لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 13
از خودبیگانگی
از خود بیگانگی، یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی است که در رشته های گوناگون علوم انسانی از جمله جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه و حتی روان پزشکی مورد توجه قرار گرفته است.
از خود بیگانگی، یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی است که در رشته های گوناگون علوم انسانی از جمله جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه و حتی روان پزشکی مورد توجه قرار گرفته است. مفهوم «alienation» که دز زبان فارسی به «از خودبیگانگی» ترجمه شده است، عنوانی است کلی برای بسیاری از دردهای فردی و اجتماعی انسان; و به دلیل همین کلیت، مفهومی است بسیار مبهم. به عبارت دیگر، وقتی همه مشکلات را زیر یک عنوان کلی خلاصه می کنیم، در واقع روشن نیست که درباره چه مشکلی بحث می کنیم. برای مثال، وقتی می گویم: «فلانی بیمار است» چیزی که از این تعبیر دستگیرمان می شود، این است که حال این شخص خوب نیست; یعنی آن گونه که باید باشد نیست. اما اینکه چه مشکلی برای او پیش آمده، یا چه اختلالی در مزاج او رخ داده، که موجب این وضع شده است و چگونه می توان با ایجاد تغییراتی در مزاج او زمینه بهبودی او را فراهم نمود، مشخص نیست. بر همین اساس است اگر فردی دچار از خودبیگانگی شده باشد. سؤال می شود چگونه این مشکل یا بیماری به وجود آمده، راه حل و یا درمان آن چیست؟ چرا بسیاری از انسان ها به این درد مزمن مبتلا هستند؟ راه های پیشگیری از آن کدام است؟ چه اقداماتی باید در زندگی انسان صورت گیرد تا به رفع آن منجر شود؟ مجموعه سؤالاتی از این دست و پاسخ به این پرسش ها، مستلزم بررسی مفهوم از خودبیگانگی، تبیین دیدگاه های مختلف درباره آن و در نهایت، ارائه راه کارهایی برای پیشگیری یا درمان آن می باشد. ابتدا به بررسی مفهوم از خودبیگانگی می پردازیم:
● بررسی مفهوم از خودبیگانگی
واژه «alienation» که در زبان فارسی غالباً به «از خودبیگانگی» ترجمه شده است، در فلسفه غرب سابقه طولانی دارد. ریشه این اصطلاح کلمه لاتینی «alius» به معنای «دیگر» است. پسوندen در زبان لاتینی صفت ساز است. بنابراین، «alien» به معنای منسوب به دیگری است. از صفت alienفعل alienate ساخته شده است، به معنای «از آنِ شخص دیگر کردن» یا به عبارت واضح تر، «انتقال به غیر». سپس از این کلمه، اسم فعل alienationبه معنای «انتقال به غیر» (الیناسیون) ساخته شده است. مورد استعمال اصلی آن مناسبات حقوقی است به معنای سلب حقی از یک شخص و انتقال آن به شخصی دیگر. اما با گذشت زمان، این مفهوم آن قدر توسعه پیدا کرده، که در جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه و حتی روان پزشکی کاربرد دارد. در روان شناسی و روان پزشکی، الیناسیون عبارت است از حالت ناشی از اختلال روانی یا به اصطلاح، «روانی» بودن.۱ البته این معنا نیز با مفهوم حقوقی کلمه ارتباط دارد; زیرا از یک سو بیمار روانی، شخصی است که سلامت عقل خود را از دست داده است (عقل از او سلب شده است)، و از سوی دیگر، قانون پاره ای از حقوق چنین شخصی را سلب می کند و به ولی یا وارث او انتقال می دهد. این همان مفهوم قضایی «حجر» است. بنابراین، «فرد الینه» از جهت قضایی معادل «محجور» خواهد بود.۲ پس از بررسی مفهوم «الیناسیون»، نگاهی کوتاه به سیر تاریخی آن، به ویژه در فلسفه غرب، می اندازیم.
● دورنمای تاریخی از خودبیگانگی
واژه از خودبیگانگی در طول تاریخ گاهی مفهومی با بار ارزشی مثبت و گاهی نیز بار ارزشی منفی و ضد ارزش داشته است. آنچه در محافل علمی و فرهنگی مطرح و در اینجا مدّنظر است، کاربرد منفی آن است. اما به دلیل اینکه در گذشته این واژه بیشتر با بار ارزشی مثبت مورد استفاده قرار گرفته است، اشاره ای کوتاه به معنای مثبت آن می کنیم.
