ( به اندازه توانش ) قرآن را بیاموزد.
در احادیث اسلامی برای تعلیم و تعلّم قرآن کریم سفارش بسیاری شده و برای آن اجر و پاداش فراوانی در نظر گرفته شده است و این امر مسلمانان را بر آن داشته تا به عنوان یک تکلیف الهی قرآن را بیاموزند و به دیگران نیز آموزش دهند.
برای آموزش قرآن در هر عصر و زمانی شیوة خاصی به کار گرفته می شده، و امروزه با پیشرفت فنون آموزش با توجه به مشترکات زیادی که فرهنگ فارسی با عربی ( زبان قرآن است ) دارد، برای افرادی که خواندن و نوشتن فارسی را یاد گرفتهاند. روشهای بسیار سادهای جهت آموزش قرآن ارائه شده که هر کدام به نوبة خود دارای محاسنی میباشد.
برای آموزش و یادگیری قرائت صحیح قرآن کریم، نخست باید با اصول نگارش و ساده خوانی قرآن آشنا شد، و پس از تسلط بر روانخوانی قرآن، با یادگیری قواعد تجوید و تمرین و ممارست آنها، قرائت قرآن را کامل نمود.
قرائت و تجوید
معنای قرائت
قرائت در لغت به معنای « پیوستن حروف و کلمات به یکدیگر » می باشد، و در اصطلاح، عبارت است از : « چگونگی ادای صحیح حروف و کلمات قرآن، به همان شیوهای که در صدر اسلام از پیامبر اکر م (ص) شنیده شده است.
پیدایش این علم همزمان با نزول قرآن کریم و قرائت پیامبر اسلام (ص) به پیروی از جبرئیل امین (ع) بوده است که قاریان و حافظان صدر اسلام آن را به صورت متواتر نقل کرده و به دست ما رساندهاند.
شیوه قرائت قرآن کریم بر اساس آیه شریفة « وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتیلاً » باید به صورت «ترتیل» باشد.
معنای ترتیل
ترتیل در لغت به معنای « تنظیم » و « ترتیب موزون » میباشد. و در اصطلاح قرائت عبارت است از : « خواندن قرآن به صورت منظّم و شمرده که حروف و کلمات صحیح ادا شوند، همراه با تدّبر در معانی آیات ».
از حضرت علی (ع) در رابطه با معنای ترتیل، عبارتی به همین معنا نقل گردیده است : «الترتیل حفظ الوقوف و بیا الحروف » ترتیل عبارت است از :
« انتخاب محل مناسب برای وقف کردن و تلفّظ صحیح حروف ».
اقسام قرائت قرآن
قرائت قرآن به روشهای تحقیق «کند»، تحدیر «تند»، تدویر« متوسط» امکان پذیر است که در هر سه روش اصول ترتیل باید رعایت شود.
قرائت تحقیق
قرائت تحقیق عبارت است از : « خواندن قرآن با حداکثر آرامش برای آموزش قرآن و فراگیری قواعد تجوید »
این روش گاهی بسیار ساده بوده که بیشتر برای آموزش صحیح قواعد تجوید و لهجة اصیل قرآن، به کار می رود و گاهی در این روش، آموزش قرائت قرآن به صورت کلاسیک با رعایت قواعد صوت و لحن و اصول ترتیل مراد است و البته اگر این نوع قرائت با توجه به معانی آیات باشد تأثیر بیشتری در شنوندگان خواهد گذاشت.
قرائت تحدیر
قرائت تحدیر عبارت است از : « خواندن قرآن با سرعت به شکلی که در رعایت قواعد تجوید، خللی وارد نشود ». از این نوع قرائت در نمازهای مستحبی و همچنین مرور سریع بر آیات حفظ شده (توسط حافظان قرآن) استفاده میشود.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : .doc ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 28 صفحه
قسمتی از متن .doc :
عبادت در اسلام
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر ، یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است ، تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی نبوده است . چنانکه میدانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سر لوحه همه تعلیمات است ، چیزی که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگی که صرفا به دنیای دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد ، عبادات اسلامی با فلسفههای زندگی توام است و در متن زندگی واقع است .
گذشته از اینکه برخی عبادات اسلامی به صورت مشترک و همکاری دسته جمعی صورت میگیرد ، اسلام به عبادتهای فردی نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پارهای از وظایف زندگی است ، مثلا نماز که مظهر کامل اظهار
عبودیت است چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتی فردی که میخواهد در گوشه خلوت به تنهائی نماز بخواند خود به خود به انجام پارهای از وظائف اخلاقی و اجتماعی از قبیل نظافت ، احترام به حقوق دیگران ، وقت شناسی ، جهت شناسی ، ضبط احساسات ، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید میگردد .