الیناسیون یا از خودبیگانگی به معنای مثبت یعنی وارستن از خود یا از خود بی خود شدن است. از این رو، به معنای خَلْسه یا وجد و حال عرفانی است.۳ اگر الیناسیون را به این معنا در نظر بگیریم، در واقع یک روش عرفانی (mystic) است برای رسیدن به دانش حقیقی. در این صورت، در مقابل روش عقلانی قرار می گیرد. در روش عقلانی انسان می کوشد با تحلیل و ترکیب مفاهیم به حقایق جهان دست یابد، ولی در روش عرفانی، عارف برای رسیدن به حقیقت سعی می کند از خویشتن خویش بیرون آید و حقیقت را در خود حقیقت درک کند. بنابراین، تجربه عرفانی به معنای توضیح (explanation) رازهای نهفته هستی نیست، بلکه به معنای رفتن در دل این رازها و پذیرفتن آن ها به همان صورت سر بسته است. به همین دلیل است که در عرفان ایرانی، در ستایش بیخودی و بیهوشی و نکوهش عقل و هوش مطالب فراوانی بیان شده است.
تاریخ این نحوه تفکّر در غرب نیز از دیر زمان وجود داشته است; هم در ادیان بسیار کهن و هم در نظرات برخی از قدیمی ترین فلاسفه غرب (یونان). در اینجا به عنوان شاهد، نمونه هایی را به اختصار ذکر می کنیم:
فیلون اسکندرانی (حدود ۴۰ م) این رگه عرفانی و شهودی را داخل در فلسفه و دیانت یهودی می کند. در «سفر خروج» چنین آمده: «موسی به خدا گفت: اینکه چون نزد بنی اسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست، بدیشان چه بگویم که خدا به موسی گفت: هستم آنکه هستم و گفت به بنی اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.»۴تعبیر فیلون از این عبارت آن است که خدا می گوید: ماهیت من هستی است و هستی قابل توصیف و بیان نیست; یعنی ذات خداوند را نه با اندیشه تحلیلی، بلکه با مراقبت عرفانی جذبه، با بیرون آمدن از خویشتن می توان دریافت، و کسانی را که نمی توانند این حال بی خویشتنی را درک کنند، «ساکنان همیشگی تاریکی اند» و سخنان کسانی که «در روشنایی زندگی می کنند» باور ندارند.۵
در فلسفه نوافلاطونی قرن سوم نیز در آثار فلوطین (۲۰۵ـ۲۷۰ م) این تعبیر به کار برده شده است. او نیز راه دستیابی به دانش حقیقی را بیرون شدن از خود و جذب شدن به سوی مطلوب می داند.۶ چنانکه می بینیم در فلسفه اشراقی و در یهودیت و مسحیت قرون وسطایی و در عرفان ایران و به طور کلی در تفکر شهودی، بی خویشتنی یا از خود بیگانگی ارزش مثبتی است. اما در عصر جدید، بخصوص از زمان هگل (۱۷۷۰ـ۱۸۳۱) به این سو، مفهوم از خودبیگانگی یا بی خویشتنی معنای منفی پیدا می کند و تقریباً در همه حوزه های علوم انسانی، اعم از جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه و حتی روان پزشکی به عنوان یک آسیب و بحران که هویت انسانی را هدف قرار داده و او را نه تنها از مسیر کمال دور می کند، بلکه سلامتی انسان را نیز تهدید می نماید به کار رفته است. در اینجا برای آشنایی بیشتر با این مفهوم، به بیان فشرده برخی دیدگاه ها درباره از خودبیگانگی می پردازیم.
● هگل و از خودبیگانگی
در فلسفه هگل دست یافتن به دانش حقیقی (دانش مطلق) به معنای بازیافتن خویشتن است. هگل نیز مانند فلوطین معتقد است که دانش به معنای یگانگی داننده و دانسته است، اما به اعتقاد او این یگانگی با پیوستن انسان به خویشتن خویش حاصل می شود، نه با بیرون آمدن از خویشتن. هگل بر این بارو است که اندیشه باید بر پای خود بایستند و متعلق خود (دانسته عین) و در نتیجه، دانش مطلق، حاصل شود. اما جذب دانسته در داننده به این معناست که داننده ساختگار دانسته را بشناسد و از آنچه در درون آن می گذرد سر در آورد. یعنی داننده دَرِ صندوقچه اسرار را باز کند و محتوای آن را بیرون ریزد. بدین ترتیب، اسراری باقی نمی ماند; نتیجه روش فلسفی یا تحلیلی توضیح اسرار است، و در نتیجه، نفی اسرار. این محور مرکزی اختلاف فلسفه هگل با تفکر شهودی است و گردش مفهوم بی خویشتنی از قدیم به جدید و از مثبت به منفی بر این محور صورت می گیرد.
بنابراین، مفهوم بی خویشتنی در عصر جدید و به ویژه در دست هگل وارونه می شود. هگل مفهوم از خودبیگانگی را در حوزه های مختلف از جمله در حوزه دین به کار می برد و از مجموعه سخنان وی بر می آید که وی دین را یکی از عوامل از خودبیگانگی انسان به معنای منفی آن می داند. هگل می گوید: دو نوع قانون داریم: ۱. قانون طبیعی; ۲. قانون وضع شده. وی دین را مجموعه ای از قضایا می داند که از ناحیه مرجعی وضع شده و ما ملزم به تبعیت از آن هستیم و مبنای چنین دینی را اعتبار و اقتدار آن مرجع می داند نه تشخیص عقل. به نظر هگل، یهودیت یک چنین دینی است. هگل می گوید: پذیرفتن دین یعنی پذیرفتن قوانین وضعی و مقهور اراده غیر شدن و بیرون آمدن از امتداد وجودی خود. هگل این وضع را «بریدن» یا «فصل شدن» انسان از طبیعت خود می داند; زیرا در این حالت دیانت انسان که تعیین کننده رفتار اوست از طبیعت او نمی جوشد، بلکه از بیرون بر او تحمیل می شود.۷ هگل جوهر از خودبیگانگی را در این نکته نهفته می بیند که فرد انسان احساس می کند حیات شخصیت فردی او خارج از ذات او، یعنی در جامعه و دولت وجود دارد. وی پایان از خودبیگانگی را عصر روشنگری می داند که حقایق تقویت کننده بیگانگی کاهش می یابد. انگیزه خارجی امری عینی و صددرصد محسوس و ملموس می شود و دولت و سازمان دینی دیگر حقایقی هراس انگیز و اضطراب آفرین نیستند، بلکه بخشی از عالم مادی هستند که در معرض بررسی و تحقیق علمی قرار می گیرند.۸
هگل به از خودبیگانگی در حوزه اقتصاد نیز عنایت داشته و معتقد است تقسیم کار و تنوع آن انسان را از اینکه نیازهای خود را تأمین کند و به آنچه تولید می کند نیازمند باشد، دور می سازد و سبب اعتماد انسان به غیر خود (انسان های دیگر و صنعت و فن) و پیدایش نیرویی برتر از انسان و حاکم بر او می شود که از حیطه قدرت او خارج است و آن موجود بیگانه بر او مسلّط می شود.۹
● فوئرباخ و از خودبیگانگی
فوئرباخ، که در حقیقت واسطه فکری میان هگل و مارکس است، از خودبیگانگی هگل را در دین مطرح کرده است. فوئر باخ، که یک فیلسوف ماتریالیست است، دین را عامل بزرگ از خودبیگانگی انسان می شمارد.۱۰ وی معتقد بود که آدمی حق، محبّت و خیر را می خواهد و چون نمی تواند آن ها را تحقق بخشد، آن ها را به موجودی برتر، یعنی نوع انسان که آن را «اللّه» می نامد، نسبت می دهد و در وجود خدایی با این صفات مجسّم می سازد و به این طریق از خود بیگانه می شود. به همین دلیل، وی دین را مانعی در راه پیشرفت مادی، معنوی و اجتماعی انسان تلقّی می کند. وی معتقد است که انسان در سیر خود برای رهایی از دین و به تعبیری از خودبیگانگی، سه مرحله را گذرانده یا باید بگذراند: در مرحله نخست، خدا و انسان در دامن دین به هم آمیخته بودند; در مرحله دوم، انسان از خدا کناره می گیرد تا روی پای خود بایستد و مرحله سوم، که فوئرباخ همه را به سوی تحقق بخشیدن به آن فرا می خواند، مرحله علم انسانی است که انسان ماهیت خود را باز می یابد، مالک جوهر خویش می شود، نوع انسانی خدای انسان می گردد و به جای رابطه خدا و انسان، رابطه نوع انسانی و انسان مطرح می شود.۱۱
● مارکس و از خودبیگانگی
کارل مارکس برای «کار» بالاترین ارزش را قایل است و می گوید: «انسان در روند کار، خود را می سازد و سرشت نوعی خود را به جا می آورد. بنابراین، زیستن یعنی کار کردن. به همین دلیل، مارکس کار را «تجلّی زندگی» می نامد.۱۲ این تجلّی از زندگی ممکن است موجب «بیگانگی از زندگی» شود. این مشکل زمانی پیش می آید که انگیزه کار نه «نیاز درونی»، بلکه «نیاز بیرونی» و «اتفاقی» باشد;۱۳ یعنی وقتی که انسان ناچار باشد برای ادامه حیات خود، کار خود را و در واقع، خویشتن خود را مانند کالا بفروشد. کارل مارکس می گوید: «انسان از طریق الوهیت و ایدئولوژی "خود حقیقی اش" را تحقق نمی بخشد، بلکه از طریق اتحاد با جهان به وسیله کار خلّاق، فعالیّت سازنده، و روابط اجتماعی عینی و هماهنگش، ذات خود را محقق می سازد.»