از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدی اگر با انگیزه پاک خدائی توام باشد عبادت است ، لهذا درس خواندن ، کار و کسب کردن ، فعالیت اجتماعی کردن اگر لله و فی الله باشد عبادت است . در عین حال ، اسلام نیز پارهای تعلیمات دارد که فقط برای انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه و این خود فلسفهای خاص دارد .
دین یعنى عبودیت و عبادت. عصر جدید، عصر گسست از دین است. مشخصه عمده این گسست دینستیزى و دینزدایى نیست؛ بلکه دستکارىهایى در دین است تا باورهاى دینى در کار انسان عصر جدید بىسامانى پدید نیاورند. حقوق بشر با اصل دین که عبودیت است، مشکل دارد.
موضوع حقوق بشر، انسان به منزله انسان است. در اعلامیه جهانى حقوق بشر مجموعهاى از آزادىها برشمرده شده است که حق هر انسانىاند. ماده نخست اعلامیه با صراحت مىگوید: «تمام افراد بشر آزاد زاده مىشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند» و ماده دوم بر این مبنا قید مىکند: «هر کس مىتواند بىهیچگونه تمایزى به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین، عقیده سیاسى یا هر عقیده دیگر و همچنین منشأ ملى یا اجتماعى، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه آزادىهاى ذکر شده در این اعلامیه بهرهمند گردد». این بینش با نگرش دین، خاصه در نوع توحیدى آن ناسازگار است. از منظر این دینها، در دورهاى که هنوز عصر جدید آنها را وادار به همسازى با پىآمدهاى ادراک آزادى نکرده است، نمىتوان حکم کرد که همه انسانها با هر دین و عقیدهاى، «از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند». بنابراین مىتوان گفت که دین اصیل سنتى، یعنى آن دین دستکارى نشده توسط عصر جدید، درکى از حقوق بشر نداشته است؛ زیرا حقوق بشر با گسست از عبودیت شکل گرفته است؛ اما آندین بر بنیاد عبودیت بوده است. پس دین با حقوق بشر سازگار نیست.
«دین با حقوق بشر سازگار است». این سخن معمولاً بیش از آنکه بخواهد مدعى ثبت واقعیت در گزارهاى و آغازگر یک بحث نظرى باشد، بیان یک خواست، آرزو، انتخاب و سلیقه است. چنین گزارهاى را در این مفهوم، گزاره گفتارى مىنامیم و معناى آنرا در گفتار جارى زیست ـ جهانى مىجوییم.
عبودیت در اسلام یک مفهوم فراگیر و عامی است که به شخصیت و زندگی انسان در همه عرصهها رنگ و بوی خدایی و ارزشی میدهد و معیار حب و بغضها و پیوندها و گسستهای بایسته در زندگی انسان مؤمن را مشخص میسازد. در اسلام ایمان به خدا و عبادت و ستایش او در اعمال خاص، اوقات خاص و مکانهای خاص محدود نمیشود. پرستش خداوند به همه شخصیت و زندگی انسان جهتگیری دینی و خدایی میبخشد.
انسان مسلمان نمیتواند مدعی خداپرستی باشد، در حالی که در تنظیم روابط و پیوندها و دوستیها و دشمنیهای خود به مرزبندیها و ارزشهای دینی بیتوجه است.
به همین دلیل در آیات متعدد قرآن مجید پیوندهای عاطفی و ولایی با کسانی که با مبانی دینی و ارزشی اسلام عناد و خصومت دارند، مورد نکوهش قرار گرفته است.(1) و بر پیوند ولایی میان مؤمنان تأکید تام شده و آثار و لوازم این پیوند ایمانی گوشزد شده است. دو اصل مهم تولّی و تبرّی نشاندهنده دو روی سکه ولایت دینی و ایمانی در بینش و اندیشه اسلامی است که شالوده مناسبات و قاعده روابط و پیوندهای داخلی و خارجی امت مسلمان را مشخص میسازد.
از این رو، در دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان از خداوند میخواهیم که ما را محب و دوستدار اولیاء و دوستان خود و دشمن دشمنان خویش قرار دهد. در ادامه این دعا از بارگاه حق درخواست میکنیم که ما را سنتپذیر و پایبند به سنت و راه و روش زندگی پیامبر خود بدارد. پیروزی از سنت و رویه رسول خدا به این معنا است که دین اسلام، مبنای همه زندگی ما و تعیینکننده مرزهای فکری، عاطفی و رفتاری ما باشد.