مارکس بر این باور است که دین و آموزه های دینی یکی از موانعی است که در مسیر خود شکوفایی کامل انسان قرار دارد و عامل از خودبیگانگی او می شود; به این بیان که دین با دادن وعده و وعیدهای اخروی جلوی حرکت توده های مردمی را می گیرد و نمی گذارد انسان ها در مقابل حکومت های استبدادی قیام کنند و از انسان یک موجود خیالی می سازد و هیچ گاه انسان به هویت حقیقی خودش دست نمی یابد و به این صورت از حقیقت خود فاصله می گیرد و از خود بیگانه می شود. مارکس راه نجات انسان ها را از خودبیگانگی، مقابله با دین و از بین بردن دین می داند.
علاوه بر سه متفکر مذکور، توماس هابز (Tomashabbes)، بندیک اسپینوزا (Bendict spinozsa)، جان لاک (John Locke)، ژان ژاک روسو (jean jacuessRousseau)، ماکس شلر (Max scheler)، یوهان فیخته (Johann Fichte)، ولفونگ گوته (Wolfganggoethe)، ویلهلم ون هامبولت (Wilhelm vonhumboldt)، سورن کی یر که گورد (Soern kierkegoard) و پل تیلیخ (Paul Tilhich) از اندیشمندانی هستند که به مسئله از خودبیگانگی پرداخته اند.۱۴
● بررسی و ارزیابی
تأمّلی کوتاه درباره سیر تاریخی مفهوم از خودبیگانگی در فلسفه غرب و بدون تردید، پرداختن به مسئله «از خودبیگانگی» توسط اندیشمندان غربی به ویژه در سده هجدهم و نوزدهم میلادی نشان می دهد که این مسئله یکی از مهم ترین مسائل انسان شناختی است. در واقع، یکی از دردهای مزمن و خطرناکی است که انسانیت انسان را تهدید می کند و حداقل فایده آن هشداری است به همه انسان ها و رهبران فکری و فرهنگی جامعه بشری. اما تبیینی که اندیشمندان غربی از این مسئله ارائه نموده اند، از نظر متفکّران ما به جدّ مورد نقد و بررسی است; زیرا ما دین را مانع از خودبیگانگی می دانیم، در حالی که آن ها دین را عامل از خودبیگانگی انسان می دانند. وجه مشترک بیشتر این متفکران، به ویژه هگل، فوئرباخ و مارکس در زمینه رابطه دین و از خودبیگانگی، آن است که هر سه دین را به عنوان یکی از مهم ترین علل از خودبیگانگی بشر می دانند و بر این باورند که تا بشر دین را کنار نگذارد، نمی تواند خویشتن خویش را بازیابد; زیرا آن ها دین را حاکم بر اندیشه بشری می دانند و معتقدند پذیرش دین یعنی مقهور اراده غیر شدن و بیرون آمدن از امتداد وجودی خود.
نقد و بررسی این دیدگاه ها به صورت تفصیلی از حوصله این نوشتار خارج است، اما به برخی از اشکالات اساسی آن ها اشاره می کنیم:
▪ تقریباً در همه این دیدگاه ها به ویژه در سه دیدگاهی که بیان شد، این مطلب به چشم می خورد که انسان را تنها در زندگی مادی این جهانی خلاصه می کنند و دیگر ساحت های وجودی انسان را نادیده می گیرند. حال آنکه، انسان موجودی است چند ساحتی که در جای خود این مسئله به صورت مستدل به اثبات رسیده است.۱۵
▪ بیشتر این دیدگاه ها، خدا را موجودی ساخته ذهن خودآگاه یا ناخودآگاه بشر می دانند. این ادعا فاقد پشتوانه استدلالی و برهانی است و در جای خود به اثبات رسیده که خدا یک موجود خیالی ساخته ذهن بشر نیست، بلکه موجودی واقعی و حقیقی است که همه عالم هستی مخلوق، نیازمند و عین ربط به او هستند. به نظر می رسد، با فرو ریختن این دو مبنا کلیه تحلیل های مبتنی بر آن از بین می رود. به اعتقاد ما ریشه ها و عوامل پیدایش مسئله «از خودبیگانگی» به عنوان یک مشکل را باید در تعالیم و ادیان آسمانی جستوجو کرد و ادیان الهی پیش از هر متفکری به این مسئله پرداخته اند و همواره با بیان های گوناگون به انسان ها هشدار داده اند که از این بیماری خطرناکی که انسانیت آن ها را تهدید می کند، غفلت نورزند. بنابراین، ما در ادامه بحث مسئله از خودبیگانگی را از دیدگاه اسلام و روان شناسی مورد بررسی قرار می دهیم، سپس راه کارهایی برای پیش گیری و درمان آن ارائه می نماییم.
● اسلام و مسئله از خود بیگانگی
بی تردید همه ادیان آسمانی، به ویژه اسلام، برای هدایت انسان در مسیر کمال و دگرگون کردن و تعالی بخشیدن به هویت انسان آمده اند. در میان همه موجودات جهان هستی فقط انسان است که قابلیت این دگرگونی را دارد. انسان می تواند با اراده و اختیار خود راه تعالی بخشیدن به هویت خویش را برگزیند و یا اینکه هویت واقعی خویش را با علم و آگاهی بیابد یا از خود غافل شود و خود را فراموش کند و تا سرحد از خودبیگانگی پیش رود. با این فرض، همه ادیان الهی برای انسان هویتی در نظر گرفته اند۱۶ که هم امکان رشد و تعالی دارد و هم امکان سقوط و انحطاط. از این رو، می توان گفت: ادیان آسمانی پیش از هر متفکری مسئله خودفراموشی یا از خودبیگانگی را به عنوان خطری بزرگ که انسانیت انسان را تهدید می کند، مورد توجه قرار داده اند، و به بیان های مختلف نسبت به آن هشدار داده، مصادیق از خودبیگانگی و راه های پیشگیری و درمان آن را نیز ارائه نموده اند. اکنون این سؤال مطرح می شود که از منظر دین، هویت واقعی انسان چیست و چگونه انسان از هویت خود بیگانه می شود؟
● هویت واقعی انسان از دیدگاه اسلام
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 24
برهم کنش های مصنوعی سطح سلول:بیومواد خود گرد آور(خود مجتمع)
CELL-SYNTHETIC SURFACE INTERACTION: SELF-ASSEMBLING BIOMATERIALS
جولیا- جی-هوانگ، دانیل- ای- هرینگتون، هارم- آنتون کلوک و ساموئل- آی- استوپ
-پیشگفتار
یکی از استراتژیهای مهندسی مدرن بافت استفاده از سلول های ایزوله شده است که درون ماتریس های سه بعدی رشد کرده و جایگزین ساختار و عملکرد بافت های صدمه دیده یا بیمار می شود. از آنجا که سلول های دربرگیرنده بافت وابسته به بستر میباشند، تنها زمانی می توانند رشد و فعالیت کنند که به سطح مناسب چسبیده باشند. برخی از متداول ترین مواد مصنوعی که به عنوان ماتریس در ترمیم و بازسازی بافت به کار رفته اند تخریب پذیر هستند مانند پلیمرهای زیست سازگاری از قبیل پلی- ال- لاکتیک اسید پلی گلیکولیک اسید و کوپلیمرهای آنها. خصوصیات مکانیکی نرخ های تخریب و ویژگی های متغیر سطح با کنترل پارامترهای ترکیب طول زنجیر و پردازش مواد قابل دستیابی است. توانایی کنترل این خصوصیات جزء شرایط مهم مهندسی بافت است زیرا معمولاً اثرات متعاقب مانند چسبندگی رشد و عملکرد سلول را تعیین می کنند.
بررسی شیمی سطح نشان دهنده تاثیر آن بر چسبندگی انواع مختلف سلول های کشت شده (مانند سلول های فیبروبلاست واندوتلیال) است. مطالعات نشان می دهد که شیمی سطح بر ترکیب، کمیت (اندازه) و ساختار پروتئین های جذب شده بر سطوح مواد اثر می گذارد. تصور می شود که رونشینی نسبی سرم فیبرونکتین وویترو نکتین در پاسخ به شیمی سطح مسبب چسبندگی اولیه سلول به بستر است. شیشه سیلانایز و تک لایه های خود مجتمع آلکانتیول ها به عنوان مدل های مطالعه بر هم کنش های خصوصیات بین سطحی مواد رونشینی پروتئین و عکس العمل های سلولی به کار برده می شوند. متأسفانه این روش ها برای اصلاح سطوح داربست های مهندسی بافت مناسب نیستند.