جا دارد ما از خود بپرسیم که اصل دینی «ولایت» تا چه اندازه در زندگی ما راه یافته و به موضعگیریها و مناسبات و روابط داخلی و خارجی ما جهت داده است. این اصل بنیادی و مهم هم قاعده رفتار فردی تکتک عناصر مسلمان است و هم مبنای سیاستگذاریها و مناسبات جوامع اسلامی و دولتهای این جوامع با جوامع و دولتهای دیگر و جهتگیری کلی سیاست خارجی این دولتها را نشان میدهد.
نکتهای که نباید ناگفته بماند این است که آنچه اصل ولایت ایمانی از مسلمانها میخواهد این است که پیوند عاطفی و همبستگی قلبی با کسانی که با مبنای تفکر و اندیشه دینی ما برخورد مناسب ندارند، نباید برقرار شود، نه اینکه با هر که مسلمان نیست، باید سر ستیز داشت. امت مسلمان میتواند و باید با همه انسانها رابطه مسالمتآمیز و انسانی داشته باشد و با رفتار پسندیده و خلق نیکو رفتار کند. اصل ولایت به ما میگوید که مجموعه کسانی که به اصول اعتقادی و ارزشی اسلام باور دارند، باید این اصول را در زندگی و مناسبات خود به کار بندد و در برابر کسانی که به توطئه و تخریب علیه این اصول میپردازند، موضع واحد و مستحکم داشته باشند و پیوند عاطفی خود را با آنان ببرند و پاسخ دشمنی آنان به نحو شایسته بدهند.
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر،یکى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است.تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.
چنانکه مىدانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است.چیزى که هست در اسلام عبادت به صورت یک سلسله تعلیمات جدا از زندگى که صرفا به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد،عبادات اسلامى با فلسفههاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.
گذشته از اینکه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترک و همکارى دسته جمعى صورت مىگیرد،اسلام به عبادتهاى فردى نیز آنچنان شکل داده است که متضمن انجام پارهاى از وظایف زندگى است.مثلا نماز که مظهر کامل اظهار عبودیت است،چنان در اسلام شکل خاص یافته است که حتى فردى که مىخواهد در گوشه خلوت به تنهایى نماز بخواند خود به خود به انجام پارهاى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت،احترام به حقوق دیگران، وقتشناسى،جهتشناسى،ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مىگردد.
از نظر اسلام هر کار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاک خدایى توام باشد عبادت است.لهذا درس خواندن،کار و کسب کردن،فعالیت اجتماعى کردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 19
محیط پیدایش اسلام
اوضاع دینی و اعتقادی قبائل عرب جاهلی : عنصر اصلی قبائل عرب جاهلی ‘شرک و بی پرستی وبه تعبیری ‘ آمیزه ای از تعدد خدایان و طبیعت پرستی بود .اعتقاد به جن ‘ارواح و پرستش ماه و ستارگان ‘بین آنها رواج داشت و بتهای آنها دارای دو بعد بود "صنم " و "وثن " * و همچنین انسان های خرافاتی بوده که در این مورد بخصوص شاید همچنان هم این مورد این قبائل ادامه داشته باشد. و انسان های که داشتن دختری برای خود را ناپسند می پنداشتند. ودر بعضی از اوقات دختران خود را زنده به گور می کردند.
نظام سیاسی حاکم بر مردم جزیره العرب عصر ظهور اسلام :
اساس بافت اجتماعی – سیاسی مردم عرب قبیله و عشیره بود .
نبود فرهنگ واحد و ایدئولوژی مشترک میان این قبیله ها ‘ نبود راه های ارتباطی مناسب ومحدودیت منابع اقتصادی سبب پراکندگی واستقرار نیافتن حاکمیت قانون و نظم سیاسی در جزیره العرب بود و در قبیله سه رکن وجود داشت : " نسب ‘ حسب و عصب "
و تنها می توان به تمدن ممتاز " سبا" و "ماراب یمن " که قبل از طلوع اسلام ازبین رفتند اشاره نمود
اخلاق نیک و بد مردم جزیره العرب عصر ظهور اسلام :
هر چند دارای خصلت های پسندیده ای همچون روحیه ساحشوری ‘وفای به عهد‘ بخشندگی و مهمان نوازی‘صراحت لهجه‘ حافظه قوی‘ نجابت‘ شرافت‘ نسب وهمتراز بودن عنایت داشت ; اما به خاطر اصالت بخشیدن به نژاد و خون ‘ افق این عنایت از قبیله فراتر نمی رفت . وهمچنین با اندکی تامل در دستاوردهای هر یک از این خوی ها پرده از استضعاف فکری و فرهنگی این سرزمین برمی دارد . زیرا جهت دار نبودن روحیه حماسی‘ در بسیاری اوقات‘ به افروختن بی دلیل آتش کینه و درگیری میان قبایل می انجامید.