بیومواد خود مجتمع که ساختارهای تیغه ای یا لایه ای را تشکیل می دهند اجازه کنترل دقیق خصوصیات سطح را داده و یکسان بودن مواد شیمیایی که به طور مکرر در طول زمان در نتیجه تخریب بستر آزاد می شوند را تضمین می کنند. ملکول های سیستم مدل بررسی شده در اینجا حاوی یک بخش کلسترول و زنجیرهای کوتاه الیگو- ال- لاکتیک اسید هستند که در میان باند استری به طور کووالانت محدود شده اند (گیرافتاده اند). دلیل انتخاب کلسترول به خاطر خصوصیات ترمو دینامیکی آن برای غشاء های سلول و قابلیت آن در تغییر انتقال (حرکت) غشاء و خصوصیات مکانیکی سلول است. در حقیقت کلسترول یک جزء اصلی در غشاء سلول های یوکاریوتیک است که قابلیت جفت شدن با سلول ها در همه حالت به طرقی که بابر هم کنش های معمول دریافت کنند (رسپتور) لیگاند متفاوت است را دارد. دلیل دیگر در انتخاب کلسترول، طبیعت مزوژنی (mesogonic) خوب آن است که به مشتقات آن اجازه تبدیل به حالت سیال بلورین را می دهد. زنجیرهای الیگومری ال- لاکتیک اسید زیست تخریب پذیر بوده و قابلیت بر هم کنش با ماتریس های معمولی پلی- ال- لاکتیک اسید یا کوپلیمرهای مهندسی بافت را به وسیله بلورینه شدن مشترک (کوکریستالیزاسیون) یا باندهای ثانویه دارند. در این حالت می توان ازساختارهای خود مجتمع جهت اصلاح سطوح داخلی داربست های سه بعدی ساخته شده از هومو پلیمرها یا کوپلیمرهای لاکتیک اسید و گلیکولیک اسید استفاده کرد. در این فصل گزارشی از سنتز یکسری از بیومواد خود مجتمع به همراه ویژگی های مولکولی طراحی شده برای بر هم کنش با سلول ها و داربست های بازسازی بافت ارائه می شود. بیومواد خود مجتمع را می توان به شکل محصولات مناسب با چند پراکنش پائین در حدود 15/1-05/1 سنتز کرد. این مولکولها ساختارهای لایه ای را ایجاد میکند که تحت عنوان فازهای اسمکتیک (بلورینگی) بیان گردیده و قابلیت منظم شدن به شکل توده های تک بلورن با سلول واحد قائم الزاویه ای را دارند. با قالب گیری بر بسترهای شیشه مشاهده می شود که ساختارهای لایهای، گسترش و چسبندگی فیبروبلاست را افزایش داده و بدین ترتیب به شکل بسترهای زیست فعال رفتار میکند. روش سنتز کردن مشتقات کولستریل- ال- لاکتیک اسید متنوع بوده و برای هر مولکول با عملکرد اسیدی صادق است (قابل استفاده است) نمونه هایی از مشتقات فعال شده عبارتند از مولکول هایی که دارای داروهای ضد تحریک با باندهای کووالانسی همانند اندومتاسین یا کروموفورزهایی مانند رودامین یا پیرین برای تصویر نگاری زیستی هستند. این فصل همچنین فرایند استفاده از این بیومواد خود مجتمع در اصلاح سطوح داخلی داربست های پلی- ال- لاکتیک اسید که از طریق روش پالایش نمک پردازش می شود را بیان میکند. این روش پوشش می بایست برای همه بیو مواد خود مجتمع کاربرد جامعی داشته باشد.
-مواد MATERIALS
-سنتز کلستریل- (ال- لاکتیک اسید)n
کلیه بندهای لیست ذیل دارای کیفیت تجاری بوده و از شرکت شیمیایی آلدریچ (میلواکی، ایالت ویسکانسین) به دست آمده اند مگر آنکه ذکر شود.
فلاسک ته گرد شیشه ای خشک شده در کوره تیغه (جدساز) لاستیکی و میله گردان (چرخان)
کلسترول باز بلورینه شده از اتانول
ال- لاکتید باز بلورینه شده از اتیل استات
تری اتیلامین (TEA) نگهداری شده بر روی KOH
دی کلرومتان () تازه تقطیر شده از
6-تلوئن تازه تقطیر شده از سدیم- بنزوفنون
7- ، - دی متیل فرمامید (DMF) نگهداری شده بر روی غربال های (صافی های)ملکولی
8-و قطع (II) (2- اتیل هگزا نوات)
9- متانول
عنوان پایان نامه :
بررسی و مقاله بین خود پنداره دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول : کلیات تحقیق 1
مقدمه 2
«کلیات» : بیان مسئله 4
اهمیت و لزوم طرح مسئله 5
اهداف تحقیق 7
متغیر های تحقیق 8
فرضیه تحقیق 9
سؤال تحقیق 9
فصل دوم : پیشینه و ادبیات تحقیق 10
بررسی تاریخی نظریه های خود 11
مفهوم خود 12
مفهوم بخشیدن به خود 14
چگونگی تشکیل خود 14
رشد مفهوم خود 16
تعریف خود از دیدگاههای تجربی و پژوهش 18
تعریف خود از دیدگاه های روان تحلیل گری 19
خود در دیدگاه های مختلف روان شناختی 20
مفهوم خود از دیدگاه راجرز 21
ثبات و هماهنگی خویشتن 22
مفهوم خود از نظر سالیوان 24
خودپنداری از نظر اریکسون 24
خود در نظر یونگ 26
شرایط فردیت یافتن 27
خود در نظریه نوام 28
خود در نظریه هارتز 29
تغییر در محتوای مفهوم خود 30
تغییر در ساختار «خود» با تغییرات ساختاری 31
خود پنداره 32
خوانگاره در نظریۀ هورنایی 34
عوامل موثر بر خودپنداره 35
خودپنداری و خوش بینی 36
پیشینه پژوهش 38
معرفی آزمون 48
مقاله : خویشتن پنداری (خودپنداره، خوپنداری) Self Concept 49
فصل سوم : روش تحقیق 62
جامعه 63
حجم نمونه 64
ابزار گردآوری اطلاعات 64
روش گردآوری اطلاعات 65
روش آماری 66
فصل چهارم : یافته ها و تجزیه و تحلیل داده ها 67
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری 71
پیشنهادات 74
محدودیت ها 75
منابع و مأخذ
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 8
علی علیه السلام:
من عرف نفسه فقدعرف ربه
هرکس خودراشناختخدای خود را شناخته است.
امام رضا علیه السلام:
برترین عقل خود شناسی است.
مفهوم خود :
در فرایند رشد این خود شکل می گیرد. کودک با گدشت زمان به این مفهوم دست می یابد که آنچه پیرامون اوست غیر اوست.
زمان شکل گیری خودقبل از یادگیری زبان است و مهمترین و اولین منبع مادر است .همانمفهومی که با (من ) از اویاد می کنید . خانه من ،نام من ، بدن من ...
خود شامل همه :
افکار
احساسات
رفتار
و طرز پندار یا تصور ما از خود ما است
پنجره جوهری( جولافت و هاری اینگهامز)
ناآشنا برای خودم
آشنا برای خودم
موضوع
منطقه کور
منطقه باز
آشنابرای دیگران
منطقه ناآشنا
منطقه مخفی
ناآشنا برای دیگران
زیرمجموعه های خود آگهی از دید سازمان جهانی بهداشت
توانایی فهرستی از نقاط قوت و ضعف خود در همه ابعاد چهارگانه جسمی / روانشناختی / اجتماعی / معنوی
شناخت حقوق و مسئولیتها
حق خود ( نفس )
حق مردم ( ناس )
حق خداوند ( الله )
مفهوم خودآگاهی
دیدگاه اول :
تشریح مداوم فرد نسبت به حالات درونی ، تعمق در خود ، تفکردر این حالات
توجهی غیر واکنشی وبه دور از قضاوت درباره حالات درونی خود ( افکار، امیال ، احساسات )
خود آگاهی یعنی واقف بودن به همه جنبه های مثبت و منفی شخصیت خود
دیدگاه دوم :
انسان خود آگاه است که همان انسان رشد یافته است.
هدف از ارتقاء سلامت انسان رسیدن به این مفهوم است .
چنین انسانی حاکم برخود و سرنوشت خود است.
چنین انسانی در دیدگاه دینی ما لقب مومن می گیرد.
اجزاء مهارت خودآگاهی
شناخت اهداف: کوتاه مدت ،میان مدت ،دراز مدت غائی
توانائی شناخت نقاط قوت وضعف( توانمندیها و محدودیتها)
توانائی شناخت حقوق ومسئولیت ها
توانائی شناخت ارزشهاو بکارگیری ارزشهای والاتر
توانائی شناخت احساسات ، افکار ، رفتاردر موقعیت های مختلف
توانائی تشخیص نیاز به شناخت وآگاهی بیشتر
توانائی شناخت باورها و اعتقاداتمان
روشهای دستیابی و افزایش خودآگاهی
1- خود کاوی
2- پنجره جوهری
3- مشاوره
4- مطالعه قصه ، رمان و...
5- خواندن یا گوش دادن به اشعار
6- تماشای فیلم
7- مطالعه معیار های انسان سالم از دیدگاه روانشناسی
8- تماشای تأتر
9- شناخت ویژگی های انسان سالم در خطبه متقین
10-آزمونهای خود سنجی
11-آزمونهای شخصیتی
12-مطالعه ویژگیهای افراد موفق
13-آیات قرآن
14-نصایح وپندها
15-اخذ فیدبک از ارتباط کلامی و غیرکلامی دیگران
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 9
اعتماد بنفس خود را افزایش دهیم
عـزت نــفس و اعــتماد بنفس بنیادی ترین بخش شخصیت یـک فرد می بـاشـد که در تمام جوانب زندگی فرد خود را به نـحـوی متـظـاهــر می سازد. اعتماد بنفس سالم و بالا یک ضرورت حـیـاتی و مـطـلق بـــرای هر فردی میباشد. اعتماد بنفس را میتوان چنین تعریف کرد:
* باور و اعتقادی که فرد نسبت به خود دارا میباشد.