................................................................................................................................................................................
* بت ها را اگر به شکل انسان بودند " صنم " و اگر به شکلی خاص بودند " وثن " می نامیدند
کمیت گرایی‘ فخر فروشی ‘ حاکمیت خرافات بازمانده از تحریف ادیان ‘ افسانه های باستانی ‘ اساطیری هریک نشان دیگری از انحطاط اندیشه و خالی بودن سازمان فکری آنان از تفکر بود .
زن و نظام خانوادگی در مردم جزیره العرب عصر ظهور اسلام:
اندیشه شیءانگارانه زن مبین اوج جاهلیت فرهنگی جزیره العرب بود . ودر این منطقه سرنوشت زن مقهور اراده مرد بود . و مرد می توانست آن گونه که می خواست با زن رفتار کند " حق فروش " " کشتن " "زدن " و آزار زن و... رابرخوردار بود . که این مسائل باعث متزلزل ساختن نظام خانواده در میان اعراب را در پی داشت . و همچنین در چنین جامعه ای شان زن را تا حد جانوران پایین آورده بود .
تاریخ جاهلیت و مفهوم آن :
از ریشه " جهل " است . ولی از کتب لغت بر می آید که مراد از آن به غیر از این معنا به
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
تاریخ ایران پیش از اسلام
اگر بخواهیم تاریخ ایران پیش از اسلام را بررسی کنیم باید از مردمانی که در دوران نوسنگی در فلات ایران زندگی میکردند نام ببریم. پیش از مهاجرت آریائیان به فلات ایران، اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران میزیستند که آثار زیادی از آنها در نقاط مختلف فلات ایران مانند تمدن جیرفت (در کرمانِ کنونی) و شهر سوخته در سیستان، و تمدن ساکنان تمدن تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو و ماننا (در آذربایجان)، تپه گیان نهاوند و تمدن کاسیها (در لرستان امروز) بجای مانده است. اما تمدن این اقوام کم کم با ورود آریائیان، در فرهنگ و تمدن آنها حل شد.
برای بررسی تاریخ ایران پیش از اسلام باید از دیگر تمدنهای باستانی آسیای غربی نیز نام ببریم. شناخت اوضاع و رابطه این مناطق ایران در رابطه با تمدنهای دیگر نظیر سومر - اکد، کلده - بابل - آشور، و غیره نیز مهم است.
ایلامیان
ایلامیان یا عیلامیها اقوامی بودند که از هزاره سوم پ. م. تا هزاره نخست پ. م. ، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب و غرب ایران فرمانروایی داشتند. بر حسب تقسیمات جغرافیای سیاسی امروز، ایلام باستان سرزمینهای خوزستان، فارس، ایلام و بخشهایی از استانهای بوشهر، کرمان، لرستان و کردستان را شامل میشد.
آثار کشف شده تمدن ایلامیان، در شوش نمایانگر تمدن شهری قابل توجهی است. تمدن ایلامیان از راه شهر سوخته در سیستان، با تمدن پیرامون رود سند هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط میشده است. ایلامیان نخستین مخترعان خط در ایران هستند.
به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسله عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. پادشاهی اَوان یکی از دودمانهای ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود. پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراتوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتیان زاگرس نشین رخ داد. تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.
سرزمین اصلی عیلام در شمال دشت خوزستان بوده. فرهنگ و تمدن عیلامی از شرق رودخانه دجله تا شهر سوخته زابل و از ارتفاعات زاگرس مرکزی تا بوشهر اثر گذار بوده است. عیلامیان نه سامی نژادند و نه آریایی آنان ساکنان اولیه دشت خوزستان هستند.
مهاجرت آریائیان به ایران
آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران میزیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر میرسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده است که در پایان دوران نوسنگی (7000 سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا 4000 پیش از میلاد ادامه داشته است.
نخستین آریاییهایی که به ایران آمدند شامل کاسیها (کانتوها ـ کاشیها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسیها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک میشناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود 5000 سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارسها در قسمت جنوبی و پارتها در حدود خراسان امروزی.
شاخههای قومِ ایرانی در نیمههای هزارهی اول قبل از مسیح عبارت بودهاند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هومکار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَککُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَهئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپارهشدهی) کنونی،