* شناخت ارزش و اهمیت خویش - داشتن اعتماد و رضایت از خویش.
* توانایی برخورد و کنارآمدن با چالشهای اساسی زندگی.
* تـوانـایـــی ارزیابی درست و دقیق خویش - پذیرش خویش و ارزش نهادن به خود بدون هیچگونه قید و شرطی.
* توانایی شناخت و پذیرش نقاط ضعف و قـوت و محدودیتهای خویش.
افرادی که از اعتماد بنفس پایینی برخوردار میباشند دارای خصوصیات زیر هستند:
* مرتبا خودشان را مورد انتقاد و سرزنش قرار میدهند.
* هنگام صحبت کردن در چشمان فرد مقابل خود نگاه نمیکنند. با سر پایین و قدمهای آهسته قدم بر میدارند.
* در پذیرش تعریف و تمجیدها و تعارفاتی که به آنان میشود مشکل دارند (تصور میکنند سزاوار آنها نبوده و یا دیگران در صدد تمسخر آنها میباشند)
* معمولا احساس میکنند قربانی رفتار دیگران هستند.
* احساس تنهایی میکنند حتی زمانی که در یک جمع قرار دارند.
* در درون خود احساس خلاء و پوچی میکنند.
* احساس میکنند با دیگران تفاوت دارند.
* احساس افسردگی، گناه و شرمساری دارند.
* نسبت به تواناییهای خود برای رسیدن به موفقیت تردید دارند. عدم خودباوری.
* از موقعیتهای نو و جدید می هراسند.
* از شکست وموفقیت می هراسند.
* مرتبا سعی در راضی نگاه داشتن دیگران دارند.
* دچار هراس اجتماعی میباشند.
* قادر به مدیریت زمان خود نمی باشند.
* عادت به پشت گوش انداختن کارها دارند.
* در مقابل انتقاد، اظهار نظر و سرزنشهای دیگران (خواه واقعی، خواه واهی) بسیار آسیب پذیر
می باشند.
* از ابراز عقاید و احساسات خود خودداری میکنند زیرا از چگونگی واکنش دیگران هراس دارند.
* خود را درگیر مواد مخدر و یا روابط مخرب میکنند.
* از تعیین یک هدف مشخص و پیروی از آن عاجز میباشند.
* قادر به بیان خواسته ها و نیازهای خویش نمیباشند.
* معمولا عصبانی و پرخاش گر میباشند.
* ارزیابی غیر واقعی از خود دارند.
* تحمل عیب و کاستی را نداشته و کمالگرا میباشند.
* احساس خوب آنها وابسته به عوامل خارجی اعم از وقایع روزانه و یا نوع رفتار دیگران با آنها دارد.
* وابستگی هیجانی دارند: برای دستیابی به یک احساس خوشایند به دنیای خارج خود وابسته میباشند. مانند:
وابستگی به مواد: مانند غذا، داروها، الکل مواد مخدر به منظور پر کردن خلاء درونی خود و تسکین دردهایشان.
وابستگی به رفتارها: مانند خرج کردن پول، قمار بازی و تماشای تلویزیون. به منظور پر کردن خلاء درونی و تسکین دردهایشان.
وابستگی به مال: برای تعیین میزان ارزش و شایستگی خود به پول و مال وابسته هستند.
وابستگی عاطفی : برای داشتن حس ارزشمندی، شایستگی و امنیت به توجه، پذیرش و تائید فرد دیگری (معشوق خود) وابسته میباشند.
اعتماد بنفس واقعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتماد بنفس حقیقی یک حس درونی می باشد بدون وابستگی به جهان خارج، رویدادها، موفقیتها، شکستها و افراد دیگر. اما عزت نفس و اعتماد بنفس واقعی بسیار نادر و نایاب میباشد زیرا اغلب اعتماد بنفسها کاذب و نقابی برای پنهان سازی اعتماد بنفس پایین میباشد. اعتماد بنفسهای غیر واقعی را میتوان در موارد زیر یافت:
*اعتماد بنفسهای کاذب: اینگونه اعتماد بنفسها وابسته و زود گذر میباشند.مانند اعتماد بنفسهایی که به جهت ثروت،شهرت،محبوبیت،به تن داشتن لباسهای فاخر،قدرت و زیبایی ظاهر در افراد نمود می یابند که همگی کاذب بوده و ارتباطی به ماهیت واقعی فرد ندارند.
* گستاخی: معمولا مردم افراد پر رو و گستاخ را با افراد با اعتماد بنفس بالا اشتباه میگیرند.اما پررویی نیز یک نوع نقاب برای استتار بی کفایتی و اعتماد بنفس پایین میباشد.